این دو معنایی که آرزو و حسرت بسیاری بودهاند و چه خونها که به خاطر آنها به زمین ریخته نشد، در مرز تلاقی فردیّت و اجتماع دشمن هم میشوند. من آزادم ولی تا کجا؟ تا محدودهی شخصی خود و بیشتر از آن اگر که بخواهد گسترش پیدا کند، عدالت جلو آنرا میگیرد. چه ربطی به بحث راست و دروغ داشت؟ عرض میکنم.
وقتی در مثال دو روز پیش مردی را از مرگ میرهانی، مسیر بیعدالتی را آنجور که میخواهی تعیین میکنی که به او نخورد. امّا اگر پذیرفتی که در مواردی- به قید مفید بودن آنچنان که مصباح میگوید یا با رعایت اصل تزاحم آنچنان که مطهری- بتوان راست را دروغ کرد، ممکن است عکس این مطلب رخ دهد. شما اگر یقین به زاید بودن کسی در اجتماع داشته باشی، میتوانی شهادت دروغ به گناهکار بودن او بدهی و او را محکوم کنی. این موضوع، یکی از محورهای فیلم هشتاد و هشت دقیقه است. شخصی که نقش او را آل پاچینو بازی می کند با علم به جنایتکار بودن کسی، یکی از شاهدان را قانع میکند که شهادت دروغ علیه او بدهد تا او را به صندلی اعدام بسپارند. این البتّه موضوع اصلی فیلم نیست ولی بیش از تعقیب و گریز فیلم، نظر مرا به خود جلب کرد. آیا او این حق را داشت؟
چند جوان در یکی از شهرهای ایران دست به اقدام علیه کسانی که آنان را فاسد میخواندند زدند و تعدادی را کشتند و دلیل خود را سخنرانی فردی عنوان کردند که بعد معلوم شد، مصباح یزدی بوده است. مصباح در سخنان پیش از خطبههای نمازجمعهی تهران گفت که اگر دربارهی شخصی احساس تکلیف کنیم، یا اگر کسی را مرتد یا محارب بدانیم، میتوانیم خود رأساً دست به اقدام عملی بزنیم. همچنان که میبینید، در آغاز بحث از راست و دروغ بود، ولی پیشینهی صاحب سخن نشان میدهد که اجازهدادن به خود در تجاوز به حریم دیگران اگر از سخن آغاز شود، به عمل میانجامد. آن افراد خودسر بسیجی ظاهراً حکم سنگینی نگرفتند یا من نشنیدم که بگیرند و مصباح هم با اعتراض رهبر در نماز جمعه روبهروشد که کشور قانون دارد و احساس وظیفهی شخصی کافی نیست و مراجع ذیصلاح برای رسیدگی به همین امور هستند.
برای اینکه موضوع را ریشهای ببینیم، میگویم که فارغ از بحث عقلی صرف و اشکالاتی که به این دو وارد کردم، نمونههای تقیّه در شرع، به حفظ جان کسان منحصر میشود؛ یا جان خود گوینده مثل عمّار یا جان شخص دیگر و نه به عکس. اگر دروغ برای رسیدن به منافع مجاز بود، علی در یک کلام پس از مرگ عمر میگفت که به سیرهی شیخین نیز پایبند خواهد بود و مدّت خلافتش بسیار طولانیتر میشد و اصلاً معاویهای به حکومت شام نمیرسید تا بعد هوس خلافت به سرش بزند و بنیامیّهای تشکیل شود و یزیدی بیاید. آقای مصباح باید جواب دهد که چه فایدهای برتر از حکومت دو دههای علی بر جهان اسلام؟ چرا او این را متوجّه نشد و دروغ نگفت؟ آقای غرویان باید در بررسی خود این را نیز لحاظ کند که این استثناها منحصر به نجات جان افراد بیگناه است نه گرفتن آن ولو اینکه فردی، جانی مادرزاد باشد. شاید این نکته کلید راهکار بهتری برای حل مسئله باشد.
حکایت فیلم هشتاد و هشت دقیقه دیگر است. استدلال پایان فیلم علیرغم اینکه تظاهر به عقیده نداشتن به مجازات اعدام میکند ولی در عین حال آنرا تسلّایی برای داغدیدگان میداند. این استدلال را دولت آمریکا هم برای تجاوز به عراق داشت. دروغ آگاهانه به وجود موشکهایی که در چهل و پنج دقیقه آمریکا را نشانی میگیرند و پاسخی که بوش بعدها به افکار عمومی میداد که آیا جهان با صدّام بهتر است یا بدون او؟ همین استدلال در حملهی موشکی اسرائیل به سوریه به کار گرفته شد و اگر بیم پاسخگویی ایران نبود، با نیروگاه بوشهر همین میشد. یک بار گفتم که سینما آینهی جادو است و متأسّفانه فیلم هشتاد و هشت دقیقه، با ساختار ناراست ولی قانعکنندهاش- آنچنان که قهرمان فیلم جایی به شاگردش میگوید- چیزی جز توجیه بُلهوسی حاکمان آمریکا نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.