این نوشتهی کیهان را که دربارهی محمّد صالح علا خواندم ناراحت شدم که حتی به هنرمندان بیشیله پیلهای مثل او هم رحم نمیکنند و باز هم همان داستان تکراری تفتیش گذشته و اینکه طرف در جشن شیراز شرکت میکرده و برای گوگوش و ستّار ترانه گفته و... . در آغاز، یک مقدمه:
عبدالجبّار کاکایی در گفتوگویی این اواخر گفت که بسیاری از کسانی که فکر میشود که در لیست سیاه صداو سیما هستند، خودشان از این کار امتناع مینمایند و اگر مثلاً شعری از آنان خوانده شود، بلافاصله اعتراض میکنند که ما راضی نبودیم. رضا رهگذر چندی پیش در برنامهای میخواست به نقد « سووشون» بپردازد که بلافاصله خانم دانشور اعتراض کرد که راضی نیستم؛ در حالیکه مطمئن نیستم که برای نقد یک اثر مانند استفاده از آن- مثل پخش موسیقی یا انتشار کتاب- نیاز به اجازه از صاحب اثر باشد. اعتراضهایی از جنس اعتراضهای همسر فرهاد به استفاده از ترانههای او هم بیش از آنکه ناظر به وجه اقتصادی موضوع باشد نوعی اعتراض فکری است. حالا آیا اینگونه امتناعها و اعتراضها مفیدند یا نه؟
ابتدا نگاهی کنیم به کنار کشیدن محمدرضا شجریان از تلویزیون پس از شنیدن آهنگ تیتراژ سریال خانهی سبز با صدای علی تفرشی. این عدم حضور هیچ فایدهای به جز کمرنگ شدن و تا مرز حذف رفتن موسیقی سنتی در صداوسیما نداشت. حال آنکه جایگزین آن نوع موسیقی، چیزی جز اصواتی نابهنجار- بسیار بدتر از امثال تفرشی- که ادعای موسیقی پاپ بودن داشتند نبود. در حقیقت او میدان را به نفع رقیب خالی کرد. البتّه شجریان به عنوان یک خواننده ضرر نکرد ولی حافظهی موسیقایی نسل جوان از آنچه بود خرابتر شد به طوریکه الآن از نقطهی شروع بسیار عقبتر رفتهایم.
کنار کشیدن دیگران از رسانهی همهگیری چون تلویزیون به انگیزهی اعتراض یا هرچیز دیگر در باقی زمینهها هم نتیجهی مشابهی داشتهاست. در این میان کسانی- مانند مرحوم منوچهر آتشی- هم که از انجام این کار سر باز زدند و مثلاً برای مراسمی چون چهرههای ماندگار حضور یافتند با نیش و کنایهی دیگران مواجه شدند که خود را به جایزهها فروختهاند.
صداوسیما متعلق به فرد خاصی نیست و در حقیقت با پول بیتالمال اداره میشود که مال همه است. هر کس به آنجا رود از حقّ خود استفاده کردهاست. اگر نوشتهی کیهان را تا انتها بخوانید میبینید که به امثال حمیدرضا صدر و برخی منتقدان ماهنامهی فیلم هم اشاره شده است. این افراد هم سابق بر این در صداو سیما حضور نمییافتند ولی این اواخر در اقدامی- از دید من- تحسین برانگیز تحریم را کنار گذاشتند و در برنامهها حاضر شدند. چرا تحسین برانگیز؟
به سابقهی کسانی که تغییر جهت دادند و چماق را زمین گذاشتند و قلم را برداشتند اگر نگاه کنیم میبینیم که بسیاری خواندن شعر و رمان و خصوصاً دیدن فیلم- از همه انواع آن، از کیارستمی تا حاتمی کیاـ را در این موضوع دخیل دانستهاند. هنر و دانش رام و آرام کنندهاند و از راهی به جز شعار و فریاد، فرهنگ و بهدانی را به فرد و جامعه تزریق میکنند. بیجهت نیست که برادران کیهانی اینقدر خشمگیناند. فعّالان عرصههای فرهنگی با این کار غیرمستقیم کاری را میکنند که به هیچ وجه از صراحت ِمقاله و کتاب برنمیآید.
روباه داستان شازدهکوچولو- در قطعهای بینظیر در ادبیات جهان- از او میخواست که رامش کند. برخی روباهها آن جسارت یا معرفت را ندارند که از دیگری بخواهند که آنان را رام کنند. خود ِرامکننده باید آستین بالا بزند و این کار را بکند ولو بدون درخواست یا آگاهی روباههای جامعهی ما. صالح علا و صدر و شجریان و دیگر فعّالان عرصهی فرهنگ- با حضور مستمر در سیما- درست همین کار را انجام میدهند.
عبدالجبّار کاکایی در گفتوگویی این اواخر گفت که بسیاری از کسانی که فکر میشود که در لیست سیاه صداو سیما هستند، خودشان از این کار امتناع مینمایند و اگر مثلاً شعری از آنان خوانده شود، بلافاصله اعتراض میکنند که ما راضی نبودیم. رضا رهگذر چندی پیش در برنامهای میخواست به نقد « سووشون» بپردازد که بلافاصله خانم دانشور اعتراض کرد که راضی نیستم؛ در حالیکه مطمئن نیستم که برای نقد یک اثر مانند استفاده از آن- مثل پخش موسیقی یا انتشار کتاب- نیاز به اجازه از صاحب اثر باشد. اعتراضهایی از جنس اعتراضهای همسر فرهاد به استفاده از ترانههای او هم بیش از آنکه ناظر به وجه اقتصادی موضوع باشد نوعی اعتراض فکری است. حالا آیا اینگونه امتناعها و اعتراضها مفیدند یا نه؟
ابتدا نگاهی کنیم به کنار کشیدن محمدرضا شجریان از تلویزیون پس از شنیدن آهنگ تیتراژ سریال خانهی سبز با صدای علی تفرشی. این عدم حضور هیچ فایدهای به جز کمرنگ شدن و تا مرز حذف رفتن موسیقی سنتی در صداوسیما نداشت. حال آنکه جایگزین آن نوع موسیقی، چیزی جز اصواتی نابهنجار- بسیار بدتر از امثال تفرشی- که ادعای موسیقی پاپ بودن داشتند نبود. در حقیقت او میدان را به نفع رقیب خالی کرد. البتّه شجریان به عنوان یک خواننده ضرر نکرد ولی حافظهی موسیقایی نسل جوان از آنچه بود خرابتر شد به طوریکه الآن از نقطهی شروع بسیار عقبتر رفتهایم.
کنار کشیدن دیگران از رسانهی همهگیری چون تلویزیون به انگیزهی اعتراض یا هرچیز دیگر در باقی زمینهها هم نتیجهی مشابهی داشتهاست. در این میان کسانی- مانند مرحوم منوچهر آتشی- هم که از انجام این کار سر باز زدند و مثلاً برای مراسمی چون چهرههای ماندگار حضور یافتند با نیش و کنایهی دیگران مواجه شدند که خود را به جایزهها فروختهاند.
صداوسیما متعلق به فرد خاصی نیست و در حقیقت با پول بیتالمال اداره میشود که مال همه است. هر کس به آنجا رود از حقّ خود استفاده کردهاست. اگر نوشتهی کیهان را تا انتها بخوانید میبینید که به امثال حمیدرضا صدر و برخی منتقدان ماهنامهی فیلم هم اشاره شده است. این افراد هم سابق بر این در صداو سیما حضور نمییافتند ولی این اواخر در اقدامی- از دید من- تحسین برانگیز تحریم را کنار گذاشتند و در برنامهها حاضر شدند. چرا تحسین برانگیز؟
به سابقهی کسانی که تغییر جهت دادند و چماق را زمین گذاشتند و قلم را برداشتند اگر نگاه کنیم میبینیم که بسیاری خواندن شعر و رمان و خصوصاً دیدن فیلم- از همه انواع آن، از کیارستمی تا حاتمی کیاـ را در این موضوع دخیل دانستهاند. هنر و دانش رام و آرام کنندهاند و از راهی به جز شعار و فریاد، فرهنگ و بهدانی را به فرد و جامعه تزریق میکنند. بیجهت نیست که برادران کیهانی اینقدر خشمگیناند. فعّالان عرصههای فرهنگی با این کار غیرمستقیم کاری را میکنند که به هیچ وجه از صراحت ِمقاله و کتاب برنمیآید.
روباه داستان شازدهکوچولو- در قطعهای بینظیر در ادبیات جهان- از او میخواست که رامش کند. برخی روباهها آن جسارت یا معرفت را ندارند که از دیگری بخواهند که آنان را رام کنند. خود ِرامکننده باید آستین بالا بزند و این کار را بکند ولو بدون درخواست یا آگاهی روباههای جامعهی ما. صالح علا و صدر و شجریان و دیگر فعّالان عرصهی فرهنگ- با حضور مستمر در سیما- درست همین کار را انجام میدهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.