سراب دوراهی



 1. مدّتی است یکی از خوانندگان ایمایان پرسش یا پرسش‌هایی را مطرح می‌کند که من تلاش کردم مستقیم به آنها جواب ندهم چون موضوع‌هایی که به« انسان» مربوط می‌شوند به خاطر پیچیدگی این موجود، خواه‌ناخواه چندبعدی و دشوار می‌شوند. ولی ایشان مسأله‌ای را پیش کشید که به نظر من یکی از مشکلات فکری همه‌ی ماست از حاکمان تا بسیاری از منتقدان و آن هم توهّم دیدن یک دوراهی سر راه آینده‌ی جامعه‌ی ما و اجبار به انتخاب یکی از دو راه است. ایشان با نام دوستدار شما اینجا پرسشش را نوشته که خلاصه‌اش چنین چیزی می‌شود:« حدود آزادی بیان و سایر حقوق و آزادی‌های سیاسی افراد (به خصوص غیر مذهبی‌ها) تا کجاست؟ از طرفی بدون آزادی‌های مذکور، حاصل همین وضع زیبای کنونی در مملکت می‌شود که نیازی به توضیح ندارد. اگر هم بنا به دادن آن آزادیها باشد (یعنی دموکراسی واقعی) که به نظر من مسیر طبیعی آن به همین جایی که الان غرب به آن رسیده یا چیزی شبیه به آن ختم خواهد شد، پس تکلیف حکومت دینی چه می شود؟»


2. برای اینکه نشان دهم این سراب مختصّ ایشان نیست، دوستان را به حسّاسیّت و واکنش شدید روحانیان حاکم پس از دوّم خرداد به مطبوعات ارجاع می‌دهم. نوشته‌هایی ساده یا بعضاً تندروانه به معنای براندازی گرفته شد، چرا چون فکر می‌شد که دو نوع الگو برای امروز ایران بیشتر نیست، یا ولایت مطلقه یا رهایی محض، حالا یا با نام دموکراسی یا سلطنت یا هر چیز دیگر.


3. آشنای عزیز هم از من دلیل حرکت نوسانی ما بین دو قطب ناامیدی و امید را پرسید که ریشه‌اش به این نوع نگرش دوقطبی به جهان و انسان برمی‌گردد. شاید نوع تبلیغ ساده‌انگارانه‌ی دینی و مخیّرکردن انسان بین بهشت و جهنّم یکی از مهم‌ترین دلایل آن باشد. غایت‌اندیشی یکی دیگر از ریشه‌های این نوع تفکّر است. ما به جای اینکه به لحظه و وظیفه‌ای که در آن داریم بیندیشیم، مدام به این فکر می‌کنیم که به کجا خواهیم رسید،‌به این موضوع نیز در ایمای شهادت یا حیات، پرداختم. کار ما رفتن و درست رفتن است، اگر رسیدیم چه بهتر و اگر نه لااقل آنچه از دستمان بر می‌آمده انجام داده‌ایم. حتّی نوع نظام تحصیلی که دوراهی بین قبولی یا مردودی را پیش رومی‌گذارد، در پاگرفتن این فکر بی‌تأثیر نیست. اگر نظام تحصیلی گذشته‌ی ما جوری بود که با کم‌نمره‌آوردن در یک یا دو یا چند درس، تنها آنها را مجدّد بگذرانیم- مانند دانشگاه- این مدل انتخاب بین همه یا هیچ در ذهن ما جا نمی‌گرفت.


4. می‌بینید که بحث انتخاب راه حل یا حکومت دینی و غیردینی نیست، ابتدا باید تلاش کنیم که نوع نگرش به زندگی را عوض کنیم و اینکه ما انتخابگریم و راه‌های زیادی جلو راه ماست. در حدّ این نوشته پیشنهاد می‌کنم که دوستمان ببیند آیا چیز واحدی به نام« غرب» الآن وجود دارد؟ فرهنگ‌ها و حکومتهای متفاوتی هستند با قوانین مختلف و آزادیها و رفاه متفاوت. اینجا هم اسلام از نوع خلیجی آن تا حجازی تا طالبانی تا ایرانی هست تا ترکیه و انواع معتدل مالزی و اندونزی. اسلام با مسیحیّت تفاوت دارد و شیعه هم فرقهای اساسی با تسنّن. در تشیّع هم یک راه و دو راه وجود ندارد. یک تشیّع ولایت فقیهی ایرانی داریم و دیگری تشیّع مبتنی بر مرجعیّت ارشادی عراقی. خیلی پیشتر نوشتم که آقای سیستانی فعلاً نظراً و عملاً مهمترین تهدید و جایگزین برای تئوری ولایت فقیه است. او نه تنها خود در سیاست منصبی به عهده نگرفته بلکه روحانیان طرفدار خود را نیز از پست و مقام گرفتن نهی کرده است ولی قوانین اسلامی را لازم الاجرا می‌داند. همو با توصیه‌ی اکید خود به برگزاری انتخابات، مؤسّس همین دموکراسی نیم‌بند عراق هم هست و تازه امکان‌های نظری دیگری هم برای مدل حکومت وجود دارد.


5. آنچه یکی از موارد اشتباه می‌تواند باشد این است که فکر کنیم با دادن آزادی همه چیز از دست می‌رود؛ من اصلاً این طور فکر نمی کنم. این جوّ غالب فعلی ناشی از محدودیّتهای اجباری است. مثال ساده و پیش پاافتاده‌اش وضعیّت حجاب در ایران است. وضع ظاهری زنان و دختران در اوایل انقلاب از دید من انطباق بسیار بیشتری با اسلام داشت تا اکنون. آن زمان شاید سر عدّه‌ای بی‌روسری بود ولی چهره‌ها و رفتارها معتدل‌تر بود. اکون در واکنش به اجبارهای اخیر آرایش‌ها تا حدّی افزایش یافته که بسیاری از گردش‌گران خارجی، بسیاری از دختران ایرانی را به دلیل نوع آرایش غیرعادی بدکاره می‌پندارند و می پرسند که اینان چرا در ایران این قدر زیاد هستند؟ در حالیکه تغییر ظاهر زنان و مردان در آستانه‌ی انقلاب در جهت عکس این بود.


نمونه‌ی عمیق‌تر آن نوع افکار روشنفکران دینی است. آرای شریعتی و بازرگان، قابل مقایسه با شبستری و سروش نیست. آنان نه قرآن را زیر سؤال بردند نه خاتمیّت را و نه احکام دین را به چالش کشیدند بلکه در مواجهه با این سؤال که چرا اسلام در تقابل با جهان نو عوض نمی‌شود، جواب می‌دادند، چرا جهان نو و ما که انسانهای مثلاً مدرن هستیم، مطابق اسلام پویا عوض نشویم؟ روشنفکران جدید، دقیقاً خلاف این را می‌گویند. من این را واکنشی ناخواسته به جوّ سیاسی و نبود آزادی بیان و افراط طرفداران ولایت می‌دانم.


مگر جلو ویدئو و ماهواره گرفته نشد؟ بعد که آزاد شد مردم بی‌دین شدند؟ تازه آزادی بیان چه چیزی را به مردم خواهد داد که امروز اینترنت و ماهواره نمی‌دهد؟ الآن همه تقریباً به همه چیز دسترسی دارند، فقط از مجاری رسمی نیست. با افزایش آزادی‌ها وضع فعلی عوض نخواهد شد، فقط آنچه غیرقانونی است،‌ از حالت میوه‌ی ممنوع خارج و جوّ جامعه طبیعی‌تر خواهد شد. حتّی دگراندیشان هم با یافتن امکان تدریس و کار در ایران دیگر این اقبال مفرط را به اندیشه‌هایشان نخواهند داشت. سروش زمانی بت شد که برایش چوبه‌ی دار به پا کردند و به خارج رفت. ابهّت تمام روشنفکران سکولار خارج‌نشین هم با حضور در ایران و مواجهه با سؤالهای بی‌پایان دانشجویان خواهد شکست. حاکمان فعلی درباره‌ی بستن فضا خیلی اشتباه می‌کنند، چون نمی‌دانند که دادن آزادی، پایه‌های حکومت آنان را بسیار مستحکم‌تر خواهد کرد. محمّد جواد لاریجانی در همین زمینه ایده‌ای دارد که اگر فرصت شد به آن خواهم پرداخت. 

6. آرمان‌گرایی معتدل که یک بار گفتم به این معنا بود که در عرصه‌ی اندیشه هرقدر لازم است، رادیکال باشیم ولی در مرحله‌ی عمل بهتر است ابتدا وضع موجود را- هرچه باشد- بپذیریم و آرام آرام در جهت اصلاح باشیم. اگر امروز در حکومت شاهنشاهی نیز بودیم من همین را می‌گفتم، مگر اینکه وضع به جایی برسد که عدّه‌ای آن چنان بر کانون‌های قدرت مسلّط شوند که جایی برای اصلاح نماند. صرف نظر از اینکه ساختار سیاسی ایران را هنوز قابل اصلاح می‌دانم، از آنچه نوشتم آشکار شد که اصلاح اساسی را اصلاح فکر و اندیشه می‌دانم و گرنه به فرض محال اگر همین امروز قرار باشد مجلس مؤسّسان تشکیل و قانون اساسی نوشته شود، به دلیل اینکه فکر و اندیشه‌ی بومی نداریم، به دلیل اینکه اندیشه‌ی مذهبی پویا نداریم، باز دچار مشکل خوهیم شد، ما مثل جوانانی هستیم که درس‌شان را نخوانده‌اند و حالا چند روز به کنکور مانده، به دنبال راه‌حلّی استثنایی برای تست‌زنی موفّق هستند. اکثر کسانی که می‌گویند نظم فعلی را قبول ندارند، لنگه‌ی دیگر حکمرانان کنونی هستند فقط در جبهه‌ی مخالف قرار گرفته‌اند، همین.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.