مطلب دیروز جان میدهد برای یک فیلم مستند حرفهای به شرط آنکه از پوسته بگذرد و به درونهی واقعیّت رخنه کند یا بهتر از آن فیلمی به سبک کیارستمی آن زمان که کلوزآپ میساخت. دیرزمانی است که به نظر میرسد برای اینکه خود را تکرار نکند، رو به مجرّد کردن هر چه بیشتر نگاهش آورده تا جایی که به خیره شدن طولانی به ساحل یا حرکت شاخهای در تاریکای شب انجامیدهاست.سبک کلوزآپ زنده و چالاک و شوخ بود ، از واقعیّت نشأت میگرفت و راهی به درون انسان میجست. واقعیّت همیشه نیرودهنده است و همواره از خیال مهیب تر. بین مرز خیال و راستی میایستاد و در اینجا که هم تعادل بود- از آنرو که بین دو سر مفروض بود- هم بی تعادلی- که ذهن انسان به دوگانگی خیال و واقعیّت خو کرده و جایی جز ایندو نمیشناسد- جا را برای اینکه ذهن تماشاگر فعّال شود باز میکرد.
کیارستمی در آثار متأخر خود به خود سینما ارجاع میدهد و چه موضوعی جذّابتر از کسی که معتاد به دوربین است سوژهای که جز سوژه بودن چیزی برای ارائه ندارد. این در تقابل کامل با کسی است که نگاه دیگری هیچ ارزشی برایش ندارد و تشخیص خود، برایش اولین و آخرین حجّت است. کسی که وقتی به کشوری که در آستانهی انقلابی بزرگ است به عنوان رهبر پا میگذارد در جواب اینکه چه احساسی دارید، می گوید: هیچ.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.