شمارهی اخیر شهروند مصاحبهی مفصّلی دارد با ابراهیم گلستان که مثل همیشه خواندنی است. چون طولانی بود گفتم بگذارم برای وقت دیگری. آیدین آغداشلو نوشتهای داشت در همینباره که چون کوتاه بود خواندم. آخرش نوشته که روزنامهنگار معروفی- که بعد فهمیدم مسعود بهنود است- برای مصاحبه با گلستان آمده بود که...« نتوانستم جلو زبانم را بگیرم و گفتم نوشتههایش را در گوشه و کنار میخوانم و عجب نثر مهمل بی سروتهی را برای خودش جعل کرده است. پاسخ داد که سن و سالی از او گذشته و میداند که دارد چه کار میکند و اشاره کرد به خوانندگانش که ظاهراً خیل عظیمیاند و استقبالشان سند حقانیّت او. اوقاتم تلختر شد. گفتم پنج شش سالی از از او بزرگترم امّا هنوز نمیدانم دارم چه میکنم و سن و سال هم مانند تعداد علاقهمندان تعیینکنندهی چیزی نیست...»
جریان چیست1. جناب آغداشلو شما کسی را دیدهای که به نثرش ایراد داری؛ آیا ایرادت فقط به نثر اوست یا بیشتر از آن به فکرش هم هست. اگر به فکرش است که به آن با استدلال بپرداز و نثرش در مقابل اندیشهاش چیز مهمّی نیست. اگر همفکرید که خوب نثر یک تفاوت سلیقه است که باز هم نشانه و علامت دارد؛ مثلاً کجایش مهمل است؟ نیمهی کهننمایش یا عدم مراعات بعضی قواعد یا چه؟ بعد هم اگر از چیزی خوشت نمیآید صاف و پوست کنده به او باید بگویی که مهمل مینویسی؟ یک نفر به خودت همین طور بگوید چه واکنشی نشان میدهی؟
جریان چیست2. باور نمیکردم که آقای اعتدال در مقابل نقد یا نفیی چنین بیشکیبا حرف بزند. من خواننده دارم و سن و سالی از من گذشته یعنی چه؟ بسیاری از مزخرفنویسان هم بیشمار خواننده دارند و سن و سالی ازشان گذشته است. قاعدتاً باید میپرسیدی که از کجایش خوشت نمیآید، بگو تا من از نظرت بهره ببرم. نثر آیدین آغداشلو رنگ و بوی نسلی خودآموخته را دارند که من هر جا دیدم خوانده و پسندیدهام. روزنامهنگاران ما متأسّفانه به یکطرفهگویی عادت کردهاند و انتقاد را برنمیتابند و وبلاگهایشان هم جایی برای گفتوگو نیست و بیشتر ِنظرات هم استاد استاد گفتن است و گاهی هم یکی دو فحش پاستوریزه برای نشان دادن سعهی صدر، این را چون مدّتها تعقیب کردهام میگویم. طنزنویسی که با انتقاد بیخطر یکی دو جوان در یک سایت روبه رو شده بود و نمیتوانست مانند وبلاگش آنرا سانسور کند نوشت که من « پنجاه کتاب» منتشر کردهام و فلانی در مورد من اینطور گفته است، هر کس که به ما میرسد تنبانش را پایین میکشد و می...د. از چون اویی چنین جوابی بعید نبود امّا از تو مسعودخان چرا؟
جریان چیست3. ما چه کنیم که دو تن از نخبگان نسل پیش ما یکی در کار هنر و دیگری در امر رسانه توان گفتوگویی کوتاه نیز با هم ندارند و به اندک تلنگری به هم میپرند. آغداشلو در پایان نوشتهاش نوشته که« بعد هم دیگر دوستش نداشتم تا آخر آن روز.» به همین سادگی؟ پس کسانی که نتوانند دوکلام با هم اختلاط کنند چطور میتوانند به دیگران خرده بگیرند که درپی حذف هماند یا ناتوان از سر یک میز نشستناند. مراعات و بردباری چه میشود؟
وقتی میگویم ماییم و انگشت خود و پشت خود، ماییم و پیرایش روزانهی خود، ماییم و فرزند خصال خود بودن یعنی همین. به گذشته با خشم که نمینگریم ولی آنجا خبری هم نیست. دیروز از یکی از ابرمردان معاصر نوشتم که آنهمه کندوی کوهستان و ماهی یقینش توزرد از کار درآمد و امروز هم این دو تا و اگر بخواهیم بشماریم- یا به خاطر بیاوریم- بسیار بیشترند. اشخاص و گویندهها چیزی را تعیین نمیکنند. آنچه مهم است نظر به گفته است- از هرکه باشد- و عقلی که به من و تو سپرده شده، بی منّت کسی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.