فیلم گاو را که دیدم گفتم چیزی به مناسبت پخش آن از تلویزیون بنویسم دیدم انگیزه نیست. بعد یاد فیلم مهمان مامان افتادم گفتم در مورد سقوط مهرجویی- و سینمای ایران- از گاو به مهمان مامان بنویسم باز انگیزه کافی نبود. تا اینکه نوشتهی منتقدی را خواندم که گاو بد است به فلان دلیل و مهمان مامان خوب است به بهمان دلیل. اینجا اگر ساکت میماندم بعد نمیتوانستم خودم را از اتّهام بیرگی تبرئه کنم. پس چند ایما در توضیح روند استحالهی مهرجویی، سینما و فرهنگ خواص ما از گاو تا مهمان مامان.
1. خوب و بد، عمیق و سطحی، معنی ندارد. روزی روزگاری این واژهها معنی داشتند و وقتی میگفتیم اثر ادبی خوب میدانستند که هدایت و گلشیری و ساعدی را میگوییم و کسی یاد حسینقلی مستعان یا ر.اعتمادی نمیافتاد. میگویند که در جهان پست مدرن این حرفها بیمعناست، این که واقعاً در چنین جهانی چنین چیزی هست یا نه به کنار، این که به فرض که اینطور باشد ما چه لزومی به همرنگ شدن با جماعت داریم حرف دیگری است. یکی از دلایل- و مهمترین دلیل- ظهور پدیدهای به نام فیلم ِگاو داستان غلامحسین ساعدی است. وقتی سکّوی پرش را بلند انتخاب میکنی معلوم است که حاصل لااقل اثر ضعیفی نخواهد شد. امّا وقتی خاطرهای از نویسندهای بازاری را دربارهی زنی که برای شویش دنبال همسر میگردد برگزینی حاصل میشود لیلا که فیلم بدی نیست امّا وقتی آن همه تحسین نثار آن شد، یعنی چیزی دارد درون ما فرو میریزد و ما آنرا آن موقع نفهمیدیم. هدیه تهرانی خیلی غریزی آنوقتها که هنوز ستاره نشده بود دعوت بازی دراین فیلم را رد کرد، چون نمی پذیرفت که نقش زنی ذلیل را بازی کند که دنبال همبستری برای شوهرش میگردد. آنوقتها هنوز کار داشت تا به مهمان مامان برسیم.
2. اعتراض یعنی چه؟ روزی بیاید که بشنویم: در فرهنگ لغت گشتم نبود، نگرد نیست. کل جریان موج نو گونهای اعتراض به شرایط داخلی و خارجی ِآن زمان از فرهنگ خوار و خفیف شاهنشاهی تا فرهنگ چیرهی استعماری بود. حتّی یک عینک آفتابی در فیلم رگبار که سازندهاش اصولاً با شعارهای مد روز خیلی میانهای ندارد ، حمل بر امنیّتی بودن آن فرد میشد. ساعدی هم از این رویّه برکنار نبود ولی آنچه آثار او را از سطحی بودن مصون میکرد، ذوق و سلیقه و شمّ خاص او بود که اثر نوشته شدهاش صرف نظر از معنای انتقادی میتوانست لحاظ و ارزشیابی شود. پیشتر در جواب انتقاد ِشمس لنگرودی از اخوان و اینکه اشعار او برد محدودی دارند چون به خاطر شکست سال32 پدید آمدند، گفتم که اثر از صاحب اثر جداست و اشعار او را هر نومیدی در هرکجای جهان میتواند وصف حال خود بداند. اینجا هم میگویم که دانش روانشناسی ساعدی و ذوق داستاننویسی او ابعادی به آثارش میدهد که در صورت حذف نقد سیاسی از آن، آسیبی نمی بینند. تازه مگر سیاسی بودن به خودی خود بد است؟ بسیاری از فیلمهای ارزشمند سینمای جهان سیاسی هستند و یا اگر میخواهید بگویم شعاری. در جامعهی خفقان زده، فریاد و شعار بد نیست، سطحی بودن و مبتنی نبودن بر عقل و اندیشه بد است و گرنه چه بسا حرفهای درستی که به توان از آنان شعار هم ساخت. به همین اصطلاح« شعاری» که اکنون باری منفی پیدا کرده دقّت کنید. چه چیز باعث شده که شعار- که روزی آشناترین نشانهی اعتراض بود- امروز باری منفی بیابد؟ اینها همه یک شبه حاصل نشد.
3. اعتراض آن زمان دو وجه داشت که اوّلی به انتقاد از وضع موجود داخلی مربوط میشد. با ایما و اشاره کلامی گفته میشد که مثلاً دال بر فلان حرف باشد. امّا امروز این وجه انتقادی رخ باخته است و مهمترین دلیل آن آزادی بیشتر است. معروف است که هنر بسیاری از هنرمندان و استعارهها و کنایهها جز در محدودیّت شکل نمی گیرند. آیدا همسر شاملوکه خیلی اهل تلویزیون هم نیست در مصاحبهای از دیدن فیلم مستندی دربارهی اعتیاد تعجّب کرده بود که خوب است الآن میگذارند که اینطور حرفها زده شود. زمانی که به سوی دروازههای تمدّن در حرکت بودیم این نوع فیلمسازی سیاه نمایی به حساب میآمد و جلوش گرفته میشد. ان حرف البتّه در تناقض با پندار جوانانی بدون حافظهی تاریخی است که آزادی را عریان نمایی و نبود محدودیّتهای دینی میدانند و برای عکس بیپوشش رسمی یک هنرپیشه هیاهو به پا میکنند. حتّی فکر اکران عمومی فیلمی مانند پارتی – با موضوع ترور یک روزنامه نگار(حجاریان) توسّط افرادی نزدیک به حاکمیّت- یا زندان زنان یا دیگر فیلمهای به اصطلاح جسورانهی این سالها در زمان رژیم سابق خنده دار مینماید.
4. دوّمین وجه این اعتراض اندیشههای ضد استعماری بود. گروهی با پشتوانهی تفکّر چپ و گروهی علیه هر دو بلوک جنگ سرد. بلوریها( پروسیها) شاید واقعاً اشاره به روسها باشد ولی صرف نظر از شیوهی بیان این اعتراض، خود این حسّاسیّت قابل تآمّل و تحسین است. امروز باید پرسید که این توجّه به دیگری که تا لب مرزهای ما آمده کجاست؟ چرا واکنشی هرچند نامحسوس به قدرتی که چنگیزوار هرجایی را با توجیه آزادی و دموکراسی به تصرّف در میآورد نمیبینیم؟ ادّعای دروغ موشکهایی که ظرف چهل و پنج دقیقه می توانند آمریکا را مورد تهاجم قرار دهند، تنها امری سیاسی نیست، از بین برندهی مرز صدق و کذب، توجیهگر هر فکر و هر عملی است. این رویکرد انسانیّت ما را تهدید می کند. هنرمندان ما کجا هستند؟
5. جوانی. کسی که گاو را ساخت و دوستان و همنسلانش آن زمان حدّاکثر سی سال داشتند. کیمیایی تقریباً بیست و پنج سال داشت. بیضایی در نوزده سالگی آرش را نوشت و بهمن شعله ور در هفده سالگی خشم و هیاهو را ترجمه کرد. اگر به نسل قبل بتوان خرده گرفت که چرا با پا به سن گذاشتن از نفس افتاده دلیلی برای توجیه سکوت نسل فعلی نیست. سینمای انقلاب هم به مدد جوانانی به سن سی نرسیده مانند مخملباف و حاتمیکیا و دیگران شکل گرفت. جوان آن روز زود مرد میشد و صاحب اندیشه و جهان بینی. اندیشهی بی خیالی و خوش باشی فعلی مجالی به نسل نو نداده تا جدّی وارد عرصهی جامعه شود. « جوانی کردن» - تو بخوان اتلاف وقت- بدل به ارزش شده است و این شاید واکنشی به جوّ رسمی و مذهبی حاکم باشد. امّا هنرمندان قرار است مثل دیگر مردمان منفعل نباشند و بر جوّ پیرامون خود تآثیر بگذارند نه بهعکس.
6. منتقدان. بر سر فیلم قیصر جدالی در گرفت که یک سر آن کسی مانند دکتر هوشنگ کاووسی بود که این فیلم را رواج و احیای لمپنیسم میدانست و گروهی مانند پرویز دوایی طرفدار آن. مهم نیست که چه کسی حق داشت یا نه. میخواهم بگویم که بین افراد هردو طرف افراد مایهدار پیدا میشدند امّا امروز چطور است؟ چه صدای متفاوتی در برهوت نقد سینمایی ایران میبینید؟ یکی از دلایل رسیدن ما از گاو به مهمان مامان همین است. نه تنها «نقد»ی مشاهده نمیشود بلکه برخی منتقدان سالخورده و از اسب و اصل افتاده و بعضی جوانان برای خوش باشی و بیعاری ِفردینی فیلم هورا کشیدند. مجلّهی فیلم به روزی درآمده که هر ماه آدم را به وسوسهی نخریدن میاندازد. ولی هربار به امّید حرکتی یا تفاوتی آنرا میخریم و می بینیم هیهات همان است که بود؛ درست مثل فیلمهای کیمیایی. دنیای تصویر هم نیّت خوبی دارد ولی زیر خروارها عکس و مطلب ترجمهای از سینمای جهان گاهی به زحمت بتوان مطلب دندانگیری پیدا کرد. آقای معّلم که از منتقدان همیشگی سینمای ایران و بیآرمانی جامعهی سینمایی است وقتی تهیّهکننده شد، یا فیلم گاوخونی ساخت که به درد دنیا و آخرت کسی نخورد یا« ازدواج به سبک ایرانی» که دختر زیبای ایرانی با دیدن مرد میانسال و ریشوی آمریکایی هول کند و از پشت میز به زمین بیفتد. گفتوگوی تمدّنها یعنی از هول حلیم در دیگ افتادن یعنی ختنه شدن مرد برای رعایت قوانین شرعی و فیزیکی، یعنی رقص پدرسالار بی یال و کوپال فیلم در انتهای داستان. وقتی اعتراض بدون پشتوانه باشد میشود نوشتن سرمقالههای خنده دار و اشعاری که نمونهاش این است: همشیره، صبر ماتم بابا از من- خرج عزا و شیون و غوغا از تو/ در خفیه، استماع وصیّت ازمن- در نوحه همزبانی مامان از تو[!] - شمارهی آذر۸۶.
ناگهان به امروز نرسیدیم اگر از حاتمی کیا گله کنیم که سریالی میسازد که معلوم نیست به جز ترساندن افراد متقاضی اهدای عضو و عدم تطابق با آموزههای دینی چه دارد، میتوان در مقابل پرسید: مگر دیگران در چه وضعی هستند؟ سینمای ایران در دههی شصت شگفتی بزرگی بود که همه را به تعجّب واداشت و امروز میانمایگی و بیآرمانی و رخوت در فیلمساز و منتقد موج میزند و سال میآید و میرود و صفهای پشت گیشهها آن هم برای فیلمهایی مانند هامون یا دستفروش تکرار نمیشود. چیزی در این میانه گم شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.