نگاهی به مواجههی معرفت دینی و یقین
1. علّامه طباطبایی نظری دارد که یقین* اگر از هر راه مثلاً از راه دلیل عقلی به دست آید، باید متون دینی را بر اساس آن تفسیر کرد چون هیچ چیز تاب ایستادگی برابر آن را ندارد. این چنین است که ایشان بر اساس دستاوردهای فلسفی خود، برداشتهایی از آیات و روایات دارد که برای قشریان متشرّع بسیار گران تمام میشود. ایشان به دعوت دیگران کار حاشیهزدن بر بحارالانوار مجلسی را آغاز کرد که پس از چند جلد و مخالفت با برخی برداشتهای مجلسی در تفسیر احادیث، مخالفتهای زیادی با او شد و طباطبایی کار را نیمهکاره رها کرد. فکر کنید که اگر مغز متفکّری چون علّامه همه- یا بیشتر- مجلّدات پرشمار بحار را حاشیه میزد، حالا چه ذخیرهی گرانبهایی از تعقّل در پرتو وحی در اختیار ما بود، هزار افسوس.
2. یقین حتّی اگر از راههای غیر عقلی- مثلاً- حسّی به دست آید میتواند معنای ظاهری متون دینی را تغییر دهد. با یافتههای قطعی علمی به هیچ عنوان نمیتوان مقابله کرد و مثلاً دستاوردهای یقینی علم نجوم را انکار کرد. آنچه من در مخالفت با سروش گفتم این بود که اوّلاً یافتههای احتمالی علوم را ردّی نهایی بر متون دینی میدانست و ثانیاً راهی هم که برای حلّ مشکل میجست، راه درستی نبود.
«اوّلاً» به این معناست که مثلاً ما موجودی به نام جن نمیشناسیم ولی نشناختن دلیل بر نبودن نیست چون ما دنیای پس از مرگ را هم ندیدهایم ولی- به عنوان متدیّن- آنرا رد نمیکنیم؛ یا ستارهشناسی جدید هنوز در آغاز راه است و نمیتوان مدّعی شد که« هفت آسمانی»ی که قرآن میگوید نادرست است چون تمام جهان که کشف نشده است و همین آسمان فعلی را هم میتوان به هفت قسمت تقسیم کرد، مثلاً جوّ زمین، منظومهی شمسی، کهکشان راه شیری، ... .
« ثانیاً» هم به این معناست که امثال مطهّری برای اینکه درستی متون دینی حفظ شود و یقین علوم هم نفی نشود، راه را در اصلاح تفسیر ظاهر متن دینی دانستهاند و نه نفی آن. این با حفظ تقدّس و عصمت قرآن و پیامبر سازگار است و گرنه با نپذیرفتن آن، در راهی میافتیم که پایان آن، قول به وجود خطا در قرآن است که میبینیم به آن رسیدهاند.
3. عبدالعزیز بنباز( مفتی سابق عربستان) مثال جالبی از سختکیشی و تصلّب بر عقیده در جهان اسلام است. مثال ابوریحان را که به خاطر دارید؟ مثل آن میماند که ابوریحان با وجود آمدن باران، ریزش باران را نفی کند و بگوید چون کتاب من اینگونه میگوید، پس بارانی در کار نیست! او با برداشت ظاهری از معنای بعضی آیات و اتّکا به دیدن حرکت خورشید در آسمان در هنگام جوانی- چون بعداً نابینا شد- میگفت که هرکس به ثابت بودن زمین و حرکت خورشید به دور زمین معتقد نباشد، کافر است!
نباید به این مثال با خنده و تمسخر نگریست، چون خود ما الآن به نمونههای دیگری از این نوع عقاید مبتلا هستیم. دو راه پیش رو هست، یکی اعتماد به یقین ِحاصل از علوم و دستاوردهای بشری و دیگری تفسیر دگم و جاهلانهی دین. بسیاری از مشکلات فعلی کشور ما ریشه در حاکمانی دارد که شاید بنباز را به خاطر این اظهار عقیدهی عجیب و غریب مسخره کنند ولی خود به نوع خفیفتر شیوهی تفسیر بنباز از دین گرفتارند.
* یقین اینجا به معنای منطقی آن و یقین به معنای اخص است نه هر اعتقاد جازمی که در بخش نظرها در جواب اوّلین نظر توضیح دادهام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.