جوان امروز از متدیّن گرفته تا بیدین، با الگو گرفتن از علوم تجربی که هر چیز را با شریط معیّن میتوان آزمود تا از درستی یا نادرستی آن اطمینان یافت، این معیار را در دین نیز میجوید. آنکه دین را نمیپذیرد، عدم استجابت دعا و نذر را قرینهای بر نبود حقیقتی واقعی ورای مناسک و آداب میبیند و دیندار هم به رغم آنکه بیمیل نیست که نتیجهی عملش را همین جا و نه در حیاتی آنجهانی بیابد، برای ناکامیهای دینی خود به دنبال دلیل و توجیه میگردد. جستوجوی رویکردی به دین- و در معنای اخصّ آن عرفان- به عنوان یک «علم»» شاید از همینجا برخیزد.
« رسالةالولایه» یکی از رسالههای ارزشمند سیّد محمّد حسین طباطبایی است که برخی از شاگردانش مانند آقای جوادی آملی آنرا مهمترین کتاب وی به شمار آوردهاند. شاید این کتاب را بتوان جوابی به کنجکاوی اینگونه جویندگان دانست. علّامهی طباطبایی در این کتاب با توسّل همزمان به آیات و روایات از طرفی و استدلال عقلی از طرف دیگر، دستیابی این جهانی را به ماورای محسوسات را ممکن، بلکه لازم و مطلوب شریعت میداند.
کتاب از پنج بخش تشکیل شده است. بخش اوّل به بیان تفاوت بین ادراکهای اعتباری( یا قراردادی) و ادراکهای حقیقی تخصیص یافته است. ظاهراً ریشهی این بحث از استاد ایشان مرحوم اصفهانی در شرح کفایه است و ایشان آنرا در کتاب« اصول فلسفه و روش رئالیسم» بسط داده است. مرتضی مطهّری معتقد بود که بعضی نوآوریهای طباطبایی بعدها شناخته خواهد شد؛ این مورد یقیناً از آن موارد بلکه مهمترین آنهاست که پس از ایشان کسی نتوانسته در شرح و بسط یا احیاناً ردّ آن چیزی فراتر از آنچه او گفته، از خود نشان دهد. ایشان در این بخش احکام دین را ظاهر ِواقعیّاتی می داند که هدف دین رساندن ما به آن واقعیّات است، نه صرفاً ثواب و عقابی که روز جزا به ما داده خواهد شد.
در بخش دوّم عوالم وجود را از عالم محسوسات تا عالم مثال و عالم تجرّد با زبانی ساده توضیح میدهد و انسانهای متدیّن را در توانایی در برگذشتن از ظواهر و توجّه به مبدأ به سه دسته تقسیم میکند. در بخش چهارم با صراحت و جرأت، این ارتقا به عالمهای دیگر را در انحصار پیامبران و امامان نمیداند و آنرا برای مردم عادی نیز ممکن و مطلوب میبیند. در فصل چهارم به راه رسیدن به این مقامات میپردازد و طریق واقعی رسیدن به حقیقت که همانا« معرفت نفس» است را با ذکر تمرینهایی برای کنترل فکر توضیح میدهد و در فصل پنجم به نتیجهی این مجاهدتها اشاره و تبیین میکند که انسان عادی تا کجا میتواند برسد.
این رساله اخیراً با نام« طریق عرفان» توسّط آقای صادق حسن زاده ترجمه و شرح شده است. به دلیلی که درست نمیدانم ایشان این کتاب را به ناشران متعدّدی مانند بخشایش و مطبوعات دینی داده و آنچه نزد من است هم از نشر بکاء( کتابسرای اشراق) قم است! ترجمه به فارسی ِروزآمد نیست و ابهامهایی دارد و شرح نیز باید بهتر و کاملتر میبود. به هرحال ایشان تلاشی کرده و رسالهای خطّی را از مهجور بودن درآورده که شایان تقدیر است. بهتر است که به این کتاب به عنوان منبعی علمی- و ترجیحاً با راهنمایی فردی آگاه- نگریسته و از برداشتهای سطحی و شتابزده خودداری شود، چه رسد به عمل خودسرانه به تمرینهای ذهنی آن که ابداً توصیه نمیشود و جز با اشراف کسی که سری به آنسوی دیوار حسیّات زده از دید من مجاز نیست و چه بسا موجب اختلالهای روحی و فکری در شخص شود و من خود چنین کسانی را سراغ دارم.
طباطبایی به دلیل داشتن چنین نظراتی مورد خشم و غضب قشرپرستان است. جایی در کتاب با بیان طریق حقیقی معرفت، کثرت عبادت زاهدان را اگر نه بیفایده، کمفایده میبیند و آنان را افرادی میخواند که مجاهداتشان جز برآوردن خواهشهای نفسانی آنها نیست چون به لذّت بیرغبت نیستند ولی لذّت این جهانی را رها میکنند تا به نوع کاملتر آن در دنیای دیگر برسند و اگر دنیا و لذّات آن بیپایان بود دل از این دنیا نمیکندند. چنین بیان بیپروایی را زاهدان و عالمانی که چیزی از آنچه او چشیده نچشیدهاند، برنمیتابند و احیاناً تا تکفیر چنین کسی نیز پیش میروند.
نمیخواستم مطلب تا به این حد طولانی شود، تنها میخواستم جویندگان را به خواندن و بارها خواندن این کتاب که ظاهری بسیار ساده دارد- و همین ممکن است موجب غفلت از محتوای آن شود- جلب کنم. با این امید که نحوهی توصیف این سیّد بزرگوار موجب رغبت یافتن لااقل یک نفر به اینگونه مطالب شود. قضیّه جدّی است، جدّیتر از آنچه میاندیشیم. مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی یکی از عرفای متأخّر شیعه و از استادان اوّلیّهی اخلاق بنیادگزار انقلاب، در جواب جوانی که میگفت والدینش با حضور او در مجالس اخلاقی خاصّ ایشان مخالفند گفت: به آنها بگو عدّهای هستند که دور از هیاهوی دنیای شما، در محفل انس حضرت حق جمع شدهاند، آیا دوست ندارید من هم از آنها باشم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.