راهی ورای انجمن و کانون


      
سهیل محمودی در مراسم یادبود قیصر امین‌پور از دو گروه نالید. یکی از انجمن قلم که درگذشت کسی را که- به تعبیر محمودی- از مسلمان‌ترها بود تسلیت نگفتند و دیگری اعضای کانون نویسندگان که پیامی برای کسی که- باز هم از دید او- گناهش شیعه‌ی علی بودن بود، ‌ندادند. امین‌پور یکی از شاعران نام‌آور این مرز و بوم بود و تا جایی که می‌دانم حتّی واکنش وزیر و رئیس‌جمهور هم به فوت او دیر انجام گرفت.


امّا آنچه شایان توجّه است وجود گروه یا سلیقه‌ای میان نویسندگان کشور است که نه جزو افراد به اصطلاح دولتی هستند و طرفدار سانسور تا عقیده‌ی دیگران را بهانه‌ای برای دریغ کردن امکان انتشار افکارشان ببینند و نه جزو کسانی که گرچه خود را نماینده‌ی مردم ایران- که در مذهبی بودن آنان شکّی نیست- می‌دانند و مهمترین بنیادگذارشان جلال آل‌احمد با آیین این مرزوبوم بر سر مهر بود، ولی چنین تمایلی در عملکرد دو سه دهه‌ی گذشته‌ی آنان دیده نمی‌شود. چندی پیش خلاف انتظار من عبدالجبّار کاکایی در مصاحبه با شهروند از عدم اعتقادش به هرگونه سانسور در ترانه‌سرایی گفت که با توجّه به باورهای مذهبی او غیرمنتظره بود. امروز هم سهیل محمودی در مناسبتهای مختلف با زبانی تندتر از دیگران از دو گروه انتقاد می‌کند؛ یک گروه شامل کسانی است که به درگذشت او بی‌اعتنا بودند مانند دو دسته‌ای که نام بردم و گروه دیگر آنانی که می‌خواستند خود را به امین‌پور یا امین‌پور را به خود یا جایی نسبت دهند که او به آن تعلّق نداشت و چه بسا از برخی از آنان آزار هم دیده بود.


میان سلیقه‌های سیاسی گروهی در حال رشد است که نه به مدافعان بی‌چون و چرای حاکمیّت که مخالف سیطره‌ی فرهنگ سلطه‌جوی جهانی هستند،‌ تعلّق دارند و نه به منتقدان حاکمیّت که ابایی از همکاری با دشمنان ایران ندارند.  گرچه میان ملّی مذهبی‌ها از باسابقه‌ها و برخی افراد مانند خاتمی- و نه لزوماً همه‌ی افراد موسوم به اصلاح‌طلب- می‌توان همراهانی برای آنان یافت،‌ ولی این گروه جوان‌تر است و از برخی تئوری‌های جدید سیاسی و فلسفی که به دلایلی در ایران رواج نیافته استفاده می‌کند‌( در آینده مفصّل از ایده‌ی « جهانی دیگر» خواهم نوشت). بر همین قیاس در داخل کشور هم جا دارد کسانی که مخالف سانسور واجبار و تحمیل فرهنگی هستند و به فرهنگ و آیین ایران هم به دیده‌ی حرمت می‌نگرند، نام و نشان دار شوند.


                                   از راست، سیّد حسن حسینی، سلمان هراتی، قیصر امین پور


پیشتر در جواب دوستی از عدم تمایلم درباره‌ی نوشتن راجع به امین‌پور نوشتم. نه اینکه بخواهم نقش او را در ادبیات دو دهه‌ی اخیر انکار کنم ولی به نوع نگرش وی در مجلّه‌ی سروش نوجوان و نداشتن جهان‌بینی مستقل انتقاد داشتم و دارم. درباره‌ی ادبیات نوجوان در ایران فرصتی دیگر لازم است ولی درباره‌ی نگرش مستقل به دو واقعه اشاره می‌کنم. یکی داستانی که آقای مدرّسی از وی نقل کرده که او در پی به دست آوردن نواری ویدئویی بوده که در آن آقای خامنه‌ای به او اشاره و به طور ضمنی از او تعریف کرده بود، تا به قول خودش به دشمنانش- از میان قشر مذهبی- نشان دهد و دیگری یکی از وصایای سیّد حسن حسینی در مورد انتشار یکی از کتابهای خود است. او انتشار کتابی که در مورد حافظ نوشته را منوط به مطالعه و اجازه‌ی رهبری کرده است. به نظرم این دو مورد، عدم استقلال فکری این دو عزیز را می‌رساند. دو روز پیش از نبود تقلید اعتقادی در اسلام و مشروط بودن آن در فروع نوشته بودم. اینکه این دو نفر برای رهبر احترام قائلند به جای خود ولی باید می‌توانستند که با آثار و گفتار خود به اثبات خود و محاجّه با مخالفانشان بپردازند نه با تأیید فلانی.


گاهی نجابت و سکوت بیش از حد نقطه‌ی ضعف است. چه بسا عدم اعتماد به نفسی که ریشه در نداشتن استقلال فکری کاملی که به آن اشاره کردم داشت، باعث چنین انفعالی بود. مخملباف با هیاهو از حوزه‌ی هنری بیرون زد و الآن شهروندی فرانسوی است ولی حسینی علیرغم نارضایتی از حوزه‌ی هنری که به قول او« روضه» شده بود، جریانی به راه نیانداخت. جاهایی مانند دفترشعر جوان هم ادامه‌ی راه سروش نوجوان بود. با احترام به نامهایی مانند عبدالملکیان، راکعی و دیگران، اینان کسانی بودند که خود هنوز به به بلوغ دست نیافته بودند و نیاز به معلّم داشتند چه رسد به اینکه آموزگار دیگران شوند. از آن گذشته آموزش واژه و قالب چیزی است و پروراندن قوّه‌ی آفرینش چیزی. خُرده‌کارهایی ازین دست، جای حضور جدّی و قدرتمند در سپهر ادبی ، فکری و اجتماعی ایران را گرفت و این روند تا کنون ادامه دارد.       

از سابقه‌دارهای نگرش نوع سوّم می‌توان به طاهره صفّارزاده اشاره کرد که پیش از انقلاب موقعیّت خود را به عنوان شاعری برجسته و مسلمان تثبیت کرده بود و پس از آن هم زیر هیچ علمی نرفت و گاه با انتقادهای خود خبرساز نیز شد. امّا او نتوانست به جریانی تبدیل شود و یک دست هم البتّه صدا ندارد. امروز کسانی که فکر می‌کنند به دو طرز نگرش عنوان‌دار ِانجمن قلم و کانون نویسندگان انتقاد دارند، چرا صریحتر و بی‌پرده‌تر به میدان نمی‌آیند تا هم در پیشگاه تاریخ متّهم به سکوت نشوند و هم سرمشقی باشند برای نوجوانانی که از ادبیات لوس نوجوان به تنگ آمده و مردان و زنان آینده‌ای هستند که با فکر و قلم خود چراغ دانایی را در این ولایت روشن نگاه خواهند داشت؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics