این نوشته از آرش نراقی را خواندم و به دلایل زیادی تعجّب کردم. افراد به هنگام استدلال معمولاً نکاتی را به عنوان پیش فرض میگیرند و سپس تلاش میکنند که با قواعد منطقی آنرا بسط دهند و به نتیجه برسانند.
1. استدلال نراقی پس از تمثیل سادهانگارانه ولی تا حدّی درست مرد و دخترک در حال غرق، به اثبات نوعی وظیفه برای جامعهی جهانی در کمک به محتاجان امداد میرسد، ولی به تیتر مطلب نگاه کنید؛ آیا سازمان ملل میبینید یا « آمریکا»؟ نراقی بدون تأکید بر اجماع جهانی برای هرگونه دخالتی فقط به نقش امریکا در قبال دیگر کشورها پرداخته است که واقعاً جای شگفتی دارد.
2. دلیلش این است که وی کسانی را که دارای « توانایی» بیشتر هستند برای امداد مقدّمتر میشمارد و این را با مثال مقایسه بین قهرمان شنا و مرد معمولی برای نجات دختر بیان میکند. این مثال تا حدّی در موارد انفرادی درست است ولی به هیچ عنوان در موارد جمعی درست نیست، چون اوّلاً مردم کشوری که نیاز به کمک دارند، از همهی کشورها این انتظار را دارند نه یک کشور خاص و ثانیاً یک کشور هر قدر قدرتمند باشد جزئی از جامعهی جهانی است و جامعهی جهانی شامل آن کشور به علاوهی دیگر کشورهاست که مجموع همیشه قویتر از آن کشور خواهد بود. پس هیچ کشوری به تنهایی برای دخالت در کشور دیگر نباید قدم پیش بگذارد.
به سادگی حتّی در موارد فردی هم میتوان مثال را پیچیدهتر انتخاب کرد. اگر زدوخورد داخل یک خانواده از دید اعضای خانواده ربطی به دیگران نداشته باشد، آنها وظیفهای در قبال آن خانواده دارند یا نه؟ اگر بین دیگر افراد خارج از خانواده اختلاف نظر پیدا شود، کسی که قویتر باشد تمایل به انجام وظیفه داشته باشد و دیگران لزومی نبینند یا روشهای دیگر را بپسندند، چه باید کرد؟ از هر راه که برویم باز به توافق و اجماع همگانی میرسیم و هر کشور «فقط» به عنوان عضو سازمان ملل باید چنین کند.
3. مثالی را که انتخاب میکند جایی است که آمریکا دخالت کرده ( دارفور) و مثالهایی مانند فلسطین و افغانستان و عراق را نمیآورد. نگاهی به لینکهایی که سایت زمانه در ذیل مطلب قرار داده بیندازید: آمریکا متّحد طبیعی دموکراتهای ایران است؛ و لابد دارای بیشترین حق برای دخالت و تجاوز به ایران. این چنین است که دعوت به دخالت در کشورها( با هر نیّتی) بدون تأکید بر لزوم اجماع جهانی خواهناخواه جادّهصافکن ابرقدرتها در فزونخواهی خود میشود و مهر تأییدی بر اشغال و سرپیچی از قوانین جهانی به نفع «تواناترها» میزند.
بيشتر در همين زمينه: پيرامون دخالت بشردوستانه، منفعتخواهی يا بشردوستی؟
پ.ن: بعدها ذیل نوشتهای غیرمرتبط با این مطلب کسی که با نام «احسان» نظر میگذاشت نظرات من دربارهی این نوشته را به چالش کشید و من هم جواب دادم. بد ندیدم که آن گفتگو را به اینجا برای استفادهی دوستان منتقل کنم:
احسان: مطلب به اصطلاح انتقادی شما کاملا نشان می دهد که شما اصل مقاله نراقی را یا نخواندهاید و یا همانطور که بعضی از خوانندگانتان اشاره کردهاند مطلقاً از سوابق و جغرافیای بحث بیخبرید و اظهار نظری کاملاْ نامربوط با اصل آن مقاله کردهاید. شما صریحاً میفرمایید که دکتر نراقی (تجاوز) آمریکا به دیگر کشورها را توجیه و تئوریزه کرده است. شما اگر آن مقاله را خوانده بودید یا سرسوزنی انصاف داشتید هرگز چنان دروغ شاخداری را به ایشان نسبت نمیدادید. در جوابی که به یکی از خوانندگانتان داده بودید نوشتهاید که به لینکهای زیر مقاله نراقی در سایت زمانه نگاه کنید. جل الخالق! یعنی مبنای داوری و فهم شما از آن مقاله لینکهایی بوده است که سایت زمانه به مقالات دیگران در زیر آن نوشته داده است؟ شما اسم این (چیزها) را نقد می گذارید؟
پاسخ: اصل مقاله را که لینک دادهام و معلوم است که خواندهام و دوست عزیزی که گفت سابقهی بحث فلان بوده، من جواب دادهام که سابقهاش هرچه بوده این مقالهی نراقی فقط توجیهگر دخالت یک کشور در دیگر کشورهاست آن هم وقتی قرار است توافق جمعی به نام سازمان ملل حرف اوّل و آخر را بزند. ارجاع من به لینکها به هیچ وجه جزء استدلال نبود و اشارهای کوتاه به برداشتی بود که میشد از آن مقاله کرد. من مثالهای ایشان را بررسیدهام و شما اگر میخواستید وارد بحث شوید باید به برداشت من اشاره میکردید. نراقی چیزهایی دربارهی حق قویترین کشورها گفته است به دخالت در دیگر جاها و من هم گفتهام که اوّلاً جمع از یک کشور قویتر است و ثانیاً این گفته چیزی جز حق تقدّمدادن به «قویترها» نیست.
احسان: این عین عبارات دکتر نراقی است که در مقاله (حق در مقام اثبات حق در مقام احقاق(آمده است:
«آموزه اوّل: "اصل امداد" اصل اخلاقی موّجهی است، یعنی هرگاه کسی یا مرجعی می تواند بدون تحمل رنج یا زیانی زیاد رنج و زیانی عظیم را از دیگری دفع کند اخلاقاً موظف به انجام آن کار است. به بیان دیگر، در آن شرایط فردی که محتاج کمک است نسبت به کمک فردی که قادر به ارائه کمک است صاحب حق میشود. و این حق از جمله حقوق تکلیفآور است، یعنی به محض اثبات آن حق، فردی که قادر به کمک است اخلاقاً مکلف است که کمک مورد نیاز را عرضه نماید.
آموزه دوّم: اصل امداد در عرصه روابط بین الملل نیز جاری و صادق است. یعنی مرزهای قراردادی جغرافیایی و سیاسی هیچ تأثیری در اعتبار این حکم اخلاقی ندارد. در عرصه بین الملل هم هرگاه شخص یا مرجعی بتواند بدون تحمل رنج یا زیانی جدّی رنج و زیانی عظیم را از دیگری یا دیگران دفع کند اخلاقاً موظف به انجام این کار است. مهمترین مصداق کسانی که گرفتار رنج و زیان عظیم هستند کسانی هستند که حقوق اساسی آنها( یعنی، حق امنیت، حق معیشت، و حق مشارکت مؤثر آنها) به نحو گسترده و سیستماتیک نقض می شود. قربانیان نقض حقوق بشر اساسی نسبت به کمک جامعه جهانی صاحب حق تکلیفآور هستند، یعنی تمام کسانی که از وضعیت ناگوار ایشان آگاه هستند و توانایی کمک رسانی دارند، اخلاقاً موظف به انجام این کار هستند.آموزه سوّم: در این میان خصوصاً دو گروه هستند که امر کمک رسانی به قربانیان نقض حقوق بشر اساسی بر ایشان به نحو مؤکدتری فرض است: (1) کسانی که از امکانات بیشتری برای کمک رسانی برخوردارند؛ و (2) کسانی که به نحوی (مستقیم یا غیر مستقیم) در پدید آوردن وضعیت ناگوار قربانیان نقض حقوق بشر اساسی مسؤول هستند. در جهان امروز دولت آمریکا واجد این دو شرط است، و لذا بسی بیش از سایر دولتهای جهان در قبال کمک رسانی به قربانیان نقض حقوق بشر مکلف است. به بیان دیگر، قربانیان نقض حقوق بشر اساسی نسبت به کمکهای جامعه جهانی، خصوصاً دولت آمریکا، صاحب حق هستند، و این حق از نوع حقوق تکلیف آور است. یعنی کمک جامعه جهانی، از جمله دولت آمریکا، به قربانیان نقض حقوق بشر اساسی از نوع احسان اغنیا به فقرا نیست، از جنس بازپرداخت وام در موعد مقرر است، یعنی مصداق عدالت است نه احسان.»
این هم عین سخن نراقی است درباره مساله عراق (نقل از مصاحبه رادیو زمانه با ایشان):
«من واقعاً مطمئن نیستم که دولت آمریکا حقیقتاً و به واقع بنابر انگیزهای بشردوستانه به عراق حمله کرده باشد. به نظر می رسد که ملاحظات و مصالح دیگری در پشت پرده درکار بوده باشد، و بازیگران و صحنه گردانان سیاست خارجی دولت آقای بوش به دنبال بهانه ای برای تأمین آن مقاصد دیگر بوده اند. متأسفانه برای بسیاری از دولتها حقوق بشر ماسک و صورتکی شده است که در پشت آن پنهان می شود تا پاره ای منافع غیر بشردوستانه را تأمین کنند.اما اینکه کسانی از حقی سوء استفاده می کنند مطلقاً نافی اصل آن حق نیست. هر وقت و هرجا که ما حقی را اثبات بکنیم، ممکن است از آن حق سوءاستفاده بشود. حتّی ممکن است کسانی واقعاً و صادقانه درصدد باشند که آن حق را احقاق کنند اما در مقام عمل خامی کنند، یا موقعیت را بدرستی ارزیابی نکنند و در عمل احقاق آن حق به تضییع بسی حقوق دیگر بینجامد و هزار و یک خرابی به بار آید تا جایی که ممکن است بگوییم شاید بهتر بود که از آن حق صرف نظر میکردیم. به محض آنکه حقی اثبات می شود امکان سوءاستفاده از آن حق یا امکان خطا در مقام احقاق آن حق هم متولد می شود. اما اینها هیچ کدام نافی اصل آن حق نیست. اگر کسی به واقع تلاش و نیت اصلیاش این بوده که حقی را احقاق کند، ولی به شیوههای نادرست متوسل شده، یا ارزیابیاش از شرایط نادرست بوده، البته باید آن نقصانها را جبران کند. اما اینها هیچ کدام دلیل موجهی برای نفی آن حق نیست. آیا از این واقعیت که کسانی از حق مالکیت سوء استفاده می کنند و مثلاً دست به دزدی یا کلاهبرداری می زند باید نتیجه بگیریم که پس حق مالکیت وجود ندارد؟»
من دلم می خواهد بدانم که چطور می توان از این سخنان نتیجه گرفت که دولت آمریکا حق تجاوز به کشورهای دیگر را دارد. انگار از نظر شما کمک به قربانیان نقض حقوق بشر در حمله نظامی خلاصه میشود. این را هم از همان مصاحبه دکتر نراقی نقل میکنم:
«نوع و سطح دخالت بشردوستانه بحثی مربوط به مقام احقاق حق است، و تابع متغیرهای عملی متنوعی است. به گمان من در مقام عمل و احقاق حقوق بشر، قاعده اصلی "اقناع" است نه "اجبار". یعنی مهمترین استراتژی ما در دفاع از حقوق بشر بالابردن سطح فرهنگ جهانی درباره اهمیت این حقوق است. اما در مواردی که حقوق اساسی شهروندان یک جامعه به نحو گسترده و سیستماتیک نقض میشود، و قربانیان در وضعیت بسیار بحرانی و وخیمی قرار دارند و خود به تنهایی از عهده دفاع از خود برنمیآیند، نهادهای بینالمللی و دولتهای دیگر میتوانند وارد عمل شوند. اما سطح و نوع این دخالت باید متناسب با میزان وخامت اوضاع آن قربانیان، و میزان قدرت آنها در دفاع از خود، و نیز میزان انعطافپذیری و اصلاحپذیری دولت ناقض حقوق اساسی آن مردم است. در این شرایط کار را باید از طریق آگاهیبخشی، یا اقدامات تشویقی آغاز کرد. اگر این شیوه کارگر نیفتاد باید دولت ناقض حقوق بشر را در سطح بین المللی شرمنده کرد. فشارهای دیپلماتیک و اقتصادی گام بعدی است. اما اگر وضعیت آن قربانیان بسیار بحرانی و وخیم است و هیچ نشانه ای از انعطاف پذیری یا اصلاح پذیری دولت ناقض حقوق بشر وجود ندارد، در آن صورت به اعتقاد من دخالت نظامی برای نجات جان آن قربانیان کاملاً می تواند موجه باشد. وضعیت فاجعه باری که در کوزووا حاکم بود نمونه خوبی از این مورد اخیر است. در شرایطی که مردم دسته دسته بیرحمانه کشته میشوند، و زنان و کودکان وحشیانه مورد خشونتهای شنیع قرار میگیرند، به نظر من حق و بلکه وظیفه دخالت نظامی نهادهای بینالمللی برای دفاع از آن قربانیان کاملا موجه و مقبول است، و اگر افراد و نهادهایی که از آن فاجعه انسانی آگاه هستند و میتوانند به نحوی از انحا به کمک آن قربانیان بشتابند از یاری رساندن به آن قربانیان سرباز بزنند از منظر اخلاقی کاری ناشایست و قبیح انجام دادهاند.»
«آموزه اوّل: "اصل امداد" اصل اخلاقی موّجهی است، یعنی هرگاه کسی یا مرجعی می تواند بدون تحمل رنج یا زیانی زیاد رنج و زیانی عظیم را از دیگری دفع کند اخلاقاً موظف به انجام آن کار است. به بیان دیگر، در آن شرایط فردی که محتاج کمک است نسبت به کمک فردی که قادر به ارائه کمک است صاحب حق میشود. و این حق از جمله حقوق تکلیفآور است، یعنی به محض اثبات آن حق، فردی که قادر به کمک است اخلاقاً مکلف است که کمک مورد نیاز را عرضه نماید.
آموزه دوّم: اصل امداد در عرصه روابط بین الملل نیز جاری و صادق است. یعنی مرزهای قراردادی جغرافیایی و سیاسی هیچ تأثیری در اعتبار این حکم اخلاقی ندارد. در عرصه بین الملل هم هرگاه شخص یا مرجعی بتواند بدون تحمل رنج یا زیانی جدّی رنج و زیانی عظیم را از دیگری یا دیگران دفع کند اخلاقاً موظف به انجام این کار است. مهمترین مصداق کسانی که گرفتار رنج و زیان عظیم هستند کسانی هستند که حقوق اساسی آنها( یعنی، حق امنیت، حق معیشت، و حق مشارکت مؤثر آنها) به نحو گسترده و سیستماتیک نقض می شود. قربانیان نقض حقوق بشر اساسی نسبت به کمک جامعه جهانی صاحب حق تکلیفآور هستند، یعنی تمام کسانی که از وضعیت ناگوار ایشان آگاه هستند و توانایی کمک رسانی دارند، اخلاقاً موظف به انجام این کار هستند.آموزه سوّم: در این میان خصوصاً دو گروه هستند که امر کمک رسانی به قربانیان نقض حقوق بشر اساسی بر ایشان به نحو مؤکدتری فرض است: (1) کسانی که از امکانات بیشتری برای کمک رسانی برخوردارند؛ و (2) کسانی که به نحوی (مستقیم یا غیر مستقیم) در پدید آوردن وضعیت ناگوار قربانیان نقض حقوق بشر اساسی مسؤول هستند. در جهان امروز دولت آمریکا واجد این دو شرط است، و لذا بسی بیش از سایر دولتهای جهان در قبال کمک رسانی به قربانیان نقض حقوق بشر مکلف است. به بیان دیگر، قربانیان نقض حقوق بشر اساسی نسبت به کمکهای جامعه جهانی، خصوصاً دولت آمریکا، صاحب حق هستند، و این حق از نوع حقوق تکلیف آور است. یعنی کمک جامعه جهانی، از جمله دولت آمریکا، به قربانیان نقض حقوق بشر اساسی از نوع احسان اغنیا به فقرا نیست، از جنس بازپرداخت وام در موعد مقرر است، یعنی مصداق عدالت است نه احسان.»
این هم عین سخن نراقی است درباره مساله عراق (نقل از مصاحبه رادیو زمانه با ایشان):
«من واقعاً مطمئن نیستم که دولت آمریکا حقیقتاً و به واقع بنابر انگیزهای بشردوستانه به عراق حمله کرده باشد. به نظر می رسد که ملاحظات و مصالح دیگری در پشت پرده درکار بوده باشد، و بازیگران و صحنه گردانان سیاست خارجی دولت آقای بوش به دنبال بهانه ای برای تأمین آن مقاصد دیگر بوده اند. متأسفانه برای بسیاری از دولتها حقوق بشر ماسک و صورتکی شده است که در پشت آن پنهان می شود تا پاره ای منافع غیر بشردوستانه را تأمین کنند.اما اینکه کسانی از حقی سوء استفاده می کنند مطلقاً نافی اصل آن حق نیست. هر وقت و هرجا که ما حقی را اثبات بکنیم، ممکن است از آن حق سوءاستفاده بشود. حتّی ممکن است کسانی واقعاً و صادقانه درصدد باشند که آن حق را احقاق کنند اما در مقام عمل خامی کنند، یا موقعیت را بدرستی ارزیابی نکنند و در عمل احقاق آن حق به تضییع بسی حقوق دیگر بینجامد و هزار و یک خرابی به بار آید تا جایی که ممکن است بگوییم شاید بهتر بود که از آن حق صرف نظر میکردیم. به محض آنکه حقی اثبات می شود امکان سوءاستفاده از آن حق یا امکان خطا در مقام احقاق آن حق هم متولد می شود. اما اینها هیچ کدام نافی اصل آن حق نیست. اگر کسی به واقع تلاش و نیت اصلیاش این بوده که حقی را احقاق کند، ولی به شیوههای نادرست متوسل شده، یا ارزیابیاش از شرایط نادرست بوده، البته باید آن نقصانها را جبران کند. اما اینها هیچ کدام دلیل موجهی برای نفی آن حق نیست. آیا از این واقعیت که کسانی از حق مالکیت سوء استفاده می کنند و مثلاً دست به دزدی یا کلاهبرداری می زند باید نتیجه بگیریم که پس حق مالکیت وجود ندارد؟»
من دلم می خواهد بدانم که چطور می توان از این سخنان نتیجه گرفت که دولت آمریکا حق تجاوز به کشورهای دیگر را دارد. انگار از نظر شما کمک به قربانیان نقض حقوق بشر در حمله نظامی خلاصه میشود. این را هم از همان مصاحبه دکتر نراقی نقل میکنم:
«نوع و سطح دخالت بشردوستانه بحثی مربوط به مقام احقاق حق است، و تابع متغیرهای عملی متنوعی است. به گمان من در مقام عمل و احقاق حقوق بشر، قاعده اصلی "اقناع" است نه "اجبار". یعنی مهمترین استراتژی ما در دفاع از حقوق بشر بالابردن سطح فرهنگ جهانی درباره اهمیت این حقوق است. اما در مواردی که حقوق اساسی شهروندان یک جامعه به نحو گسترده و سیستماتیک نقض میشود، و قربانیان در وضعیت بسیار بحرانی و وخیمی قرار دارند و خود به تنهایی از عهده دفاع از خود برنمیآیند، نهادهای بینالمللی و دولتهای دیگر میتوانند وارد عمل شوند. اما سطح و نوع این دخالت باید متناسب با میزان وخامت اوضاع آن قربانیان، و میزان قدرت آنها در دفاع از خود، و نیز میزان انعطافپذیری و اصلاحپذیری دولت ناقض حقوق اساسی آن مردم است. در این شرایط کار را باید از طریق آگاهیبخشی، یا اقدامات تشویقی آغاز کرد. اگر این شیوه کارگر نیفتاد باید دولت ناقض حقوق بشر را در سطح بین المللی شرمنده کرد. فشارهای دیپلماتیک و اقتصادی گام بعدی است. اما اگر وضعیت آن قربانیان بسیار بحرانی و وخیم است و هیچ نشانه ای از انعطاف پذیری یا اصلاح پذیری دولت ناقض حقوق بشر وجود ندارد، در آن صورت به اعتقاد من دخالت نظامی برای نجات جان آن قربانیان کاملاً می تواند موجه باشد. وضعیت فاجعه باری که در کوزووا حاکم بود نمونه خوبی از این مورد اخیر است. در شرایطی که مردم دسته دسته بیرحمانه کشته میشوند، و زنان و کودکان وحشیانه مورد خشونتهای شنیع قرار میگیرند، به نظر من حق و بلکه وظیفه دخالت نظامی نهادهای بینالمللی برای دفاع از آن قربانیان کاملا موجه و مقبول است، و اگر افراد و نهادهایی که از آن فاجعه انسانی آگاه هستند و میتوانند به نحوی از انحا به کمک آن قربانیان بشتابند از یاری رساندن به آن قربانیان سرباز بزنند از منظر اخلاقی کاری ناشایست و قبیح انجام دادهاند.»
پاسخ: دو آموزهی اوّل را قبول دارم ولی در آموزهی سوّم، بخش اوّل را مفهوماً و نه مصداقاً میپذیرم و بخش دوّم را اصلاً نمیپذیرم. بخش اوّل آموزهی سوّم (کسانی که از امکانات زیادی برخوردارند)، جامعهی جهانی است و نه یک دولت خاص یعنی آمریکا. جامعهی جهانی امکانات بیشتری به نسبت یک دولت خاص-آمریکا یا هر کشور دیگری- دارند و گرنه برای هر اقدامی از جمله حمله به یک کشور، اصلاً اجماع جهانی نیاز نبود و سازمان مللی تشکیل نمیشد.پیرامون بخش دوّم آموزهی سوّم هم در جواب خانم برزگر هم گفتهام که اتّفاقاً کشوری که خود در پدید آمدن آن نابسامانی مسؤول بوده باید تنبیه شود نه اینکه فرماندهی دخالت در آن کشور خاص به او سپرده شود. بله، دادن کمک اگر به معنای دادن منابع مالی باشد، جای تأمّل دارد نه آنچه در واقع دارد اتّفاق میافتد. در جواب ایشان موارد دخالتهای مکرّر آمریکا در کشورهای جهان را ذکر کردهام.دربارهی نقل قول اوّل شما از نراقی هم عرض شود که ابتدا ایشان یا هرکس دیگر باید بگوید که چطور میتوان خلاف قوانین سازمان ملل به کشوری حمله کرد که حالا اطمینان داشتن یا نداشتن ایشان مهم باشد؟ تمام قوانین بینالمللی زیر پا گذاشته شده و الآن عراق کشوری اشغال شده طبق موازین بینالمللی است و تازه ایشان دربارهی نیّت سردمداران آمریکا ابراز تردید میکند! دنیا باید نه بر اساس نیّت افراد بلکه بر اساس قوانین پذیرفتهشده اداره شود. اگر راهی داشتیم که اطمینان قطعی پیدا کنیم که نیّت آمریکا در اشغال عراق درست بوده، باز هم از آنجا که بدون اجماع جهانی این کار انجام گرفته، اشتباه بوده است.
نقل قول دوّم شما هم تا جایی که به جامعهی جهانی برمیگردد مورد قبول من است و جایی که به یک کشور خاص- در مقالهی سایت زمانه انحصاراً آمریکا- ابداً قبول نیست.
نقل قول دوّم شما هم تا جایی که به جامعهی جهانی برمیگردد مورد قبول من است و جایی که به یک کشور خاص- در مقالهی سایت زمانه انحصاراً آمریکا- ابداً قبول نیست.
احسان: متأسّفم که فهم این نکته ساده برای شما دشوار است که تکلیف به انجام یک کار به تنهایی نوع انجام آن تکلیف را نشان نمیدهد. دکتر نراقی به صراحت بیش از دهها بار گفتهاند که بحث درباره اثبات یک حق (یا تکلیف) غیر از بحث درباره نحوه احقاق آن حق )یا اجرای آن تکلیف) است. و ایشان بیش از دهها بار گفتهاند که سخنان ایشان ناظر به اثبات حق است نه نحوه احقاق آن. بنابراین ادعای ایشان این است که همه از جمله دولت آمریکا در قبال قربانیان نقض حقوق بشر مکلف به کمک هستند- صرفنظر از آنکه بهترین و موثرترین شیوه آن کمکرسانی چه باشد. شما در واقع مدعی هستید که آمریکا چون ظالم است این تکالیف از عهده اش ساقط است! جل الخالق زهی حق شناسی و حق طلبی! می بینید که با این ژست آمریکاستیزی چه خوب به همان جایی می رسید که نومحافظهکاران آمریکایی میخواهند همه را برسانند. به گمانم همین حد از بحث برای نشان دادن دانش و مایه شما کافی بود.
پاسخ: خدا را شکر با آگاهی از دانش و مایهی من بحث را خاتمه دادید ولی از آنجا که دیگران نیز این نظرات را میخوانند عرض میکنم که خلاصهی حرف من، قائل نشدن حق ویژه برای یک کشور (هر کشوری) برای امداد به دیگر کشورهاست. نباید این الگو را در برابر اجماع جهانی قرار داد و قویتر بودن یا ظالمبودن توجیه این کار نیست. من نگفتم آمریکا در امدادهای جهانی شرکت نکند- چه ظالم باشد یا نه- گفتم انحصاراً نباید این کار را بکند ولی به صورت یکی در میان جمع ایرادی ندارد. حالا میخواهد به عنوان احسان باشد یا وظیفه، تکروی نباید انجام شود.
احسان: من قصد نداشتم این بحث را ادامه دهم ولی به نظرم آمد که اظهار نظر آخر شما روشنگر است. شما ادعا کردید که دکتر نراقی تهاجم دولت آمریکا را تئوریزه کرده است و از ظلم به عراق و غیره یاد کردید. اما معلوم شد که آخر حرف شما همان است که در جواب اخیرتان آوردید: (من نگفتم آمریکا در امدادهای جهانی شرکت نکند- چه ظالم باشد یا نه- گفتم انحصارا نباید این کار را بکند). حالا من انصاف شما را قاضی می کنم خداوکیلی در کجای مقاله دکتر نراقی آمده است که آمریکا باید انحصارا وظیفه کمکرسانی را به عهده بگیرد. بنده جواب شما را می دهم: مطلقا- تاکید می کنم مطلقا- حتی در یک جا از نوشته های ایشان چنان چیزی- حتی چیزی نزدیک به آن هم- نیامده است. تمام حرف ایشان این بود که آمریکا به دو دلیلی که ایشان اشاره کردند بار تکلیف سنگینتری دارد و در مقام کمکرسانی باید از خود مایه بیشتر بگذارد. خداوکیلی از کجای این حرف برمی آید که آمریکا باید منحصراً وظیفه کمک رسانی را برعهده بگیرد. این سخن که از اساس نامعقول و حتی ناممکن است. آیا وجدان شما آسوده است که بر مبنای سخنی که هرگز در نوشته های ایشان نیامده آن همه تهمت و ناسزا نثار ایشان کردید؟
پاسخ: ما امور تئوریک محض نداریم، آمریکا دولتی است که با ابزار سازمان ملل به افغانستان حمله کرد و پایگاه زد( حال آنکه میتوانست فقط حمایت هوایی کند و آنجا را به نیروهای شمال بسپارد) و علیرغم مخالفت جامعهی جهانی به عراق حمله و آنرا اشغال کرد( به جای تقویت مخالفان) و همین آمریکا چند سال قبل از آن عملاً برای نسلکشی شیعیان به صدّام چراغ سبز داد و فاجعهای انسانی و قتل عامی گسترده را رقم زد و سالهاست که از ظلم و ستم در سرزمینهای اشغالی فلسطین خلاف مقرّرات سازمان ملل حمایت میکند و از حامیان کودتاگران در کشورهای مختلف از مصدّق تا آلنده و پشتیبان روی کار آمدن دیکتاتورها بوده است و به صراحت به اغراض خود اعتراف کرده است. با دیدن تمام این موارد اگر کسی از لشکرکشی این کشور به دیگر کشورها حمایت کند یعنی یا مهر تأیید بر تمام فجایع فوق میزند یا واقعاً توان تفکیک یک بحث ساده را دربارهی احسان یا وظیفه بودن امداد به کشورهای ضعیف، از واقعیّات جهانی ندارد. الآن آمریکا با چه نیّتی راست و چپ ایران را به حمله تهدید میکند؟ برای امداد و اهداف بشردوستانه؟ چرا باید کشوری که به گفتهی نراقی در«غالب» موارد به دنبال ملاحظات سیاسی خود است باز هم امکان ادامهی این کار را داشته باشد؟ در مثال قهرمان شنای ایشان، اگر یک بار، دو بار، ده بار، قهرمان فرضی برای کمک رفت ولی فرضاً از کودک سوء استفاده جنسی کرد، آیا بار یازدهم باز هم در صورت غرقشدن کودکی دیگر، او را به کمک فرا میخوانند؟
احسان: بنابراین شما با اصل حرف نراقی موافقاید که در مقام اثبات آمریکا- مثل هر دولت یا مرجع دیگری- در قبال قربانیان نقض حقوق بشر مکلف است. حرف شما این است که در مقام احقاق- یعنی وقتی که بناست آن حق مطالبه شود یا آن تکلیف اجرا شود -آمریکا سواستفاده می کند. اگر ماجرا این باشد که شما دارید سرکچل را میتراشید. دکتر نراقی دهها بار گفته است که بحث مقام اثبات و احقاق حق/تکلیف را باید از هم جدا کرد. (البته اصل این تفکیک از ایشان نیست. این تفکیک از بدیهیات فلسفه حقوق معاصر است.) یعنی از دل اینکه فلان حق یا تکلیف وجود دارد نتیجه نمی شود که آن حق یا تکلیف باید به فلان نحو انجام شود و از دل اینکه فلان مرجع در انجام تکلیف خود قصور یا تقصیر کرده است نتیجه نمی شود که اصل آن تکلیف از دوش او ساقط است. در واقع همانطور که دکتر نراقی می گوید ما نباید آمریکا را از اصل تکلیفی که بر عهده دارد مبرّا کنیم بلکه باید نحوه اجرای آن وظایف و تکالیف را نقد کنیم. عبارات انتهای مقاله (جنایتکارانه) ایشان دقیقا بیان همین نکته است: ما نباید بگوییم که آمریکا دیگر هیچ کمکی نکند. این کمکها وظیفه اوست و هیچ منتی بر کسی ندارد- ما باید از آمریکا انتقاد کنیم که چرا کمکهایش را درست و بشردوستانه انجام نمی دهد. خداوکیلی این تئوریزه کردن (تهاجم نظامی آمریکا) است؟ قهرمان شنای مثال شما وظیفه کمک کردن دارد حالا اگر در کارش قصور یا تقصیر میکند که اصل تکلیف از دوشش ساقط نمیشود. این مثال را از خود دکتر نراقی نقل می کنم: فرض کنید که من مبلغی به شما بدهکارم و الان موعد برگرداندن آن مال رسیده است. اما من آدم بسیار شرور و خبیثی هستم و اگر شما مالتان را از من مطالبه کنید ممکن است (یا حتی به احتمال قوی) من به شما زیانهای جدی می زنم مثلا فرزند شما را می کشم. در این شرایط شاید شما ترجیح بدهید که از مطالبه آن مال موقتا یا برای همیشه صرفنظر کنید (این ملاحظات شما در مقام احقاق حقتان است) اما اینکه نافی تکلیف من در قبال شما نیست (این مسالهای مربوط به اثبات آن حق است). هر آدم عاقلی میگوید که تکلیف من نسبت به شما جایی نرفته است- هرچند که شما مصلحت دیدید که در این شرایط بهتر است حق خود را از من مطالبه نکنید. اینکه دولت آمریکا جنایتکار و شرور و خبیث (و هرچیز دیگری که دوست دارید) ست که نافی تکالیف و مسوولیتهای آن دولت نیست. حالا شما هرچقدر دوست دارید به آمریکا فحش بدهید اینکه ربطی به حرف دکتر نراقی ندارد که این (آمریکای جنایتکار) وظایفی در قبال قربانیان نقض حقوق بشر دارد که بر عهده اوست و انجام آن وظایف از باب احسان نیست از باب انجام وظیفه و اقتضای عدالت است.
پاسخ:لحن من و خودتان را از اوّل مقایسه کنید؛ من برای چه به آمریکا باید فحش بدهم؟ حالا اگر شما دست داشتن در ترور افراد و کودتای ضدّدموکراتیک و نسلکشی را - با وجود اذعان خودشان به آن- فحش میدانید بحث دیگری است.مثال نراقی- در فرض ما- نادرست است چون کسانی که دارای حق هستند، نسبت به یک کشور خاص (امریکا) نیستند و نسبت به جامعهی جهانی دارای حق تکلیفآور هستند. اگر تنها راه امداد و احقاق حق آن بود که میگفتید میشد روی آن مثال بحث کرد ولی این حق نسبت به همه است و وقتی امکان دارد که بدون وجود آن کشور شرور یا بدون محوریّت آن کشور احقاق حق کرد و آن کشور هم کارنامهی مناسبی ندارد بهتر آن است که یا آن کشور شرکت نکند یا فاعل دیگران باشند و او تنها در حدّ دادن امکانات مالی- نه مثلاً نظامی- شرکت کند.مثال شما را اینطور بازسازی میکنم: فرض کنید که کسی به جمعی مالی را به طور مشاع مقروض است، آیا بهتر است که مال خود را از کسی مطالبه کند که در قبال دادن آن مال خود را دارای حق برای سلطه و چیرگی بر آن فرد میداند- آمریکا به صراحت گفته که ما نیامدیم که پول خرج کنیم و کشته بدهیم و بعد همینطور برویم و در قبال برداشتن صدّام انتظاراتی داریم- یا از جمعی دیگر آن مال را بگیرد که درخواستی در قبال آن ندارند؟
احسان: به نظرم به حد کافی روشن شد که شما به چیزی انتقاد می کنید که ربطی به ادعای دکتر نراقی ندارد. ایشان می گوید که هر کس که میداند و میتواند در این مورد صاحب تکلیف است. و کسانی که توانایی بیشتر دارند یا در به وجود آوردن آن وضع ناگوار نقش داشته اند بار تکلیفشان سنگینتر است. شما تمام این حرفها را قبول دارید. اما اینکه آن حق و این تکلیف چگونه تحقق باید یا آیا در این شرایط اساسا باید تحقق یابد یا نه اساسا بیرون از دایره بحث و ادعای دکتر بوده است. نقیض سخن نراقی این است که ( آمریکا در قبال قربانیان نقض حقوق بشر- حتی آنانی که خود در به وجود آوردن وضعیت ناگوار آنها نقش داشته است- هیچ تکلیفی ندارد.) من بعید میدانم هیچ انسان حقطلب و عدالتجویی به این مدعا باور داشته باشد. در واقع شما که سخن نراقی را باطل میدانید به عبارت نقیض آن که در قلاب گذاشتهام متعهد هستید. تفاوت موضع شما و نراقی در این است: فرض کنید که فردا یک دولت کاملا خوب و بشردوست در آمریکا بر سر کار بیاید. مطابق نظر دکتر نراقی این حکومت همچنان به قربانیان نقض حقوق بشر بدهکار است و باید تکلیف خود را در قبال آنها ادا کند. اما شما که سخن نراقی را کاذب می دانید در واقع نمی توانید چنان ادعایی بکنید از منظر شما این دولت هیچ تکلیفی در قبال آن قربانیان ندارد و آن قربانیان هیچ حق تکلیفآوری در قبال آن دولت ندارند. شما دارید به دکتر نراقی برای چیزهایی فحش میدهید که هیچ ربطی به ادعاهای او ندارد. کجا نراقی گفته است که آمریکا باید تنها کشور کمککننده باشد یا در این میان محوریّت یابد. اصلاً حرف او همانطور که بارها و بارها به صراحت گفته است هیچ ربطی به نحوه اجرای تکالیف یا شیوههای احقاق آن حقوق ندارد. مثل اینکه لاک استدلال می کند که چیزی به نام حق مالکیت وجود دارد. از دل این حرف که معلوم نمی شود چطور باید خرید و فروش کرد یا جلوی کلاهبرداری را گرفت. شما بحث در قلمرو فلسفه اخلاق و حقوق را با بحث سیاسی قاطی کردهاید.
پاسخ: پیشتر نوشتم که ما بحث تئوریک محض نداریم. وقتی میگویم امریکا عضوی از جامعهی جهانی است و سازمان ملل هم در قبال دیگر کشورها مسؤول است یعنی آنچه به من در نظر بالا نسبت میدهید درست نیست ولی به راستی اگر تواناترین کشور جهان، مثلاً کشوری مانند آلمان نازی باشد، میتوان قائل به تکلیف بیشتر آن کشور برای امداد به دیگر کشورها - به دلیل قدرت و تمکّن بیشتر و جنایت فراوانتر به حقوق دیگران- شد؟ (کمی روی آن فکر کنید) میبینید که نمیتوان در خلأ بحث کرد و ناچار از مثالآوردن و تجزیه و تحلیل آن هستیم. حالا که به مثالهای من دربارهی کارنامهی آمریکا بیتوجّهید و توانایی اعتراف به ناقص بودن مثال نراقی در کامنت پیش (آدم بدهکار خبیث) و برتری مثال من (مدیون بودن مالی مشاع به افراد مختلف) ندارید، بهتر است بحث بیحاصل را ادامه ندهیم .
بيشتر در همين زمينه: پيرامون دخالت بشردوستانه، منفعتخواهی يا بشردوستی؟
بيشتر در همين زمينه: پيرامون دخالت بشردوستانه، منفعتخواهی يا بشردوستی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.