بازی کردن یا نکردن مسأله این است
فاطمه معتمدآریا در ملاقاتهایی که با کیارستمی داشته از او گلایه کرده که چرا از بازیگران حرفهای استفاده نمیکند، زیرا آنها بلدند بازی نکنند یا به تعبیر او « بازی نکردن» را بازی کنند. فیلم گریهی کیارستمی خوش محکیست برای بازیگران حرفهای سینمای ایران تا هم نشان دهند که بلدند بازی نکنند یا نه و هم رقابتی جانانه با هم داشته باشند.
گریه از مشخّصات بارز آدمیزاده و بیانگر عمیقترین احساسات درونی اوست که از قدیمیترین امتحانهای کارگردانان برای انتخاب بازیگر نیز بودهاست. هیچ چیز مثل یک گریهی مصنوعی آبروی بازیگری را نمی برد و هیچ چیز مثل یک گریهی درست برای او اعتبار نمی آورد. هدیه تهرانی ِستاره، بازیگر نشد تا زمانی که در حمّام فیلم چهارشنبه سوری بغضش ترکید. زن مقتدرنمای سینمای ایران آنجا یادگرفت که زن بودن و از حسادت به خود پیچیدن یعنی چه. حاشیه نروم سراغ گریهها برویم، از آخر به اوّل:
17. تنها صحنهی واقعی فیلم جایی است که کارگردان در پایان قسمت نیکو خردمند کات می دهد و او نفسی به راحتی می کشد. واقعیّت همیشه پیروز است. کیارستمی طعم گیلاس را هم با صحنهای واقعی تمام کرد . اهمیّت این صحنه برای عدّهای به قدری بود که وقتی شایعهی حذف آن قسمت پیچید، جاناتان روزنبام- منتقد نامدار آمریکایی- با او تماس گرفت که به پایان فیلم دست نزند. 16. شانزدهمین قسمت از آن ِستاره اسکندری خواهر بزرگتر لاله است که در اوّلین بخش بازی می کند. دو خواهر با چهرههایی شبیه به هم و فقط یکسال تفاوت سنّی. اوّلی با پیشینهی تآتری و مزدوج و دوّمی بدون اعتقاد به لزوم بازی در تآتر و بلندقامتتر که در برخی فیلمهای جوان پسند این سالها بازی کرده و این تفاوتها خود را در چهرههایشان نشان می دهند. بازی ستاره بیپیرایه و تکلّف است. بازی او را کنار کریمی و فقیه نصیری از بازیهای قابل قبول این فیلم می دانم. 15. و امّا معتمدآریا که قرار بود بازی نکند و البتّه میکند و با مهارت. تنها نمود ِبازی او دو سه پلکی است که می زند. آنچه باعث میشود او را جزو بازیهای خوب به حساب نیاورم اعتماد به نفس نگاه ِاوست که پهلو به پهلوی غرور میزند. او در خلوت خود نیز اینگونه است؟14. پگاه آهنگرانی تلاش بیهوده نمیکند ولی حس زیادی هم ندارد. همینکه بازیگران جوان این فیلم برای گریه بزرگنمایی نمیکنند مایهی امیدواری است.13. ویشکا آسایش بسیار کمتر از حدّ انتظار. انگار کسی را از سر کوچه صدا کردهاند و گفتهاند بیا و بنشین. عاقبت جدّی نگرفتن بازیگری و رد کردن پیشنهادهایی که باعث دیده شدن میشود- مثل حمیرای معصومیّت از دست رفته- همین است. 12. ترانه علیدوستی آرام است ولی دوربین را فراموش نکرده و حرکت دستش هم آگاهانه است. او باید بتواند آموزههای تارخ را پس از آنکه درونی کرد فراموش کند. بازی حساب شدهی او در چهارشنبه سوری در تقابل با بازی طبیعی فرّخنژاد و تهرانی توی ذوق میزد.11. باران کوثری صورتی بهت زده دارد با انگشتی که نوجوانانه به دهان برده، بازی او یکی از دو بازی برتر این فیلم است.10. مهتاب کرامتی خوب شروع می کند و بد تمام. حرکتش اضافه است.9. گلشیفته فراهانی تلاشی نمیکند پس اگر چیزی نشان نمیدهد، اشتباه هم ندارد. 8. نیکی کریمی از بازیهای خوب این فیلم است با چهرهای محزون که بدون نفس عمیق و بازوبسته شدن پرّههای بینی ، اشک به چشم میآورد. عروس سینمای ایران برای خودش بازیگری شده. 7. مریلا زارعی را اوّل بار در سریالی تلویزیونی دیدم. ساده و راحت بازی میکرد نمیدانم چه شد که به احساساتگرایی غلیظ ِسربازان جمعه و همین فیلم رسید. او « آن» ِبازیگری را دارد نیازی به پیاز داغ نیست. 6. هدیه تهرانی مانند کرامتی خوب شروع و بد تمام می کند. موهایی که سایهوار میروند که نیمی از چهرهاش را بپوشانند برای او کافی بود. 5. آتنه فقیه نصیری با اخمی که کرده تأثیر تأثّرش را دو چندان کرده است. بازیاش بی عیب است. او را کنار کریمی و ستاره اسکندری میگذارم. 4. بهترین بازی این فیلم از آن ِسحر ولدبیگی است. او نه تنها اندوه را نشان می دهد که تشویش و ترس و اضطراب را هم. کسی که رومئو و ژولیت را ببیند و غرق در آن شود، علیرغم دانستن داستان در تمنّایی محال میخواهد که آنان به هم برسند و دلنگران سرنوشت دلدادگان جوان فیلم است. اینها را در چهرهی این بازیگر جوان و بیادّعا می بینم. 3. گویا مریم مسچیان باشند ایشان که نمی شناسمش. بازیاش خام و حرکت چانه و لبها آماتوری است.2. حضور حمیده خیرآبادی مانند نیکو خردمند مایهی برکت این فیلم است. سیمای مادران سینمای ایران با دو بازی متفاوت دلنشین است.1. لاله مغرورتر از ستاره و هیبتش ستارهواراست. او هم به درستی خود را برای گریه به زحمت نمی اندازد.
بهترین صحنهی فیلم پایان واقعی آن است. نیکو خردمند که از بازی فارغ شده لبخندی میزند؛« خنده» در پایان فیلمی با موضوع« گریه». همین نکتههاست که کیارستمی را کیارستمی کرده و مقلّدانش هرچه تلاش کردند« او» بشوند نتوانستند؛ درست مانند فوت کوزه گری. با این تفاوت که آن فوت را میتوان آموزش داد ولی آفرینش آموزش دادنی نیست. به فیلم و کارگردانش فردا می پردازم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.