گنجی و هم‌جنس‌گرایی -4



دوستی در بخش نظرهای ایمای دیروز از بالابودن آمار خودکشی و افسردگی و سایر مفاسد در میان هم‌جنس‌گرایان گفت و من به یاد نوشته‌ی گنجی افتادم که حضور در یک باهماد- هر باهمادی- را موجب تحصیل فضایل اخلاقی می‌داند! مثلاً گروه‌های شیطان‌پرستی که اخیراً در ایران نیز رو به تزاید می‌روند، برای تحصیل فضایل اخلاقی دور هم جمع می‌شوند، همینطور از کارناوالهای هم‌جنس‌گرایان این اشتیاق برای کسب فضیلت آشکار است یا شاید هم بتوان مردم جهان را به معتادان به مواد مخدّر و غیرمعتادان تقسیم کرد و از حقوق هر دو دفاع کرد، چون هر دو یک باهماد هستند!


3. ماهیّت


این بار مستمسک گنجی، نفی ذات‌گرایی است تا با گفتن اینکه هم‌جنس‌گرایی ذاتی ندارد بگوید نمی‌توان درباره‌‌ی آن حکمی داد. اوّلاً که مجازاتهای اسلامی به عمل تعلّق می‌گیرد و نه ذات و عمل ِهم‌جنس‌بازی هم واضح و آشکار است. ثانیاً اینگونه که او می‌گوید عملاً در جهان به هیچ معنایی نمی‌توان گفت خوب یا بد و مطلوب یا نامطلوب، چون هیچ مفهومی ذات ندارد و نمی‌توان گفت که فلان عمل خوب یا بد است. مخالفان مجازات اعدام معتقدند از آنجا که پایان بخشیدن به حیات یک فرد، قتل است و نامطلوب ، حکومت اگر آنرا به شکل اعدام اجرا کند، خود در ترویج آن کوشیده است. گنجی حاضر است به آنان بگوید که ما مفهوم ثابتی به نام قتل نداریم چون هم شامل قتل عمدی و هم قتل غیر عمد و هم دفاع از خود و هم خودکشی می‌شود و نمی‌توان درباره ی آن حکم داد؟ قطعاً خیر، او آنجا بنا به مصلحت بحث از مدافعان « بد بودن» قتل خواهد شد و فراموش خواهد کرد که جای دیگری گفته است که اعمال ماهیّت ندارند. ثالثاً، حتّی ویتگنشتاین که از بازیهای زبانی سخن گفته یا جان هیک که از ذات نداشتن ادیان گفته، در شباهت خانوادگی‌ داشتن ِاین موضوعات با هم معترفند. یعنی درست است که آنها ذات ندارند ولی قابل تشخیص از دیگر موضوعات هستند، مثلاً شما وقتی از دین حرف می‌زنید من فکر نخواهم کرد که دارید درباره‌ی تعمیر بخاری دیواری با من سخن می‌گویید و همین شباهت خانوادگی برای حکم دادن کافی است. رابعاً قیاس دین و زبان اینجا کارایی ندارد چون ماهیّت بسیار گسترده‌ای از موضوعات را شامل می شود ولی هم‌جنس‌گرایی دایره‌ای مشخّص دارد که میل به هم‌جنس و داشتن رابطه‌ی جنسی با اوست. حتّی موضوعاتی مانند دین اسلام هم بر پایه‌های ثابت ِتوحید، نبوّت محمّد بن عبدالله و معاد استوار است و مثلاً ما مسلمانی که قائل به نبوّت ایشان نباشد نداریم و همین برای فرض یک هسته‌ی مرکزی یا ذات برای اسلام کافی است. گنجی با محال دانستن حکم بر مفاهیم ترجیح می‌دهد که سر از هرهری مسلکی و بی‌معیاری درآورد ولی حرفش را« به خیال واهی» خود به کرسی بنشاند.


4. خود و دیگری


در این بخش او از این می گوید که هر گروهی از دید خود تفاوت زیادی دارند با کسانی که از بیرون به آنها نگاه می‌کنند که چیزی جز افزودن به بندهای نوشتار او نیست و برهانی به نفع او به حساب نمی‌آید. قرآن نیز گفته است که« کلّ حزب ٍبما لدیهم فرحون»( مؤمنون- ۵۳) هر گروهی به داشته‌های خود دلخوشند. اینطور می‌توان به نفع هرگروهی استدلال کرد، مثلاً بن لادن و یارانش را نباید بد دانست چون آنها از دید خود بهترین کار ممکن را می‌کنند. هر گروه بد دیگری را در ذهن آورید و همین استدلال[!] را درباره‌اش به کار برید. بله هم‌جنس‌گرایان فکر می‌کنند که انسانهای نرمال و طبیعی هستند ولی از آنجا که قضاوت آنها درباره‌ی خود برای دیگری ملاک نیست در کشورهایی که عمل آنها را خروج از هنجار طبیعی انسانی بدانند به آنها اجازه‌ی فعّالیّت علنی داده نخواهد شد.


5. روشنفکری دینی و هم‌جنس‌گرایی


الف و ب. او از کدیور پرسیده که از کجا معلوم که این حکم دائمی باشد و ملاک و معیار مسلمانی چیست؟


معیار و ملاک مسلمانی قرآن و سنّت است و فهم ما تابع آنهاست. ملاک و موضوع هم‌جنس‌گرایی هم در طول تاریخ یکی بوده و عوض نشده است تا با تغییر آن، حکم هم تغییر کند. در احکام بسیاری از فقها تفاوت هست ولی ممنوعیّت هم‌جنس‌گرایی از احکام قطعی تمام فقیهان ادوار تاریخ شیعه و تسنّن است.


ج. او در این بند با اشاره به قوم لوط، باتجاهل می‌پرسد که آیا حکم قرآن ناظر به تجاوز به زور بوده یا عمل اختیاری؟ سؤال خنده‌داری است چون آن دو فرشته پیش از قصد آنان به تجاوز، برای عذاب آمده بودند و گنجی انبوه روایات و آیات مبنی بر مجازات آنان را که بی‌قید است نمی بیند ولی به اینجا که می رسد، کتاب تفسیر باز می‌کند و امید دارد شاید روایت تجاوز به عنف قوم لوط، کمکی به مباح کردن این عمل کند!


د. آرش نراقی از روشنفکران دینی است و موافق هم جنس‌گرایی؛ امّا حتماً منظور کدیور اجماع روشنفکران دینی است که اگر اینگونه نبود هم مشکلی نبود چون قرار نیست که مخالفت یا موافقت غیرفقیه منجر به ابطال یا اثبات حکمی فقهی شود. آرش نراقی  تا کنون هیچ ایده یا فکر نویی را مطرح نکرده است. البتّه تئوریزه و موجّه کردن تجاوز آمریکا به دیگر کشورها را شاید بتوان، نوآوری او دانست.


و. گنجی به کدیور می‌گوید برای رد هم‌جنس‌گرایی باید سه چیز را ثابت کند؛ یکی اینکه ذات آدمی در طول تاریخ ثابت مانده است و دیگری غیرطبیعی بودن هم‌جنس‌گرایی و سوّم استنتاج باید از است. منظور او این است که زمانی که هم‌جنس‌گرایی بد بود انسانهایی دیگر بودند و الآن که تغییر کرده‌اند دیگر آن عمل بد نیست؟ چه اتّفاقی افتاده است؟ جهش ژنتیکی حاصل شده است؟ آدمی همان آدمی و عالم همان عالم است مگر آنکه خلافش ثابت شود. آنکه مدّعی تغییر است باید دلیل بیاورد نه ما. طبیعی یا غیر طبیعی‌بودن ِآن هم با نگاه به اندام و جهاز جنسی انسان و رجوع به نمونه‌های مشابه در طبیعت قابل اثبات است. جریان باید و است هم مثل معدود دانسته‌های او در هر نوشته‌ای تکرار می‌شود. این مورد که نیاز به بحث مفصّلی دارد از دید تمام مردم بدیهی است چون به کودکان خود می‌آموزند که :« فلانی را ببین چقدر خوب است- مثلاً درس خوان است- تو هم مثل او بشو» هیچ کودک یا کس دیگری نمی‌گوید از جمله‌ی اوّل که« است» است نمی‌توان« باید» در آورد. اتّفاقاً کار روی وجه طبیعی ِمسأله، بسیار راهگشاست و برای مثال، جناب گنجی غذا را از منفذی به جز دهان خود به بدنش وارد نمی‌کند تا در جواب کسی که به او بگوید چرا از راه طبیعی آن این کار را نمی‌کنی، بگوید از کجا بدانم که اگر راه طبیعی غذاخوردن، دهان« است» من « باید» غذا را نیز از اینجا بخورم! می‌بینید افتادن در مغاطه و نتایج از پیش تعیین شده، انسان را به کجا می‌رساند؟


و.( او به اشتباه دو بخش واو در بند 5 دارد) گنجی اینجا می‌پرسد که آیا ازدواج خواهر با برادر غیرطبیعی‌تر از هم‌جنس‌گرایی نیست؟ پس چرا فرزندان آدم و حوّا با هم ازدواج کردند؟! نمی‌دانم واقعاً او متوجّه هست که چه می گوید یا نه؟ بدیهی است که هم‌جنس‌گرایی در قیاس باازدواج با محارم، غیرطبیعی است چون- به فرض پذیرفتن نظر طباطبایی- آنها ازدواج کردند تا نسل بشر افزایش یابد و فلسفه‌ی ازدواج هم همین ازدیاد نسل است و تمام اندام انسانی هم بر اساس مباشرت با غیرهم‌جنس است ولی در هم‌جنس‌گرایی جز استفاده‌ی غیرطبیعی از اندامها و سترونی، چه هست؟ در طبیعت جفت‌گیری خواهر و برادر در پرندگان و سایر حیوانات مشاهده می‌شود ولی کدام دو نر یا دو ماده با هم عمل جفت‌گیری انجام دادند؟ احکام الهی در طول تاریخ کامل شدند و از ابتدا، همه‌ی احکام یکی نبودند و گرنه دین محمّد(ص) دین خاتم نمی‌شد. ازدواج با محارم کم کم حرام شد و صورتهایی از آن تا ادیان بعد هم چنان موجود بود( مانند ازدواج دایی یا عمو با فرزندان خواهر و برادر) که آنها هم ممنوع و حرام شد و قیاس عمل شش هزار سال پیش با زمان دین خاتم از هر جهت نادرست است. دلیل طبیعی آن هم آشکار است به گونه‌ای که امروزه حتّی بستگان نزدیک را نیز از ازدواج فامیلی بر حذر می‌دارند.


ز. گنجی می‌گوید که فیلسوفان و متکلّمان مسلمان می‌گویند نحن ابناء الدّلیل و من هم اگر دلیلی قوی علیه گفته‌هایم ارائه شود آنها را پس می‌گیرم. من البتّه بعید می‌دانم چون شیوه‌ی او در گذشته چنین نبوده است ولی همین که خود را هنوز جزو آنهایی که نام برد می‌داند و ادّعای او در مورد پایبندی به دلیل و برهان، جای امیدواری دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.