1. معاصر بودن به معنای بهره وری از تمام یافتههای بشری در زمینههای دانش و هنر و فنآوری برای نگاه به جهان و انسان و تاریخ و جزآن است. هرکس متعلّق به زمانی است که دانستههایش از آن فراتر نمیرود نه زمان تقویمی. کسی که بر دانش نو مسلّط نباشد بعید نیست که چرخ را بارها از نو اختراع کند و کسی که فلسفه و علوم انسانی غرب را موجب تباهی بداند و نیاموزد، هم عصر عالمان قرون وسطی است.
2. پیشتر از خودم پرسیده بودم که چرا ما سینمای علمی تخیّلی نداریم و در حدّ مقام جوابی هم دادم. اینجا میتوانم اضافه کنم که چرا سینما – یا ادبیات- راجع به گذشته کم دارم و دربارهی آینده نداریم؟ از دید من روزمرّگی با تاروپود به هم بافتهی عاداتی که برای ما ساخته است، مانع چنین کاری است. زمان حال برای اندیشه مانند وزن برای شعر است. غزلسرا جادّهی کوبیده ای پیش رو دارد با وزنی مهیّا و قافیه و ردیف قابل حدس؛ این کجا و جایی که شاعر تختهسنگ ِخود است در دریای هائل شعرِ آزاد کجا.
3. عدّهای به ملّاقلی پور ایراد میگرفتند که چرا الگوی آمیختن زمان حال و گذشته را که از سفر به چزّابه آغازید تا هیوا و قارچ سمّی و دیگر فیلمهایش ادامه داد. کمبود نوآوری به کنار، اصرار بر تکرار یک عنصر برای جای گرفتن ِاحتمالی در صف فیلمسازان مؤلّف هم به کنار، دلیل از دید من چیز دیگری است: اکنون زدگی. زمان حال بُرداری در اختیار ذهن هنرمند می گذارد که تعیین یکی دو نقطه و ادامهی آن میتواند خط سیر داستانش باشد. مقدار محدود آزادی باقیمانده برای ذهن عادتزدهی هنرمند به قدری است که اثر شعاری و یک بار مصرف از کار در میآید. اکثر فیلمهای جنگی ما با پایان جنگ تمام شدند و هنرمندان به جامعه و پشت جبهه برگشتند. هنرمندان ما تعریف نادرستی از معاصر بودن داشتند و آنرا مرادف اندیشیدن و ساختن در زمان حال گرفته بودند.
4. تاریخدانی گفته که هر حادثهی تاریخی را پس از یکصد سال می توان فهمید. این یعنی اینکه تازه آن موقع اطّلاعات جمع میشود، قضاوتها شکل میگیرد و داوری دربارهی روایات مختلف ممکن میگردد. از همه مهمتر با فاصله گرفتن از زمان حادثه تعلّق خاطر به نفع یا به ضد برخی از طرفهای منازعه از بین میرود یا کمرنگ میشود. در هیچ جنگی مانند جنگ دوّم خلیج فارس تصویر و فیلم ارائه نشد. سابقه نداشت که پخش زنده از خط مقدّم داشته باشیم. عراق ِاز پیش باخته تنها مجالی برای قدرتنمایی رسانههای جهتدار آمریکایی در دفاع از آزادی و دموکراسی ِادّعایی بود. عجب اینجا که هیچ تصویری مانند این تصاویر مستند و زنده، دروغ نبود و درست به همین دلیل بود که آمریکائیان وقتی پا از آمریکا فراتر می نهادند تازه می فهمیدند که چه شده است. پس از گذشت چند سال اینک حقیقت را باید در فیلم امثال دی پالما جست که تصاویرش نه مستندند و نه زنده ولی درستترند چون حقیقت را روایت میکنند. تازه الآن هنوز اشغال ادامه دارد و صدسال هم از واقعه نگذشته است. به همین قیاس الآن زمان پرداختن پرداختن و بازبینی آن چیزهایی است که در خرمشهر و مهران و فاو گذشت. اگر فعلاً اتوبوس شب را کنار بگذاریم، به جز ساختههای سفارشی صداوسیما و فیلمهای ضعیفی مثل روز سوّم کمتر اثری به گذشته می پردازد. فردیّت قوام نیافته آنقدر استقلال ندارد که بتواند خود را فارغ از زمان و مکان فعلی تصوّر کند و به آفرینش بپردازد. به سیر تاریخی فیلمهای حاتمی کیا نگاه کنید تا ببینید که اتّفاقات امروز چطور ریشه در فرایندی چندین ساله دارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.