1. فکر بشر را از ابتدا تقابلهای زیادی به خود مشغول کرده است که فلسفه و دانشهای انسانی با موضع گیریهای مدام بین این دو قطب، مدام تازه میشوند، پیر میگردند و دوباره ققنوسوار سربرمیآورند. یکی از این تقابلها، تقابل فرد و جمع است. برای مثال تئوریهای سیاسی دوران پیشامدرن به فرد میپرداخت و اینکه حکمران باید که باشد و آنکه حایز این صفات بود یا احیاناً دارای فرّه ایزدی، چگونه باید با رعیّت تا کند. امّا دوران نو دغدغهی این دارد که چه حکومتی بهتر میتواند دارای ساختاری باشد که جمع در صورت لزوم، کسانی را به قدرت برسانند و از آن مهمتر در صورت نیاز، به آسانترین وجه ممکن حاکم را- بدون خشونت و اجبار و خونریزی- از سریرهی قدرت پایین بیاورند.
2. جرقّهی این پرسش را چندسال پیش مشکاتیان در ذهنم زد. اوضاع موسیقی خراب و اجراهای گروههای موسیقی کم بود و آن هم با تهدید گروههای فشار به هم میخورد. مشکاتیان با نهایت بیاعتنایی به وضع جاری گفت که ما کار خود را میکنیم و موسیقی ایران در خلوت دارد با سرعت به رویش و پویش خود ادامه میدهد، حالا بگذار چند صباحی دور دست موسیقی مبتذل پاپ صداوسیمایی باشد. همین؟ نمیتوانستم باور کنم که آن وضع به موسیقی آسیب« چندانی» نمیزد. گرچه حالا هم اوضاع فقط کمی بهتر است امّا فکر میکنم اگر زمینهای برای رشد موسیقی باشد، در گرو همراهی جمعی است. یک مثال میزنم:
ایران و ایرانی با شعر می زید. میدانم که نسبت به سابق دیگر نه از آن شبهای شاهنامهخوانی خبری است و نه تفأّل به حافظ و سعدی و دورخوانی و مشاعره. شعر کودک بد نیست، یعنی بودنش بهتر از نبودنش است و شعرنوجوان هم دروغی بیش نیست. در عین حال فرهنگ آن بزرگان در تاروپود جامعه رخنه کرده و فتوری مقطعی، اثرش را کاملاً زایل نمیکند. حالا و با اتّکا به این مقدّمه میگویم که به ایرانی جماعت نمیتوان شعر بد قالب کرد. آگاهی همگانی در این باب بالاست و هرکس بخواهد خودی نشان دهد، باید کمر را محکم ببندد.
3. امروز چشمم به این مقاله از عبّاس عبدی افتاد. صرفاً انگیزهی نوشتن این موضوع را در من زنده کرد و گرنه، مقالهی چفتوبست داری نیست. ایدهاش را درست طرح نکرده و مثالهایش را دقیق برنگزیده است و موضوعاتی را به هم ربط داده که به نظر من اینچنین نیستند. برای مثال از مخالفت گروهی با سخنرانیهای سروش- به گمانم در مسجد امام صادق- گفته و اینکه آنان میگفتند که اینها در کلاس ایرادی ندارد ولی در جمع نه. بعدها دیدیم که آنها با همان تدریس در کلاس هم مخالف بودند پس نمیتوان کار آنها را به آگاهی جمعی ربط داد. در مورد سیگار نوشته که مختصّ جامعهی ما نیست و در جوامعی که آگاهی جمعی بالایی نیز دارند دیده میشود( بیاعتنایی به مقرّرات رانندگی مثال بهتری است) و از همه عجیبتر تورّم را به نبود آگاهیجمعی ربط داده است. بله، باورها و نگرانیهای روانی که گاهی تولید تقاضای کاذب میکنند، جزئی از عوامل تورّمزا هستند ولی اینکه چرا تحقیقهای دانشگاهی در جامعهی ما نتیجه نمیدهد، به دلیل راه نیافتن آنها به ساختارهای تصمیمگیری دولت است. در دولت خاتمی آگاهانه تورّم تا مرز تک رقمی شدن، پایین آمد و در دولت فعلی که رئیسش به صراحت میگوید:«گروهی به اسم نظر ِکارشناسی، جلو دولت خدمتگزار سنگاندازی میکنند» عامدانه به گفتار کارشناسان وقعی نمینهند؛ نمونهاش هم حرفهای اخیر دانش جعفری. تورّم از دید من ربط چندانی به مردم ندارد.
4. آنچه باعث شد اوّلین بار این مطلب را پیش بکشم که آشنا ادامهی آن را خواستار شود، موسیقی بود. در خاطرات شهرنوش پارسیپور میخواندم که با شگفتی از نواختن فلان ساز توسّط بهمان دوست خانوادگی اروپایی یاد کرده بود و بعد البتّه خودش ادامه داده بود که آنجا این امر غریب نیست و بسیاری میتوانند یک ساز را تا حدّ قابل قبولی بنوازند. به هرحال نباید فراموش کرد که موسیقی سالهای سال در این ولایت حرام بود و تازه چند دهه است که به مدد بیاعتنایی عدّهای به مذهب و عمل به فتوای حلیّت آن توسّط پایبندان به دیانت، موسیقی امکان آموزش همگانی یافته است. هنوز اکثریّت ایرانیان نت نمیدانند و به نواختن سادهی یک ساز به چشم اعجاب نگاه میکنند. اینجاست که میتوان به اینها هر خوراکی را به اسم موسیقی( شاد، مذهبی، سنّتی، پاپ و...) خوراند و ذائقهشان را از اینی که هست خرابتر کرد. حکایت آن دبّاغی که از محلّهی عطرفروشان میگذشت و با استشمام بوی عطر بیهوش شد و جز با بوی پشکلی به هوش نیامد را همه شنیدهایم. شنوایی هم نیاز به تربیت دارد و این تربیت، کار مدارس است که موسیقی را به عنوان یکی از رشتهها( و به زعم من رشتهای اجباری) در ساعت هنر تدریس کنند و صداوسیما با منتخبی از موسیقی ردیفی، کلاسیک، فولکلور، پاپ سنگین و آثار دیگر ملل، گوشها را آنچنان تربیت کند که مردم از شنیدن صداهای ناهنجار موسیقی لوسآنجلسی و وطنی و فرنگی پرهیز کنند؛ خودشان بیدخالت شحنه و محتسب. آنچنان احساس کرامت فردی کنند که در شأن خود نبینند که فلان صدا را گوش دهند و تازه حالا میتوان نشست و به دنبال راه برونرفت از وضعیّت بغرنج و بنبستمانند موسیقی فعلی گشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.