خانقاه کوچک ما



1. پی‌دار مرد هزارچهره که بر اساس داستان کوتاهی از عزیز نسین نوشته شده، شروعی ضعیف داشت و چیزی جدا از سایر آثار مدیری و گروهش نبود. آمیختن انواع کمدی از کمدی بزن بزن تا کلامی و موقعیّت که هرکدام مشخصات خودش را دارد و نباید مؤلّفه‌های هریک را با دیگری خلط کرد، در آن دیده می‌شد. بخش شیراز آن بسیار ضعیف بود و مرا به این فکر واداشت که چرا او که بازیگر و بازیگردانی قابل است، اینقدر بر کارگردانی اصرار دارد؟ کادرهای ساکن و بی تنوّع که امکان تدوین پرتحرّک را به تدوینگر نمی‌دهد، یادآور برنامه‌های نود قسمتی او بود که در اینجا ادامه می‌یافت. این را مقایسه کنید با نوشته‌های آقاخانی که در دست کسی مثل عطّاران به کارهایی نازل تبدیل می‌شد ولی امسال با کارگردانی سیروس مقدّم، دو سروگردن از نمونه‌های مشابه بالاتر می‌ایستد. مدیری بازیگر و بازیگردان خوبی است ولی کارگردان نه. بخش پزشکی آن هم مرا به کل کل کردن با خویشان دکتر انداخت که خوب حالتان را گرفت و غرورتان را شکست، حالاست که دوباره اعتراض صنفی کنید و از این حرفها تا نوبت به پلیس شدن او رسید.
       
2. چند سال پیش و به هنگام تحصّن نمایندگان مجلس، او بست نشستن آنها را آگاهانه هجو کرد و به بدترین شکلی توسّط اصلاح‌طلبان مورد حمله قرار گرفت. همان هنگام با اینکه آن حرکت منفعلانه‌ی مجلسیان را نمی‌پسندیدم ولی به هرحال با مخالفان آنها هم میانه‌ای نداشتم و سر دوراهی انتخاب آنان و دیگران، با اصلاح‌طلبان همراهی بیشتری داشتم؛ امّا اصلاً از کار مدیری ناراحت نشدم . او و هر هنرمندی- خصوصاٌ در حیطه‌ی طنز- باید این آزادی را داشته باشد که به هر گروهی بپردازد و اصلاً قرار نیست که او وقتی گروه مقابل مرا به طنز بکشد برایش هورا بکشم و وقتی به سوی من آمد، فریاد اعتراض سر دهم. این بار هم چیزی جز این نبود و ما نشان دادیم که وقتی صنف پرستاران به شوکران اعتراض کردند و ما با پزی روشنفکرانه آنان را تمسخر کردیم، نوبت خودمان که برسد وضع بهتری نداریم. وضع بسیاری از شاعران شبه آوانگارد و عرفان مسخره‌ی وارداتی بسیار بدتر از آن چیزی است که مدیری در پیدارش نشان داده است. جریان معادل‌یابی گفتار و حرکات و نام او و مقایسه‌اش با کرباسچی و رهبری هم شوخی بانمکی است و بهانه‌ای برای سیاسی دیدن هرکس و هرچیز. بله البتّه نمی‌توان از نزدیک شدن او به حیطه‌ی نظامیان به سادگی گذشت. میان نوشته‌ها کمتر به نوشته‌ای جدّی برمی‌خوریم یا کسی که فارغ از کلّی‌گویی به یک جنبه از سریال پرداخته باشد یا با انگشت گذاشتن روی ارزش خنده، دیگران را از معنایابی‌های عجیب و غریب تحذیر دهد یا دریافت غیرجهت‌دار خود را با لحنی خودمانی بیان کند. خواندن این مصاحبه با صاحب حیوانات بخش مافیایی پیدار را هم از دست ندهید. این سریال( واکنش جمعی اعتراضی و تغییر فاز از تحسین به اعتراض در یک شب و تعمیم یک کلام یا کنش به ماورای تصوّر) همچنان در آینده و به بهانه‌های دیگر ادامه خواهد یافت، ‌ما قرن‌هاست که به تخیّل خود، نام حقیقت بخشیده‌ایم.
3. پناه بردن به خانقاه‌ها را واکنشی در برابر تهاجم مغول دانسته‌اند. گروهی با نگاهی انتقادی به آن نگریسته‌اند و مرگ حیات و تفکّر اجتماعی ما را در آن دیده‌اند و پاره‌ای آنرا تنها راه حفظ درون‌مایه‌های فرهنگ ما در آن بحبوبه‌ی قتل و غارت دانسته‌ و گوشه‌نشینان را ستوده‌اند.
هدایت هم در بوف کورش روی موضوع فرار از واقعیّت دست می‌گذارد و پناه بردن به تصویر زن اثیری در واکنش به حرمان از لمس ِزن گوشت و پوست و خون‌دار واقعی؛ بسیاری هم راه او را ادامه داده‌اند، از جمله گلشیری که نام این یادداشت را از یکی از داستانهای کوتاه او( نمازخانه‌ی کوچک من) وام گرفته‌ام. با تعمیم میانه‌ای ندارم و با احترام به نظر بانو دانشور، اینکه مثلاً بوف کور – به تعبیر ایشان- کپسول روحیّه و خلقیّات ایرانی است را نمی‌پسندم و چنین فرهنگی را نمی‌توان در یک داستان نیمه‌بلند خلاصه کرد ولی اگر آنرا اشاره به یکی از مهم‌ترین مشکلات هستی‌شناختی ما بدانیم پربیراه نرفته‌ایم. وقتی سالیانه صدها پایان‌نامه درباره‌ی آثار داستایوسکی در جهان نوشته می‌شود، ما چرا نویسندگان خود را جدّی نگیریم؟ فرار از مواجهه با واقعیّت و زیستن در پندار، می‌تواند موضوع پژوهشهایی بسیار جدّی باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics