1. اوّل این را بخوانید.
2. آنچه عادی است خالیبندی معروف شاملوست. بارها از زبان نزدیکترین دوستانش مانند ع. پاشایی و محمّد قائد این خصیصهی اغراقکن او را شنیده بودیم؛ پاشایی در مقالاتی که پس از او نوشت و یکی دو کتابی که دربارهی شعر شاملو نوشته به این موضوع اشاره کرده است و محمّد قائد هم با کتاب خاطرات و فراموشی و فصل درخشان پایانی آن که ناگفتههای جالبی را در مورد ابرمرد شعر فارسی و خصایص جالبش بیان کرده است. یک جانبهنگری و دوستی و دشمنیهای گاه بی منطقش، متکلّم وحده بودن و همراهی خواستن از شنونده تحت هر شرایطی و تاب مخالفت نداشتن از خصوصیّات او بوده که البتّه هیچ ربطی به کیفیّت شعرش ندارد. اینجا هم برای بزرگنمایی احساس رُمانتیک خود به آیدا چاخان میکند که در کوچههای رم فریاد می کشیده آیداااا و خوب رؤیایی هم اشاره کرده و البتّه گویا برای پیاز داغ ماجرا لوئیجی نامی هم به داستان تخیّلی خود افزوده است.
3. اشارهای هم به اعتیاد شاملو شده که خوب معروف است و اعتیاد به هروئین او را تا مرز بستری شدن پیش برد که توانست آنرا ترک کند گرچه با چیزهایی خفیفتر جایگزین شد. اگر بیاحتیاطیهای او در مصرف مخدّرات و مسکرات نبود کارش به آن وضع فجیع کشیده نمیشد و بیگمان زندگی سالمتری داشت که باز هم عرض میکنم حساب گفته را از گوینده باید جدا کرد.
4. تناقضات شاملو به همین محدود نمیشود و در گفتههایش به راحتی میتوانید حرفهایی باصد و هشتاد درجه اختلاف بیابید. جایی میگفت که نمیدانم در نوجوانی یا کی به روستایی رفته و سنگهایی زیبا جمع کرده ولی بعد آنها را دور انداخته چون زیبایی به هیچ دردی نمیخورده( واین یعنی هنر، هنر متعهّد است و نه هنر برای هنر و هنر ِزیباستای) همین ابرمرد جای دیگر میگوید که هدف هنر خودش است و زیبایی درونش و ...الخ.
5. به واکنشها به نوشتهی رؤیایی دقّت کنید. برای بسیاری دل کندن از آنچه در ذهن خود از او ساختهاند بسیار دشوار است. صدا و چهرهی یکّهی او و نقش جلوهگرانهاش در مطبوعات و جامعهی روشنفکری در ایجاد این تصویر بسیار مؤثّر بوده است. این افسانه هم مانند بسیاری از افسانهها مثل نامهی معروف و دروغین چاپلین به دخترش و نامهی مشهور و نادرست امیرکبیر به ناصرالدین شاه( همان که میگوید ادارهی مملکت با توصیهی عمّه و خاله نمی شود!) و بسیاری دروغها و ناراستیها حالا حالاها مشتری خواهد داشت.
6. امّا... امّا آنچه بسیاری را سوزانده اشارهی رؤیایی به هم نفسی آندو با دلبرکانی است نه چندان غمگین که این به معنای خیانت شاملو به آیدا بزرگترین عشق شاعرانهی دوران معاصر ایران است. او که با آثارش آیدا را در قرن حاضر به اندازهی لیلای مجنون مشهور کرده است با این اعتراف کولاکی اساسی به پا میکند که کم از فاشگویی سنگی بر گوری آل احمد نخواهد بود.
7. جواد مجابی در سالگرد شاعر در نوشتهای به کنایه از شاملویی نوشت که « واقعاً» بود. بدون هیچ توضیحی شما را به خواندن جملات پایانی مقالهی او دعوت می کنم:«...هنرمندانی چون سارتر و سلین و کالوینو و جویس میتوانند از نقب زدن به ضمیر هشیار و ناهشیارشان نهراسند و بخش اعظم هستی بیرونی و درونی خود رابه دیگران بشناسانند. ولی ما در این مرز و بوم به نگفتن، به وانمود کردن عادت داریم. همان قدر از زندگی قدما کم میدانیم که از زندگی معاصران. بنابراین دوست من! این را بدان که از زندگی بیرونی و درونی شاملو( آن چه میکرد و آن چه میاندیشید و خیال میبست) خیلی کم و نادرست خواهی دانست چرا که او با تمامی شهلامت اخلاقی و بی پرواییاش، نتوانست دنیای خود را چنان که بود حتّی به یاران صمیمیاش بشناساند» ( شهروند امروز، ش59، ص80)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.