بلاهت ناسزا نیست بیشتر ترحّم برانگیزاست. واقعاً جای خالی حاج سعید احساس می شود، شاگردانش نتوانستهاند جا پای استاد بگذارند. برنامهی هویّت را مقایسه کنید با این آخری. چندین برنامه با انبوهی از اعترافات افراد مهم و نامآشنا با موسیقی ِآن زمان کمتر شنیده شدهی چشم آذر و اطلاعات دقیقی از مؤسّسات و مجلّات داخل و خارج از کشور و فیلمهای ویدیویی ِروشنفکران و منتقدان در جلسات خصوصی خارج، ترکیب نو و قابل تآمّلی داشت و تازه این مال چندین سال قبل است و حالا باید چنین برنامههایی حرفهایتر و شکیلتر ارائه شوند. من که زیادی دورخیز کرده بودم. حال کسی را دارم که با شکم گرسنه سر سفرهای بنشیند که یکی دو قرص نان خشک در آن بگذارند.
بلاهت ناسزا نیست، یک جور عقبماندگی است که درمان ندارد؛ تماشایش میکنی و میپذیری،همین است که هست. وارفتن پس از دیدن دوقسمت فیلم مجالی برای پرداخت جدّی نمیدهد ولی چند نکته را گذرا می گویم که برادران در ساخت فیلمهای بعدی[!]به آن دقّت کنند.
1.این فیلم نامی کاملاً نارسا و نامفهوم دارد که کمکی به درک آن نمی کند. به اسم دموکراسی چه معنایی دارد؟ به اسم دموکراسی، دموکراسی می آورند؟ در جایی از فیلم علیرغم تمام آنچه در سالهای اخیر از پرچم آتش زدن مردم دیگر کشورها و نارضایتی «همه»ی مردم جهان از آمریکا در رسانهی ملّی دیده بودیم سخن از استقبال دویست هزارنفری از جرج بوش آن هم در یک جمهوری کوچک شوروی سابق به میان می آید، این یعنی چه؟ دموکراسی یعنی حکومت اکثریّت با رعایت حقوق اقلیّت. اگر اکثریّت بخواهند به زعم حاکمان ایران اشتباه کنند و عاشق جرج بوش باشند، تکلیف چیست؟
2. دو نیمهی فیلم ناهمسازند و قرار است نوعی یگانگی را القا کنند که کاملاً ناموفّق است. ایران به هیچ وجه شبیه کشورهای تازه استقلال یافته نیست. در ایران کمتر کسی از رجوع به نهادهای خارجی برای حل مشکلات داخلی حمایت می کند. سازگارا و افشاری و هر منتقد دیگری درست آن زمان که پایشان به کنگره و نهادهای دولتی آمریکایی باز شد از اعتبار ساقط شدند و درست به همین دلیل است که گنجی، گنجی مانده است، چون اشتباه آنان را تکرار نکرد؛ گرچه صحبت های وی با فیلسوفان و متفکران خارجی از آنجا که علیرغم رنگ و بوی علمی داشتن، نوعی استمداد در آنها به چشم میخورد هم نقطهی روشنی در کارنامهی او نیست. به هابرماس و چامسکی و شان پن چه ربطی دارد که ما با حاکمیّت چه مشکلی داریم و اساساً چه کمکی از دست آنان برمی آید؟ در فیلمهای نمایش داده شده مردم آن ولایات با شنیدن نام آمریکا سرشان را بالا می گیرند و چشمشان برق میزند ولی در ایران از این خبرها نیست و مردم نقش این کشور را در سرنگونی مصدّق و حمایت بی دریغ از عراق و دیگر مشکلتراشیها هیچ گاه فراموش نخواهند کرد. اگر سربازان گمنام فکر کردهاند که تنها آنان معنای ملیّت و وطن دوستی را میدانند اشتباه کردهاند.
3. به فرض که آمریکا یا نهادهای خصوصیاش تمام این کارها را با- فریب دادن افکارعمومی آن کشورها- انجام داده باشند، خوب مگر بد کاری کردهاند؟ تمام آن رژیمها از بقایای حکومت استبدادی شوروی بودند که حالا حکومتهایی بهتر و بازتر جای آنان را گرفتهاند. تازه جای بقیّهی حکومتهای دیگر منطقه در این دگرگونیها خالیاست. واقعاً باید فکری به حال کشورهایی مانند ترکمنستان که زیر افکار قرون وسطایی ترکمن باشی و جانشینانش وضعیّتی رقّتانگیز دارد کرد. در منطقهی ما کجا دموکراسی آمده و نتایجی بهتر- حتّی برای حاکمان ایران- نیاورده است؟ اگر فضای بازتر سیاسی در ترکیه که تحت فشار اتحادیه اروپا برای پیوستن به آن ایجاد شد نبود، محال بود اسلامگرایان بتوانند درست زیر چشم ژنرالهای لائیک آنجا قدرت را تصاحب کنند. چرا ایران از آمدن دموکراسی به کشورهایی مانند عربستان ناخشنود باشد. حداقلش این خواهد بود که شیعیان از تبعیضی که در آن کشور به آنان می شود رهایی مییابند. حتّی اگر انقلابهای غیر مخملی و جبری افغانستان و عراق در نظر بگیریم، چه کسی می تواند منکر این شود که افغانستان بدون طالبان صدها بار از حکومت وهّابیهایی که در حرم امام هشتم بمب گذاشتند و ایرانیان را کافر می دانستند بهتر است؟ در عراق هم که آمریکا حکومت را دو دستی تحویل شیعیان داد، آیا ایرانیان در خواب هم می توانستند اوضاع را تا بدین حد به کام خود ببینند؟
4. قوّهی قضائیه گفته که این فیلم اعتراف نیست و اینها کارشناسند، عجب! کارشناسان کدام برنامه از ابتدای تولّد و پدر و مادر خود شروع می کنند و سال به سال تحصیل و اشتغال خود را بازگو میکنند؟هر سه نفر سیاسی نیستند و آشکار است که می خواهند به زندگی عادی خود باز گردند و در حرفهای خود هیچ نکتهی خاصّی را جز مقداری فعّالیّت و سخن رانی علمی بازگو نمی کنند. این که حاکمان آمریکا ترجیح می دهند که حاکمیّت ایران عوض شود هم که راز مگویی نیست و کاملاً طبیعی است که در آن جهت تلاش کنند و ایران هم در جاهایی که زورش برسد- مثل عراق یا لبنان- همین کار را می کند؛ سیاست است و بازیهایش.
5. تنها چند نکتهی پایانی سخنان آنان که به زور نتیجه گیری شد از روال عادی حرفهایشان خارج بود مثل تلاش جهانبگلو برای جبران گذشته، کدام گذشته؟ کتابها و مقالات جهانبگلو ربطی به سیاست ندارد و در حوزهی فلسفه می گنجد، او می خواهد همان چند عدد مشاوره به فلان مؤسّسه را جبران کند، خوب بکند این که مصاحبه و ابراز ندامت نمی خواست. آندو نفر دیگر هم که اساساً نامهای آشنایی برای جنبش روشنفکری و اصلاح طلب ایران به شمار نمی آمدند و نخواهند آمد. تاجبخش در فرازی از کلامش میگوید گرچه بنیاد سوروس اختلافهای عمدهای با جمهوریخواهان دارد ولی به هرحال در راستای منافع آنان است و گرنه به آن اجازهی فعّالیّت نمی دادند. این قسمت از کلامش را باید حذف می کردند چون از اختلاف این بنیاد با نئوکانهای آمریکایی پرده برداشت و استدلالی هم که در جهت همراستا بودن آنان آورد بسیار خنده دار است. با این استدلال همهی معترضان به آنان- از مایکل مور گرفته تا چامسکی تا حمید مولانا- هم چون در آن کشور فعّالیّت می کنند در راستای منافع آنانند. اعتراضات به شرایط قضایی و سیاسی و اجتماعی بدون مدد از خارج ادامه خواهد یافت چون اندیشهی نخبگان این کشور اینگونه اقتضا می کند نه چون فلان نهاد آمریکایی اینطور می پسندد. روشنفکری دینی ایران که منزّه از هرگونه ارتباط با خارج است و گروههای چپ هم که سایهی آمریکای امپریالیست را از دور با تیر می زنند و دیگران هم گفتم که استقلال خود را حفظ کردهاند. در این میان تنها کسانی دست نیاز به سوی آنان دراز کردهاند که به خود و افکار خود و پایگاه اجتماعی خود ایمان ندارند که بلافاصله پس از این کار از طرف نخبگان ایران طرد شدند. سازگارا زمانی شخص مؤثری بود که در ایران بود و فعّالیّت می کرد امروز چه کسی به او اهمّیّت می دهد؟ همینطور افشاری و دیگرانی که به نحوی از کمکهای دیگران استفاده کردند. حتّی کسانی که هنوز با مطبوعات داخلی همکاری می کنند و به ورطهی افراط نیفتادند هم یا به صراحت از پشیمانی خود از ترک ایران می گویند و یا رویشان نمی شود بگویند و در اندیشهی بازگشت هستند.
6. این جا ایران است با مشخصات خاص خود. رهبر سیاسی اصلاحاتش یک روحانی بوده است و مهمترین روشنفکر دینیاش حتّی از مصاحبه با رادیوی معتدلی مثل بی بی سی ابا می کند و شاعر لائیکش غربت را دوام نمیآورد و می گوید: من ایرانیم، چراغم در این خانه می سوزد و نانم در این سفره است و آبم در این کوزه ایاز می خورد. برنامه سازان ِناشی ِ« به اسم دموکراسی» تنها ترس خود را از مقولاتی مانند جوانان، دانشجویان، زنان و انتخابات نشان دادند و برای این کار از حرفهای بی ربط سه نفر که در جنبش اصلاحی یک دههی اخیر هیچ نقشی نداشتهاند، مدد گرفتهاند. آنها اشتباه می کنند که میترسند و اشتباه می کنند که ترس خود را چنین آشکار به نمایش می گذارند و این هردو از علایم بلاهتی است که در ابتدای نوشتار آوردم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.