- پیر ِماه و سال هستم، پیر ِیار ِبیوفا نه.
عمر میرود به تلخی پیر میشوم، چرا نه؟
- پیر می شوی؟ چه بهتر! زود میرسی به مقصد
غیر از این به ما حصل هیچ، بیش از این به ماجرا نه
هان! چگونه مقصد است این؟ مرگ؟ پس تولّدم چیست؟
آمدیم تا بمیریم؟ این حماقت است یا نه؟
- زاد و مرگ ما دو نقطهست در دوسوی خط یک راه
هرچه هست طول خط است، ابتدا و انتها نه
در میان این دو نقطه میزنی قدم به اجبار
در چنین عبور ِناچار اختیار و اقتضا نه
- نه! قبول خاطرم نیست؛ میتوان شکست خط را
میتوان مخالفت کرد با همین کلام: با« نه»
زاد ما به جبر اگر بود، مرگ ما به اختیار است:
زهر، دار، رگ زدن، برق....هست در توان ما، نه؟
- نه! به طول خط نظر کن: راه سنگلاخ سختیاست
صاف میشود، ولیکن جز به ضرب گامها نه.
گر به راه پاگذاری، بس نشانه از تو ماند
کاهلان و بیغمان را مرگ میبرد تو را نه.
گر ز راه باز مانی، هرکه پرسد از نشانت
عابر ِپس از تو گوید: هیچ، هیچ، کو، کجا؟ نه!
سیمین بهبهانی- مرداد81
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.