حاشیه بر شرح ملاقات با آیت‌الله


                                       
1. شما در برابر نظرات جدید و دیدگاه‌های فکری غرب چه کارهایی کرده‌اید؟


این سؤالی است که مسجد جامعی را در ابتدای گفت‌وگو با آقای سیستانی غافلگیر می‌کند ولی مرا نه. چند سال پیش از زبان یکی از افرادی که در دفتر ایشان حضور داشت، شنیده بودم که در سفر حجّی زمان صدام، حین گفت‌وگوی بین روحانیان، فردی از کسانی را که معمولاً با چاپلوسی و زبان‌بازی به علما نزدیک می‌شوند با برخورد خود خجل کرده بود. فرد مورد نظر یکی از نظرات اقتصادی را به مارکس نسبت می‌دهد که: آقا این‌ها تا فلان جا هم پیش رفته‌اند. ایشان می‌پرسد من این را نشنیده بودم تو آنرا کجا خوانده‌ای و طرف جواب می‌دهد که در کتاب سرمایه‌ی مارکس. سیستانی جواب می‌دهد که من این کتاب را به دقّت دوبار خوانده‌ام و این‌ها که تو می‌گویی در آن نیست!


2. من مقیّد هستم به مسائل خلا‌ف و نظرات اهل سنت در مباحث فقهی بپردازم.


این سنّت نیکو یعنی بررسی کار عالمان اهل سنّت را از امثال بروجردی به خاطر داریم. برخی از عالمان شیعه تنها اسماً اهل سنّت را داخل آدم به حساب می‌آورند ولی امثال بروجردی و سیستانی با نقد آرای فقهی و اصولی آنان، عملاً نشان می‌دهند که برای آرای آنان ارزش و احترامی – بیش از حدّ شعار- قائلند.


3. مدخل اعتباریّات در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی فاقد ایده‌ی روشن است.


جواب استفتای فقها را که دیده‌اید؛ موجز و به اشاره حرف می‌زنند. ایشان- از دید من- با احاطه به اوضاع فعلی عقیدتی در ایران و وقوف به اینکه نویسنده‌ی این مدخل عبدالکریم سروش است به اشاره به مسجدجامعی می‌گوید که وی فاقد توانایی لازم در نوشتن یک مدخل عادی- که صرفاً گزارش آرای دیگران است- می‌باشد، چه رسد به نوآوری در عقاید دینی.


4. آیا محصول تحقیقات مراکز پژوهشی تاثیر‌گذار بوده و مورد توجّه جوانان و دانشگاهیان قرار گرفته است؟


سیستانی دغدغه‌ی اجتماعی دارد و گویی می‌داند که کارهای تحقیقی در ایران راهی برای امرار معاش عدّه‌ای شده است. پایان‌نامه‌ها و تحقیقها و کتابهایی که به درد انبار کتاب هم نمی‌خورند و بی‌جهت، جا اشغال می‌کنند. از این گذشته بسیاری از عالمان دین فاقد زبان لازم برای ارتباط با قشر جوان هستند و حتّی بعضی نوشته‌های ارزشمند به دلیل زبان غیر روزآمد و مغلق میان خواص هم بی‌استفاده مانده است.


5. قبلا‌ فلسفه در بین ما به همه ساحت‌های زندگی و علم توجه داشت؛ اما کم‌کم محدود به ماوراء‌الطبیعه شد و رابطه‌اش با زندگی روزمرّه و با علم قطع شد، در همین بحث از ابن‌سینا یاد می‌کنند، به‌عنوان کسی که در آثارش صرفا به ماوراءالطبیعه محدود نیست و حتی حوزه‌ی موسیقی را هم در بر دارد.


ایشان سالها پیش در مشهد فلسفه خوانده و باید شرایط آن زمان مشهد را شنیده باشی تا بدانی که این عمل در آن زمان چیزی شبیه انتحار بوده است. اشاره‌ی ایشان به موسیقی با نظر به اینکه قائل به حلیّت آن نیستند برایم جالب بود. شاید نظر ایشان با آقای خمینی تفاوت زیادی نداشته باشد ولی اعلان آنرا به صلاح ندانند. به این اضافه کنیم تأکید ایشان را بر لزوم ارتباط فلسفه با علم روز.


6. سراغ جلد دوّم کتاب سیاستنامه‌ی آخواند خراسانی نوشته‌ی محسن کدیور را می‌گیرد.


گذشته از جالب بودن پرداختن ایشان به کتابهای امثال کدیور- آنهم به گونه‌ای که منتظر جلد دوّم هستند که به معنای مفید دانستن این کتاب است- این رویّه‌ی ایشان با توجّه به اینکه نظر بسیاری از روحانیون در ایران ضدّ مشروطیّت و فتوای آخوند خراسانی است و صدور آنرا حاصل نوعی فریب دادن مرحوم آخوند می‌دانند، نگاه متفاوت سیستانی را به مسأله می‌رساند.


7. چرا در این آثاری که اخیرا می‌بینم توجه زیادی به مسائل مربوط به کرامات است؟


او بر خلاف بسیاری از کسانی که سالها در حاشیه‌ی حکومت بوده و اکنون به داخل آن نفوذ کرده‌اند، از عوامانه کردن دین نگران است. سیستانی اوایل بحث از امید خود به بهبود اوضاع عراق می‌گوید و این هم نشانه‌ی نگرش متفاوت اوست. بسیاری از کسانی که فلسفه‌ی انتظار را به درستی نفهمیده‌اند، آشوبهای عراق را از علایم ظهور می‌بینند و طبیعی است که منتظر بهبود اوضاع نیستند و فقط چشم به آینده و ظهور منجی دارند.


8. آثار عربی دیگر کشورها را می‌خوانم؛ اما با زبان‌های اروپایی آشنا نیستم و از ترجمه‌های عربی آنها استفاده می‌کنم.


گذشته از ارتباط علمی با دیگر کشورهای اسلامی بر خلاف بسیاری از عالمان ایرانی که خواندن کتابهای اهل سنّت- چه رسد به اروپاییان- را تضییع وقت می‌دانند، به آن می‌پردازد و با لحنی که حسرت ندانستن زبانی اروپایی در آن آشکار است، می گوید که ترجمه‌ی آن کتابها را به عربی می‌خواند.


نکته‌های زیادی در سخنان سیستانی است که یافتن آنرا به علاقه‌مندان مباحث دینی- فرهنگی واگذار می‌کنم. پیشتر نوشته بودم که سیستانی نوع دیگری از حکومت را در تشیّع امروز پیشنهاد کرده که مبتنی بر نقش ارشادی یک مرجع( یعنی خودش) به علاوه‌ی روحانیان درجه دویی که کار سیاسی می‌کنند امّا به توصیه‌ی ایشان پست دولتی نمی‌گیرند( مثل حکیم) و شیعیان غیر ملبّسی است که به همراه دیگر اقلیّت‌های قومی و دینی کشور را اداره می‌کنند. این روش، تفاوت آشکاری با روش فردمحور ایران دارد. ابتدای سقوط صدّام که اوج محبوبیّت ایشان بود، اگر می‌خواست، می‌توانست که الگویی مانند آقای خمینی را با تفاوتهایی پیاده کند، امّا نخواست و بسیاری در ایران- مانند نماینده‌ی وقت ولی فقیه در سپاه- به او علناً توهین کرد که: فلانی چرا منتظر نشسته و قدرت را در دست نمی‌گیرد؟! ادامه‌ی این روش، پایه‌های استدلال بر اینکه بهترین سرمشق حکومت دینی، نمونه‌ای است که در ایران محقّق شده را زیر سؤال خواهد برد. به اینها منش شخصیّتی او را هم اضافه کنید. برای مثال کدامیک به قدرت جهانی امروز بی‌اعتناتر و صاحب اقتدار و عزّت بیشتری هستند؛ سیستانی که حاضر نمی‌شود نامه‌ی بوش را بخواند، چه رسد به اینکه جواب دهد و سفیر آمریکا را به حضور نمی‌پذیرد و در سخنانش اصلاً نامی از آنان نمی‌آورد یا حاکمانی که برای بوش نامه‌ی بی جواب می‌نویسند و پای سخنرانی او در سازمان ملل می‌نشینند و آمریکاستیزی جزء لاینفک سخنان هرروزه‌ی آنان است؟ کدام شبیه‌تر به پیشوایان دین شیعه، کدام آیت ِ«الله» هستند؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics