نگاهی به مصاحبهی اخیر عبدالکریم سروش
۱. دکتر سروش در گفتوگویی با میشل هوبینک به تکرار آنچه پیشتر دربارهی قرآن گفته بود پرداخته با کمی پیاز داغ بیشتر و از منظری کامل کنندهی روند بشری کردن دین و سخنان کسی مانند مجتهد شبستری.« محمّد آفرینندهی قرآن است» این جملهی نخستین آقای میشل هوبینک است که برداشت او از کتاب تجربهی نبوی را نشان میدهد. تاریخی و بشری دانستن قرآن از تصدیق به اینکه قرآن به زبان مردم عصر خود نازل شده شروع شد و به اینکه« کلام محمّد» است ختم شده است. نمیخواهم مانند کسی که عکس مار را به جای مار نشان میداد عوامگرایی کنم ولی این گفتهی سروش به این معناست که تأکید هزاربارهی قرآن و پیامبر و امامان به اینکه قرآن کلامالله است، یعنی کشک.
2. مقدّمهی گفتوگوکننده با سروش را بخوانید تا به پیش فرضهای او پی ببرید چون دیدگاههای سیاسی و دینی و هنری و... ما به نوعی کامل کنندهی هماند. او آیت الله خمینی را حاکمی مستبد میخواند و نصرحامد ابوزید و محمّد ارکون را اندیشمندانی رادیکال و قابل اعتنا. به نظرم نگاه سیاسی به دانش، دین و هنر نابود کنندهی آنهاست. جبههبندی و حزببازی و انتظار حرف خلاف سنّت« به هر قیمت» دانش را تا حدّ بازیچهای ناچیز پایین میآورد.
3. ابتدا خیلی ساده نظرم را بگویم: فرض کنید « من» به عنوان یک فرد بخواهم پیغامی را« توسّط» دوستی به « آشنا» یی برسانم، آیا این توانایی را دارم یا نه؟ اینجا ما سه موضوع داریم، من، واسطه و آشنا. یک وقت هست برای او تعریف میکنم که چنین چیزی را به او بفهمان. مثلاً پدر نفر سوّم فوت کرده و من از واسطه میخواهم که با زبانی که خودش صلاح میداند آرام آرام آنرا به او بفهماند. اینجا محتوای پیام از من است ولی شکل آنرا واسطه و فهم و شعور او تعیین میکند. ولی یک وقت هست کلمه به کلمه از او میخواهم که پیام را به آشنای من برساند- با فرض اینکه قوّهی حفظ کامل و بینقصی دارد- آیا این ممکن است یا نه؟ بدیهی است که کاملاً امکانپذیر است. حالا سؤال من این است که قرآن کدام یک از این دو صورت است و اگر خدا میخواست که به صورت دوّم باشد آیا میتوانست یا نه؟ تأکید قرآن در جای جای خود و تصریح پیامبر و امامان در تمام گفتارهای خود این است که این کلام، کلام خداست نه انسان و انصافاً آن خدایی که در حدّ یک انسان نتواند از انسانی به عنوان واسطه و پیامبر استفاده کند، حقّا که خدای ناتوانی است.
4. دادن یک نظریّه دربارهی یک موضوع مستلزم دانستن تاریخچهی بحث و ردّ و قبول مستدلّ آرای پیشینیان است. صرف اینکه بگوییم فلانی این را گفته و من این را میگویم کافی نیست. این یک طرف و خلط آرای عالمان دین که معصوم نیستند با احادیث پیشوایان دین مسألهای دیگر است. این نقل قول سروش را بخوانید:« بنا به روایات سنّتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل میکرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است.» روایات سنّتی آیا عقیدهی عالمان دین است که قابل رد و قبول باشد یا دیدگاه امامان و پیامبر و آیا آقای سروش میتواند بگوید که علیرغم گفتار امام علی و امام صادق من هم این را میگویم؟ اگر اینگونه است پس پایبندی به دین یعنی چه؟ این نه تنها روشنفکری دینی نیست که روشنفکری لائیک- به معنای بیطرفانهاش- هم نیست. چون روشنفکر لائیک لااقل اگر به آرای پیشوایان دین معتقد نیست ولی با روششناسی مناسب با آن برخورد میکند.
5. قیاس قرآن با شعر کاملاً اشتباه است. شاعر برداشت شخصی خود را از موضوعی بیان میکند ولی پیامبر زبان گویای« کس» دیگری است. اگر بخواهیم پیامبر را در برداشتی سطحی با توجّه به علوم امروز تشبیه کنیم او را میتوان با مدیوم یا واسطه در تجربههای ترانس فیزیکی مشابه دانست. فردی واسطه میشود تا مثلاً فرد گمشده یا مردهای از زبان او با خانوادهاش ارتباط برقرار کند. در آن زمان فرد واسطه تنها مدیوم است- مثل رادیو و تلویزیون- و آنچه گفته میشود از آن دیگری و واسطه این میان هیچ است و هیچ دخل و تصرّفی در پیام نمیکند و نمیتواند بکند. شاعر را با عارف باید مقایسه کرد، کسی که برداشتهای « شخصی» خود از جهان و خدا دارد نه با پیامبر.
6. او باز هم میگوید:« از دیدگاه سنتی، در وحی خطا راه ندارد. اما امروزه، مفسران بیشتر و بیشتری فکر میکنند وحی در مسایل صرفاً دینی مانند صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذیر نیست. آنها میپذیرند که وحی میتواند در مسایلی که به این جهان و جامعهی انسانی مربوط میشوند، اشتباه کند.» گفتن این مسائل بسیار عجیب است. عصمت پیامبر در دریافت و ارائهی وحی از مسّلمات کلام اسلامی است. وحی میتواند اشتباه کند، دقیقاً یعنی چه؟ وحیی که اشتباه میکند مطلق نیست و دین یعنی پذیرش امر مطلق؛ با این عقیده دین را از دین بودن خود تهی میکنیم. به آن وحیی که در برخی امور اشتباه میکند چگونه میتوان اطمینان کرد؟ اگر وحی را کلام خدا- یا لااقل کلام پیامبری که معصوم است- نتوان دید و آنرا امری بشری دانست که دارای خطاست، چرا من ِنوعی باید در دیگر امور عبادی به آن اطمینان کنم؟ چرا آن اشتباههایی که در اموری فیزیکی و بشری- و از دید من پیش پاافتاده، مانند علوم تجربی دارد- در اموری بسیار غامض یعنی حیات آن جهانی و رستگاری و بهشت و دوزخ نداشته باشد؟
7. او باز میگوید علیرغم اینکه احادیثی قطعی دربارهی اینکه پیامبر با زبان مردم زمان خود سخن گفته داریم ولی من چنین نمیاندیشم. این یعنی اینکه من آگاهانه با محتوای حدیث مخالفت میکنم! او میافزاید پیامبر دانشی فراتر از مردم عصر خود دربارهی ژنتیک و نجوم و ... نداشته است. او سطح کلام خود را تا فهم مردم پایین نیاورده، اصلاً او بیشتر از مردم زمان خود چیزی نمیدانسته است. یاللعجب! اوّل اینکه آن حدیثی که پیامبر با زبان مردم عصر خود سخن می گوید راجع به احادیث و گفتار عادی پیامبر است و قرآن سخن پیامبر نیست. دوّم اینکه احادیثی داریم دال براینکه« إذا شاؤوا علموا» یعنی پیامبر و امامان از آنجا که متّصل به دانش خداوندی بودهاند اگر میخواستند چیزی را بدانند میتوانستند، خواه دانستن زبانی دیگر یا علمی دیگر یا هرچیز دیگری. سروش مانند متفکّران اهل سنّت تنها به پیامبر میپردازد و از امامان غافل است. امام صادق دانش علوم تجربی خود را که به شاگردانش آموخت، نزد کدام استاد فرا گرفته بود؟ سروش اضافه میکند:« پیامبر این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم، نداشته است. و این نکته خدشهای هم به نبوّت او وارد نمیکند چون او پیامبر بود، نه دانشمند یا مورخ.» مسأله این نیست که او دانشمند بوده یانه، مسأله این است که آیا او به علم مطلق و کمک خداوند متّکی بوده یا نه؟ چرا او دربارهی مسائل غامضی چون ابتدای خلقت و داستان آدم و عصیان ابلیس تا اخبار قیامت- که انسان تا قرنها بعد هم با کمک علوم تجربی به آنها نخواهد رسید- دسترسی داشته امّا داستان به علوم تجربی که - تا چند قرن بعد آشکار میشود- میرسد، ناگهان فردی عامی و کمسواد میشود؟
8. بیش از این مطلب را کش نمیدهم. یکی از دوستان چند سال پیش از محضر آقای سروش و گفتوگوی خودمانی پس از یکی از سخنرانیهایش میگفت. گفتار ایشان به کامل نبودن علم حضرت علی و مفهوم انسان کامل رسید. دوستم میگوید به شوخی گفتم که بله جناب دکتر مثلاً حضرت علی رانندگی اتوموبیل بلد نبوده است. سروش جواب می دهد که احسنت؛ آن زمان ماشین نبوده و او هم رانندگی نمیدانسته پس علم مطلق نداشته است. باید دوستم همانجا از او میپرسید که اگر او اتوموبیلی را میدید این توانایی را داشت که از آن استفاده کند یا باید به کلاس رانندگی میرفت؟ این همه تأکید بر امّی بودن پیامبر برای چیست؟ جز اینکه به منبعی وصل است که صرف نظر از طرق عادی بشری به علم- هرگونه علمی- میرسد؟ آن روز فکر این را نمیکردم که آن بحثهای خودمانی سطحی روزی به عنوان گفتارهایی علمی منتشر شود. خدا آخر و عاقبت همه را به خیر کند که واقعاً کسی نمیتواند مطمئن باشد که فردا چه سرنوشتی در انتظار اوست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.