ناصر تقوایی مثل برخی استادان پختهی سینمای ایران- و جهان- موقع صحبت از فیلم دربارهی آن تقریباً هیچ نمیگوید و از قصد و نیّت خود پرده برنمیدارد تا مخاطب در مواجهه با فیلم آزاد باشد. امّا گاهی نکتهوار چیزی میگوید که برای کسانی که بخواهند فنّ فیلمسازی را بیاموزند غنیمت است. میان گفتوگوهایی که پس از کاغذ بیخط داشت، جایی به اشاره گفت که اگر گفتوگوهای فیلم درست نوشته شده باشند، بازیگر« نمیتواند» بد بازی کند. اوّلش کمی جا خوردم که این همه عامل در یک بازی دخیل هستند چرا فقط گفتوگو؟ حالا نه اینکه کاملاً حرف ایشان را پذیرفته باشم ولی هرچه میگذرد به نقش گفتوگو در بازیها، باور پذیری شخصیّتها و کلّ فیلم پی میبرم.
مجموعهی « میوهی ممنوعه» گفتوگو نویس داشت. علیرضا نادری از تآتریهایی که دوست فتحی است و او را به عنوان یکی از بانیان تآتر دفاع مقدس میشناسند و نمایش « عطا سردار مقلوب» او معروف است. اینکه گفتوگونویس یعنی چه را من علیرغم مصاحبههای متعدّد آنها نفهمیدم.اگر خلاصهی فیلمنامه را بسط داده که نامی دیگر دارد؛ اگر گفتوگوها را ویرایش و بازنویسی کرده همینطور. گلشیری گفتوگوهای « بوی کافور،عطر یاس» را ویرایش کرد ولی چنین نامی نگرفت. به هرحال گفتوگوهای این مجموعه از نقاط ضعف آن بود. گفتوگوهای شعاری و مطنطن و بیش از حد توضیحی. توضیحی به این معنا که همه سعی داشتند هم را- و در واقع بیننده را- حسابی شیرفهم کنند و نکتهی نافهمیدهای باقی نگذارند؛ نه ابهامی، نه سوء تفاهمی، نه کمآوردنی. همه حاضر جواب بودند و قافیهباز. جایی نصیریان به پسرش میگفت( از حافظه): برای اینکه عقب نیفتی دستتو گرفتی پیش، کارخونه رو بکشی به نیش، شدی درویش! آنهم در اوج عصبانیّت. این چه طرز سخن گفتن است؟ اگر اینها ضربالمثل بودند، میشد باور کرد ولی نیستند. آنهمه جرّ وبحث در این سریال بود ولی هیچ کس میان کلام دیگری ندوید، چیزی که در واقعیّت محال است. میان کلام هم دویدن از مشخصّات دیالوگنویسی مهرجویی است که فیلمهای او را از دیگران متمایز میکند. هامون بدون جرّوبحثهای حمید و مهشید قابل تصوّر است؟ هرجا لازم باشد کلامها در هم میدوند، هرجا لازم باشد جواب لزوماً پاسخ به سؤالی نیست، هرجا لازم باشد جواب عکسالعملی غیرزبانی است- مانند نحوهی تشویق مهشید پس از آنکه یک قطعهی کوتاه سه تار را میزند- و هرجا لازم باشد،... سکوت. در دنیایی هستیم که دیالوگ به معنای واقعی وجود ندارد و راه آن نشان دادن این فقدان همزبانی است نه نمایش گفتوشنودی جعلی.
مجموعهی « میوهی ممنوعه» گفتوگو نویس داشت. علیرضا نادری از تآتریهایی که دوست فتحی است و او را به عنوان یکی از بانیان تآتر دفاع مقدس میشناسند و نمایش « عطا سردار مقلوب» او معروف است. اینکه گفتوگونویس یعنی چه را من علیرغم مصاحبههای متعدّد آنها نفهمیدم.اگر خلاصهی فیلمنامه را بسط داده که نامی دیگر دارد؛ اگر گفتوگوها را ویرایش و بازنویسی کرده همینطور. گلشیری گفتوگوهای « بوی کافور،عطر یاس» را ویرایش کرد ولی چنین نامی نگرفت. به هرحال گفتوگوهای این مجموعه از نقاط ضعف آن بود. گفتوگوهای شعاری و مطنطن و بیش از حد توضیحی. توضیحی به این معنا که همه سعی داشتند هم را- و در واقع بیننده را- حسابی شیرفهم کنند و نکتهی نافهمیدهای باقی نگذارند؛ نه ابهامی، نه سوء تفاهمی، نه کمآوردنی. همه حاضر جواب بودند و قافیهباز. جایی نصیریان به پسرش میگفت( از حافظه): برای اینکه عقب نیفتی دستتو گرفتی پیش، کارخونه رو بکشی به نیش، شدی درویش! آنهم در اوج عصبانیّت. این چه طرز سخن گفتن است؟ اگر اینها ضربالمثل بودند، میشد باور کرد ولی نیستند. آنهمه جرّ وبحث در این سریال بود ولی هیچ کس میان کلام دیگری ندوید، چیزی که در واقعیّت محال است. میان کلام هم دویدن از مشخصّات دیالوگنویسی مهرجویی است که فیلمهای او را از دیگران متمایز میکند. هامون بدون جرّوبحثهای حمید و مهشید قابل تصوّر است؟ هرجا لازم باشد کلامها در هم میدوند، هرجا لازم باشد جواب لزوماً پاسخ به سؤالی نیست، هرجا لازم باشد جواب عکسالعملی غیرزبانی است- مانند نحوهی تشویق مهشید پس از آنکه یک قطعهی کوتاه سه تار را میزند- و هرجا لازم باشد،... سکوت. در دنیایی هستیم که دیالوگ به معنای واقعی وجود ندارد و راه آن نشان دادن این فقدان همزبانی است نه نمایش گفتوشنودی جعلی.
پ. ن: حالا همهی اینها به کنار، حاج یونس جایی به جلال میگفت: ای عیّار طرّار! مرد حسابی شوخی شوخی با اسم ما هم شوخی؟ شانس آوردی که ما مثل مالک اشتر اهل استغفار برای دگرانیم وگرنه سقف آسمان روی سر همهتان خراب میشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.