لطیفه‌ها و فرهنگ عامّه



روزی آقا با حّداد عادل به کوه می‌روند. هربار که چشم آقا به پریروی ِگل‌اندامی می‌افتاد که از حضور ناگهانی ایشان مبهوت به او می‌نگریست، می‌گفتند: ماشاء الله ،  ماشاء الله . حّداد بلافاصله با موبایل تماسی گرفت با فرهنگستان که ازین پس به جای واژه‌ی غریب و نامانوس « جیگرتو» همه بگویند: ماشاء الله .
لطیفه‌ی ساده‌ای است که چند سال پیش به گوشم خورد و با کلى مکافات آنرا به زبانی مؤدّبانه ترجمه کردم تا قابل نقل باشد. همانطور که می‌بینید محصول زمانی است که حدّاد هنوز رئیس فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی بود و اشاره‌ای به نوچگی او که به دلیل خویشاوندی خانوادگی است و کوه رفتن رهبر و تکیه کلام ِمعروف او: ماشاء الله که در دیدار با ورزشکاران و هرجایی که کسی را به او معرفی می‌کنند و از سوابقش می‌گویند، تکرار می‌کند. این لطیفه‌ تعریضی به لغات ساخته‌ی فرهنگستان و اجبار ِمذهبی حکومت هم هست و چند نکته‌ی دیگر که با کمی دقّت آشکار می‌شوند ولی موضوع اصلی این جاست که سازنده می‌خواهد به کنایه دو نکته را بگوید:
اوّل اینکه آقا هم اهل بخیه است و بدش نمی‌آید از دیدار ماه‌ طلعتان ولی آنرا به زبان خودش بیان می‌کند.
دوّم از آن مهمتر است و می‌خواهد بگوید حّداد هم از این موضوع باخبر است و به عبارت دیگر حضرات خودشان بهتر می‌دانند از چه قماشی هستند و گرنه چرا باید عبارتی مذهبی را متلک تلقّی کند؟
نمی‌دانم افرادی از جنم صادق هدایت و احمدشاملو باز هم هستند که اولاَ به فرهنگ کوچه بپردازند و ثانیاَ از میان آن- به طور جدّی- به جمع‌آوری لطیفه‌ها مشغول باشند یا نه. لطیفه‌ها مثل هر قسمتی از فرهنگ ما بازتاب و واکنش طبع جمعی به مسائل و رویدادهاست که نظایر آنرا در ماجرای انرژی هسته‌ای و سهمیه‌بندی بنزین شنیدیم. ساختار این لطیفه‌ها از لحاظ ادبی و زبانشناسی و مضمون ِآنها از نظر مردم‌شناسی و مطالعات تاریخی قابل بررسی است. امیدوارم جایی برای ضبط و نگهداری لطیفه‌های برجسته‌ی هر دوره وجود داشته باشد یا لااقل افراد علاقه‌مندی آنرا جمع کنند. مشکل این‌جاست که بسیاری از آنان با کافواژه‌(اف ورد) بیان می‌شود که نقل آنرا دشوار می‌کند [مثل نمونه‌ی بالا] ولی من علیرغم اینکه در طنزنویسی به رعایت ادب دعوت کرده‌ام امّا این لطیفه‌ها به هرحال ساخته شده و می‌شود و توصیه هم نمی‌پذیرد. پس مانند فرهنگ لغت‌ها که اصل لغت را می‌آورند باید با امانت جمع شود. بله، در تعریف خصوصی آن، می‌توان آنرا کمی تغییر داد یا به جایشان گفت: چیز یا فلان یا در کتابت،[...] گذاشت مثل نمونه‌ی زیر که چندسال پیش، زمان مریضی رهبر شنیدم:
پروستات ِآقا باز عود کرده بود و ایشان روبه موت بودند که به توصیه‌ی اطبّا، پزشکی هندی بر سر بالین ایشان می‌آورند که دستور می‌دهد ایشان مورچه‌ی نر میل نمایند. تفکیک مورچه‌ی نر از ماده خیلی سخت بود دعوت کردند از افراد خبره که این کار را بکنند. چند نفری به هوس جایزه‌ گرفتن پیش خود گفتند مورچه، مورچه است ما می‌بریم، کی می‌فهمد؟ خلاصه آورند و ایشان میل کردند و افاقه نکرد. پاداشها را پس گرفتند و آنها را به حبس انداختند. دست آخر یکی آمد و گفت که آنچه خواسته‌اید آورده‌ام. گفتند دیگران را ببین و عبرت بگیر گفت: نه اصل ِجنس است. خلاصه به آقا دادند و خوب شد. به او گفتند که ناقلا چطور توانستی این کار را بکنی؟ گفت ساده بود. یک صف مورچه گیر آوردم و به تک‌تکشان ‌گفتم: خبر دارید مقام معظّم ولایت مریض هستند؟ هر کدام که می‌گفت: به [...]م می‌فهمیدم نر است و او را در قوطی می‌انداختم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics