گزارش امیرشهاب رضویان از چگونگی منش و وجدان کاری عزّت الله انتظامی را می خواندم که به نظرم رسید چقدر خوب است هنر یا دانش مملکتی کسی چون او داشته باشد. نه از این لحاظ که هنرمند برجستهایست، بلکه از این جنبه که نمونه است و الگو. جوانان او را مقصد خود قرار می دهند و بدین وسیله گفتمان هنری- دانشی سمت و سو می گیرد.
پیشتر از نقش شاملو در شعر معاصر نوشتم ولی به نظر می رسد لااقل در ادبیات کنونی نفی بزرگان انگار می تواند مایه بزرگی شود که صد البتّه خطاست. امروز از اینکه دیگر در شعر یا داستان قلّهای وجود ندارد سخن رانده می شود و اینکه دنیای پست مدرن قیّم و دیکتاتور ادبی نمی پذیرد. فارغ از چالش با اندیشههای ترجمهای به گمانم این گفته تنها توجیه میانمایگی قائلان آن است. یعنی اگر ما سرآمد نشدیم به این معنا نیست که ناتوانیم بلکه روزگار ِاین حرفها گذشته است که تنها به درد فریب خود و یکی دو شاگرد و طرفدار می خورد. خدا را شکر که دولت آبادی هنوز آماده و قبراق است و ای کاش مندنی پور منتقدی در خور پیدا می کرد تا او نیز قلّهای شود میان این همه ماهور. شعر امّا بی قطب نما مانده که همیشه اینگونه نخواهد بود و نخبگان و قلندران ِمیدان بیاجازه یا با اجازه، خود را به فرهنگ این مرز وبوم تحمیل خواهند کرد.
در سینما اوضاع بهتر است و امثال انتظامی و در نسل بعد پرستویی به بازیگری در ایران ارج و اعتباری شایسته دادهاند. کارگردانان ِموج نو- نه مثل سابق- ولی همچنان سرحال و تلاشگرند. برجستگان ِهر عرصه شاید ابتدا باعث تقلید شوند ولی جوان ِجویا، راه خود را با گذشتن از آنان و یافتن و ساختن ِزبان،اندیشه و جهان ِخود پیدا خواهد کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.