در کودکی از سلسله مراتب دانشگاهی خیلی سردرنمیآوردم- و اکنون نیز!- برای همین وقتی میخواندم که مثلاً مطهّری به عنوان استادیار با نمیدانم چه درجهای استخدام شد، میگفتم او که از خیلیهای دیگر باسوادتر بود چرا استادیار؟ وقتی خواندم که بازنشسته شد، باز هم تعجّب کردم که چرا بازنشسته، مگر کارگر است که نتواند دیگر کار کند یا کارمند؟ کار علمی مگر بازنشستگی دارد؟ تازه درگیریهایی که در دانشگاه با برخی داشت و پاپوشهایی که برایش دوختند را نمیدانستم هنوز.غرض اینکه این جهل دوسویهی ما سابقهداراست چنانکه افتد و دانی، هم ندانستن و هم سردرنیاوردن در عین آگاهی.
جواب بینام و امضای دانشگاه تهران در جواب داوری را که پیشتر آوردم ولی به نظرم این واکنش کارمندمسلکانه بیشتر از اینها جای تأمّل دارد. پیامی اگر داشته باشد این جوابیّه این است که اگر جزء سیستم شوی عاقبتت همین است. داوری استاد باسابقهی دانشگاه و رئیس فرهنگستان علوم است. وقتی به چنین کسی که از لحاظ جهتگیری فکری هم با نظام مسألهای ندارد و به نوعی مؤیّد هم هست بگویند اگر پول و امتیاز بیشتری میخواهی بیشتر تلاش کن، حساب بقیّه روشن است.
این را به دوستان ِخودم که برای تشویق من به تدریس یا هیئت علمی شدن از اصطلاح ِ« بازار کار» استفاده میکنند هم گفتهام که اگر دنبال پول و پله باشی چه نیازی به دانشگری؟ به جای صرف وقت اگر یکراست به همان بازار کار بروی با بهرهی هوشیای که داری، زود به جایی میرسی و اگر نه و هدفت دانش است پس چرا دم از پول میزنی؟ میگویید نفسم از جای گرم درمیآید؟ بله، شاید. نگاهی به شیوهی زندگی عالمان ایران قدیم ما را از خود شرمنده میکند. اگر آنان به جایی رسیدند اینگونه بوده و جای شگفتی ندارد که با شعار ِ« هم خدا و هم خرما» نتوانیم جا پای آنان بگذاریم.
تحصیل- مثلاً در رشته زبان و ادبیات فارسی- چه بسا مفید باشد ولی هرجا که لازم باشد باید بتوانی کنار بکشی. کدام دکتر فعلی دانش مرحوم محیط طباطبایی را دارد؟ امثال شفیعی کدکنی و مهدی محقّق هم اگر چیزی دارند از صدقهی سر شاگردی ادیب نیشابوریها و شعرانیها در حوزهی قدیم است. همهی اینها به کنار ادیب بودن چیزی است و شاعر یا نویسنده بودن چیزی دیگر. به عبارتی حامل علم بودن با آفرینندهی آن دانش تفاوت میکند و حیف است که کسانی که میتوانند بیافرینند، در راهروهای دانشگاه حرام شوند. میپرسید پس دانشجویان چه کنند؟ خوب من همه را نگفتم و آنانی را گفتم که میتوانند بیش از گزارشگر آرای دیگران باشند و ثانیاً دانشجو، جوینده است و دانش را از هرجایی می یابد. دانشجو بودن سخت نیست، دانشآفرین بودن سخت است که جایش هرجاست جز دانشگاههای ما.
چشم از عناوین پوشیدن سخت است. به سختی بتوان از درآمد بالای مفتی [!]هیئت علمیها و استادان فرمایشی صرف نظر کرد. تازه وای به روزی که مخالفخوانی هم بکنی. در یکی دوسال اخیر شاهد موج گستردهی تصفیه استادان مگر نبودهایم؟ هرچه بهفرمانتر و اهلیتر، مقرّبتر. در مقابل نصبها را ببینیم. اگر انتصاب رئیس دانشگاه تهران را استثنا و سیاسی بدانیم، دیگر انتصابها را جز محصول نظام ناکارای دانشگاه نباید دانست. حسین غفّاری هم مدیر گروه فلسفهی دانشگاه تهران شد؛ به سلامتی. از نوشتن دربارهی ایشان اکراه دارم ولی همین بس که بگویم برای پست و مقام نیازی به فرزانگی نیست، چه بسا مانع هم هست.
رشتههای فنّی و هرآنچه با علوم تجربی سروکار دارد به کنار، آرام آرام با ادامهی وضع فعلی دارم به این فکر میافتم که در آینده اگر حرفم وزنی داشته باشد، شعار« خروج از دانشگاه » را برای رهروان جدّی ِعلوم انسانی و هنر، عَلَم کنم. فکر نمیکنم حرفی از سر احساس یا ناتوانی باشد. چرا از دوران سربازی دلخوشی نداریم؟ چون اتلاف دوسال از زندگی است. اگر چهار پنج سال به دانشگاه بروی- در طلاییترین سالهای زندگی- تا به تو بگویند ارشد یا دکتر و بدانی که آنچه آموختهای از خود بوده و نه از واحد پاس کردن، چرا نباید از این دوره بیشتر از دوران سربازی گریخت؟
جواب بینام و امضای دانشگاه تهران در جواب داوری را که پیشتر آوردم ولی به نظرم این واکنش کارمندمسلکانه بیشتر از اینها جای تأمّل دارد. پیامی اگر داشته باشد این جوابیّه این است که اگر جزء سیستم شوی عاقبتت همین است. داوری استاد باسابقهی دانشگاه و رئیس فرهنگستان علوم است. وقتی به چنین کسی که از لحاظ جهتگیری فکری هم با نظام مسألهای ندارد و به نوعی مؤیّد هم هست بگویند اگر پول و امتیاز بیشتری میخواهی بیشتر تلاش کن، حساب بقیّه روشن است.
این را به دوستان ِخودم که برای تشویق من به تدریس یا هیئت علمی شدن از اصطلاح ِ« بازار کار» استفاده میکنند هم گفتهام که اگر دنبال پول و پله باشی چه نیازی به دانشگری؟ به جای صرف وقت اگر یکراست به همان بازار کار بروی با بهرهی هوشیای که داری، زود به جایی میرسی و اگر نه و هدفت دانش است پس چرا دم از پول میزنی؟ میگویید نفسم از جای گرم درمیآید؟ بله، شاید. نگاهی به شیوهی زندگی عالمان ایران قدیم ما را از خود شرمنده میکند. اگر آنان به جایی رسیدند اینگونه بوده و جای شگفتی ندارد که با شعار ِ« هم خدا و هم خرما» نتوانیم جا پای آنان بگذاریم.
تحصیل- مثلاً در رشته زبان و ادبیات فارسی- چه بسا مفید باشد ولی هرجا که لازم باشد باید بتوانی کنار بکشی. کدام دکتر فعلی دانش مرحوم محیط طباطبایی را دارد؟ امثال شفیعی کدکنی و مهدی محقّق هم اگر چیزی دارند از صدقهی سر شاگردی ادیب نیشابوریها و شعرانیها در حوزهی قدیم است. همهی اینها به کنار ادیب بودن چیزی است و شاعر یا نویسنده بودن چیزی دیگر. به عبارتی حامل علم بودن با آفرینندهی آن دانش تفاوت میکند و حیف است که کسانی که میتوانند بیافرینند، در راهروهای دانشگاه حرام شوند. میپرسید پس دانشجویان چه کنند؟ خوب من همه را نگفتم و آنانی را گفتم که میتوانند بیش از گزارشگر آرای دیگران باشند و ثانیاً دانشجو، جوینده است و دانش را از هرجایی می یابد. دانشجو بودن سخت نیست، دانشآفرین بودن سخت است که جایش هرجاست جز دانشگاههای ما.
چشم از عناوین پوشیدن سخت است. به سختی بتوان از درآمد بالای مفتی [!]هیئت علمیها و استادان فرمایشی صرف نظر کرد. تازه وای به روزی که مخالفخوانی هم بکنی. در یکی دوسال اخیر شاهد موج گستردهی تصفیه استادان مگر نبودهایم؟ هرچه بهفرمانتر و اهلیتر، مقرّبتر. در مقابل نصبها را ببینیم. اگر انتصاب رئیس دانشگاه تهران را استثنا و سیاسی بدانیم، دیگر انتصابها را جز محصول نظام ناکارای دانشگاه نباید دانست. حسین غفّاری هم مدیر گروه فلسفهی دانشگاه تهران شد؛ به سلامتی. از نوشتن دربارهی ایشان اکراه دارم ولی همین بس که بگویم برای پست و مقام نیازی به فرزانگی نیست، چه بسا مانع هم هست.
رشتههای فنّی و هرآنچه با علوم تجربی سروکار دارد به کنار، آرام آرام با ادامهی وضع فعلی دارم به این فکر میافتم که در آینده اگر حرفم وزنی داشته باشد، شعار« خروج از دانشگاه » را برای رهروان جدّی ِعلوم انسانی و هنر، عَلَم کنم. فکر نمیکنم حرفی از سر احساس یا ناتوانی باشد. چرا از دوران سربازی دلخوشی نداریم؟ چون اتلاف دوسال از زندگی است. اگر چهار پنج سال به دانشگاه بروی- در طلاییترین سالهای زندگی- تا به تو بگویند ارشد یا دکتر و بدانی که آنچه آموختهای از خود بوده و نه از واحد پاس کردن، چرا نباید از این دوره بیشتر از دوران سربازی گریخت؟
* نام کتابی از عبدالحسین زرّینکوب
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.