روزنامهی شرق با عبدالجبّار کاکایی مصاحبهای کرده که برخی از مسائل ِبسیار گفته و شنیدهشده در آن تکرار میشود. به بهانههای متعدّد دربارهی نویسندگان مذهبی پس از انقلاب و دلیل عدم توفیقشان نوشتهام. این بار هم از پرداختن به کلیّت سخنان ایشان اجتناب میکنم و به نکتههایی پراکنده میپردازم که با کنار گذاشتن آنها به جایی برسم.
ایشان در نقد اشعار سیمین بهبهانی به این اکتفا می کند که ذوق قدیم آن اوزان را نمیپسندیده و دور میانداخته است ، پس اشعار ایشان میان عامّهی مردم جا باز نکرده یا نمی کند. یا شعر موزون نگو یا اگر میگویی در اوزان شناخته شده بگو[!].
گذشته از این که عامل وزن تنها یکی از عوامل بررسی کیفیّت یک شعر است و ایشان به گفتن همین نکته بسنده کرده، در زمانی که وزن اهمیّت گذشته را از دست داده و از سوی بسیاری از شاعران به کناری نهاده شده، داوری بر اساس ذوق قدیم چه معنایی دارد؟ آنان شعر را کلام موزون و مقفّی میدانستند که الآن از هیچکدام به عنوان عنصر تعیین کننده چیزی به جا نمانده است. از همه عجیبتر دستورالعمل ایشان در قالب جملهای امری است که یا شعر موزون نگو یا... اینجا باید پرسید که اشعار فروغ که اقبال عام و خاص پیدا کرده آیا بر اساس اوزان روان قدیم- مثل سپهری- است؟ به هم آمیختن اوزان توسّط او چگونه مانعی برای اقبال عمومی به او نشده است؟ و اساساً منظور شما از عامّه چیست؟ عامّه مردم که اصلاً شعر نمیخوانند و شعر بهبهانی میان عامّهی اهل فرهنگ هم خوانده شده و می شود، پس منظور چه کسانی هستند؟
جای دیگر ایشان شاعر ِدولتی را حقوق بگیر دولت تعریف می کند که فعلاً می گذریم ولی در اثبات ارتباط روشنفکران قبل از انقلاب با دولت به ملاقات آل احمد با هویدا و وابستگی شاملو وساعدی و ابراهیمی به کانونهایی که با دربار ارتباط داشتند اشاره میکند. این حرفها را به امثال دکترنصر که با فلان بنیاد شاهنشاهی ارتباط داشته یا همین اواخر به زریّن کلک از جهات دیگر و اصولاً به هرکس که میخواستهاند زدهاند. آل احمد ملاقات مشهوری با هویدا داشته که آنچنان در سخن گفتن تند میرود و با مُشت بر میز او میکوبد که حتّی همراهان خود را به وحشت میاندازد، این به معنای دولتی بودن است؟ خانم دانشور تا همین حالا مرگ او را مشکوک به قتل میداند. ساعدی توسّط ساواک آنچنان درهم شکسته شد که بیش از پیش به خودویرانگری روی آورد و به آن وضع دردناک درگذشت. تعجّب می کنم چطور ایشان می تواند نام این افراد را ببرد، اینقدر خوانندگان را دستکم گرفتهاست؟
جای دیگر می گوید که خانم بهبهانی خودش نمیخواهد که شعرش در صداوسیما و بخشی از مطبوعات خوانده شود و ایشان به هیچ عنوان سانسور نمی شود. از بیماری مزمن و دردناک سانسور می گذریم که این بهانه به فرض دربارهی او صادق باشد، شاملو و فروغ و هدایت و دولت آبادی و گلشیری و دیگران چطور؟ بله ایشان و بسیاری دیگر- به حق – نمی خواهند که در رسانههای حکومتی که به وقت خودش ایشان را نواختهاند اثری از آنان خوانده شود. همین اواخر بود که خانم دانشور با گذاشتن برنامهای برای بررسی آثارش در صداوسیما مخالفت کرد. نمی شود که آدم از یک طرف هر انگی بخورد و از طرف دیگر از آثارش استفاده شود، حالا به هر انگیزهای مثل تظاهر به فرهنگ دوستی و عدم وجود سانسور و ... .همین الآن به مناسبت جشنوارهی کن آقای کیارستمی انواع اتّهامها را از برادران دریافت می کند ولی خُب، ایشان اهل عکس العمل نشان دادن نیست. به همین خانم بهبهانی وقتی نامشان برای نامزدی جایزهی نوبل آمد چقدر تاختند، در قضیّه کنفرانس برلین چقدر به جمعی از اهل ادب و فرهنگ این مملکت توهین شد و بسیار موارد دیگر، حالا ایشان حق ندارد که نخواهد شعرش در همان رسانهها خوانده شود؟ این نه مظلوم نمایی است و نه چیز دیگر، اعتراض است.
راستی حالا که بحث به اینجا کشید، وقتی به اتّهام عریان شدن زنی در آن کنفرانس کذایی، احمقانهترین تهمتها به اهل ادب زده شد شاعران و نویسندههای انقلاب کجا بودند؟ وقتی نام بسیاری از بزرگان فرهنگ در برنامهی هویّت آمد چه؟ ایشان می گوید که سانسورها و بسیاری از محدودیّت ها کار مدیران فرهنگی است نه شاعران؛ بسیار خوب آیا شاعران انقلاب- که به گفتهی ایشان راضی به این مسائل نیستند- در اعتراض به محدودیّتهایی که برای دیگران گذاشته شده نمی توانستند اعتراض کنند؟ نامهی سرگشادهای، چیزی؟ این سکوت معنایی جز همراهی ندارد و جایی برای عذر و بهانه باقی نمیگذارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.