« آنان که میاندیشند» نام همایشی برای بررسی اندیشههای سیّد حسین نصر بود در دانشگاه تهران که یکی از تلاشهایی است که برای بازگشت وی به ایران صورت میگیرد. در هیاهوی نزاع سنّت و تجدّد و اندیشههای وارداتی، اندیشمندان ما به جای اینکه آستین بالا بزنند و به میان کارزار وارد شوند و جهاد علمی کنند، به فکر استفاده از مرجعیّت یک شخصیّت اندیشگی به مثابهی حفاظ و پناهی در برابر دگراندیشان اسلامی و سکولار افتادهاند.
علی اکبر صادقی رشاد در همایشی که به افتخار نصر برگزار شده بود به او تاخت و خبر گفتههای او اگر به نصر برسد- که می رسد- احتمال بازگشت او را بسیار کمتر خواهد کرد. او دعوای سنّت و مدرن را دعوایی خانوادگی و در بستر فرهنگ غرب دانست و همانگونه که مدرنیته را فاقد اعتبار دانست، سنّتگرایی امثال نصر را نیز زیر سؤال برد. متأسّفانه او هم مانند سروش و دیگر کسانی که با نصر سر سازگاری ندارند، دورهی کوتاه مدّت ریاست وی بر دفتر فرح پهلوی و زیستن او در آمریکا را به رخ او کشید و حق به جانب پرسید: چگونه می توان به غرب حمله کرد و از آنان جایزه گرفت و اسلام سلطنتی که نمی تواند اسلام حقیقی باشد.
دکتر غلامرضا اعوانی به حق زیستن با یک متفکّر و رخنه به ژرفای تفکّر او را شرط نقد او دانست و به کنایه به رشاد گفت که منظور نصر از سنّت را نفهمیده است. او به درستی به رشاد گفت که اگر همکاری با سلطنت، عیب و اشکال است، عیناً بر شیخ بهایی و میرداماد هم وارد است، آیا در بررسی افکار آنان به این مسأله اشاره میشود؟
امیدوارم مجالی باشد و بیشتر در مورد نصر بنویسم؛ امّا آنچه نظرم را برای نوشتن این یادداشت جلب کرد، نقش اعتبار گوینده در فهم سخن اوست. بسیاری از سخنان سروش اگر از دهان ِجز او بیرون آمده بود، این انعکاس را نمییافت. سیاسیشدن امور، کار را بدتر کرده است. هر کس اگر از دگراندیشان و مخالفان حکومت به شمار آید، سخنانش ارج و اعتباری زیاد خواهد یافت. پیشتر مثال زدم که جوّ فرهنگی دربارهی سروش از منفی ( پس از بازگشایی پروندهی نقش وی در انقلاب فرهنگی) در مدّت کوتاهی به مثبت ( پس از هجوم عالمان سنّتی به وی) تغییر یافت. مجید مجیدی به طرفةالعینی از برندهی جایزهی برلین و سازندهی بهترین فیلم المپیک چین به تکفیرکنندهای کم ارزش که باید در کارنامهی گذشتهاش هم تجدید نظر کرد، تبدیل شد. فارغ از اینکه شاید نقش سروش در انقلاب فرهنگی در جاهایی قابل دفاع و او مسؤول آنهمه تصفیه نبوده باشد و حرفهای اخیرش هم پر از تناقض باشد؛ فیلمهای مجیدی هم صرفنظر از جایزهها دارای اشکالهای فراوانی باشد و سخنان اخیرش هم تنها نقل قولی از مولوی باشد، این سیاه و سفید دیدن امور و تغییر قضاوتهای افراد به سرعت تغییر باد( کرباسچی را به یاد بیاورید که با نوشتن یک نامهی عفو از قهرمان ملّی به فردی بزدل و ترسو بدل شد) از معایب اجتماع ماست که نمونهاش را در دنیای مجازی و اینترنت هم میبینیم و نیاز به آسیب شناسی جدّی دارد.
نصر هم جای دوری نیست، افکار و کتبش در دسترساست و حتّی خودش هم مانند همایش بررسی روشنفکری دینی میتواند با تجهیزات نوین برای حاضران سخنرانی زنده کند. درست نمیدانم که اگر جای نصر بودم چه میکردم ولی شاید راهی بینابین یعنی بازگشت به ایران ولی پرهیز از افتادن در دام بتسازان از او، بهترین راه باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.