مقدّمه:
1. هرگونه بازنشر این مطلب متوقّف بر انتشار تمامی نوشته- نه خلاصه یا اشاره یا ارجاع- به همراه آدرس و لینک مستقیم است.
2. من آنچنان که از سایر یادداشتهایم برمیآید، معتقد به آزادی بیان بدون هیچ مرزی هستم. مرحوم مطهّری پیش از انقلاب شعار آزادی تدریس در دانشگاه توسّط بیدینان و کمونیستها را میداد که بعدها وضع دگرگونه شد. من از آنجا که معتقدم وجدان و اندیشهی آزاد انسانی، بهترین قاضی برای تشخیص سره از ناسره است، هنوز با مطهّری پیش از انقلاب موافقم.
3. از مورد دوّم برمیآید که راضی نیستم به هیچوجهی به خاطر خواندن یا انتشار این مطلب کوچکترین اهانتی به شخصی شود یا پاپوشی – از جمله کفر و ارتداد- برای کسی دوخته شود و کسانی که چنین سودایی در سر دارند، نباید به این نوشته استناد کنند.
2. من آنچنان که از سایر یادداشتهایم برمیآید، معتقد به آزادی بیان بدون هیچ مرزی هستم. مرحوم مطهّری پیش از انقلاب شعار آزادی تدریس در دانشگاه توسّط بیدینان و کمونیستها را میداد که بعدها وضع دگرگونه شد. من از آنجا که معتقدم وجدان و اندیشهی آزاد انسانی، بهترین قاضی برای تشخیص سره از ناسره است، هنوز با مطهّری پیش از انقلاب موافقم.
3. از مورد دوّم برمیآید که راضی نیستم به هیچوجهی به خاطر خواندن یا انتشار این مطلب کوچکترین اهانتی به شخصی شود یا پاپوشی – از جمله کفر و ارتداد- برای کسی دوخته شود و کسانی که چنین سودایی در سر دارند، نباید به این نوشته استناد کنند.
عروسی ِاهل ظاهر است و کسانی که دین را ضعیف و ناچیز میخواستند- در حد شعر فلان شاعر- تا آنرا سلیقهای و عادی جلوه دهند و اباحهگری را جایز بدانند، سر از پا نمیشناسند. در چنین موقعی بد نیست گاهی تندتر و صریحتر از گذشته به میدان بیایی. حرمت اشخاص به جای خود ولی برای دفاع از توحید، در طول تاریخ، چه انبیایی که کشته نشدند و چه خونها که ریخته نشد؛ پس حزم و احتیاط، اینجا معنا ندارد.
کتاب« دین پژوهی فلسفهی معاصر» نوشتهی آیتالله دکتر محمّد صادقی تهرانی را ورق میزدم تا ببینم عالمی سنّتی در واکنش به اندیشههای کسانی چون سروش و شبستری چه میگوید. صرف نظر از محتوای کتاب، نقل قولی دیدم از یکی از مصاحبههای دکتر سروش که باورم نشد. آن نقل قول متضمّن انتساب نسبت ِ« جهل» به ذات الهی بود که از کسی مانند سروش بسیار بعید بود( همان کتاب، ص ۲۷۲). از آنجا که در مقدّمهی کتاب اشاره شده که خلاصهی مطالب کتابها، مقالات و مصاحبههای ایندو نفر- سروش و شبستری- برای پاسخگویی پیش آقای صادقی برده شده و خودش مستقیماً مطالب را از دل کتاب و مجلّه استخراج نکرده، بنا را بر این گذاشتم که مطلب، ناخواسته تحریف شده است و قضیّه را خیلی جدّی نگرفتم.
در بررسی دو روز پیش نوشتم که:« نظر اکثریّت فلاسفه و عرفا این است که پیامبر به تبع علم خداوندی بر همهی علوم مسلّط بوده است. به فرض که چنین نمیبود، ندانستن ایشان در قرآن خللی وارد نمیکند چون محمّد که« نویسندهی» قرآن نیست. پیامبر مطلبی را نمیداند ولی خدا که میداند و وقتی به پیامبرش میگوید، او هم با خبر میشود میخواهد حکم دین باشد یا عدد آسمانها یا هرچیز دیگر. مگر اینکه سروش ادّعا کند که خدا هم همه چیز را نمیداند یا در انتقال علم خود به پیامبرش ناتوان است که بحث دیگری است.» ناگهان در ذهنم در حدّ یک احتمال ضعیف جرقّه زد که نکند آن نقل قول درست باشد و سروش پس از دنیوی کردن علم دینی و پس از آن بشری کردن دین و غیرمعصوم شمردن پیامبر و اشتباهدار خواندن قرآن، سراغ خداوند برود و نسبت ناروایی را به او منتسب کند.
شتابان کتاب را جستم و آدرس مصاحبه را درآوردم:( ماهنامهی آفتاب، سال دوّم، شمارهی پانزدهم، اردیبهشت 1381) در اینترنت آنرا نیافتم. ماهنامهی آفتاب را نامرتّب میخریدم و یادم نبود که این شماره را دارم یا نه. رفتم و میان انبوه مجلّات، آنرا یافتم. مطلب مو به مو درست نقل شده بود. آن مصاحبه باز هم دربارهی وحی بود و ادامهی مطالب بسط تجربه نبوی. در آن سالها که آزادی بیان کوتاه مدّتی پدید آمده بود که فقط با یکی دو سال اوّل انقلاب قابل مقایسه است، بسیاری حرفها زده شد که احتیاط و دوراندیشی ِقبل و پس از آن، این اجازه را نمیداد و نمیدهد. سروش در یکی از فقرات آن مصاحبه اینچنین میگوید:« ... معتقد نیستم که هریک از اینها]آیات قرآن[ را خداوند جداگانه اراده کرده و برای هرکدام مصلحتی داشته که شاید به عقل ما برسد و شاید نرسد... من معتقد نیستم که خداوند میدانست که فلان کس، فلان سؤال را از پیامبر خواهد کرد و پیشاپیش آیهای را حاضر کرده بود که تا او آن سؤال را کرد، آن آیه را به پیامبر وحی کند...» ( همان منبع، صفحهی 70)
شاید در ابتدا به نظر بیاید که برداشت صادقی اشتباه است چون جملهی فوق ترکیبی و شامل دو قسمت است که به هم عطف شدهاند و با نفی یکی هر دو را باید نفی کرد یعنی« عدم اعتقاد به حاضرکردن پیشاپیش آیات» برای نفی کل عبارت کافی است و نیازی نیست که سروش معتقد باشد که« خدا نمیدانست که فلان کس ، فلان سؤال را از پیامبر خواهد کرد». تا اینجا درست ولی میتوان پرسید که خدا در ابتدای دوران نبوّت پیامبر اسلام آیا از سی سال بعد خبر داشت یا نه؟ طبعاً با توجّه به علم مطلق خداوند این سؤال برای یک متدیّن جواب مثبت را در پی خواهد داشت. خدایی که از سی سال بعد خبر دارد از قرآنی که در آن زمان به طور کامل نازل شده هم خبر دارد و شآن نزول تکتک آیات را نیز میداند پس سر جای اوّل برمیگردیم که چارهای نیست که معتقد باشیم که علم مطلق خداوندی مستلزم آن است که از تک تک وقایع آینده- از جمله سؤالها از پیامبر و آیات نازلشده در جواب آنها- با خبر باشد.
با هر توجیهی این جمله متضمّن نسبت دادن ِصفت « جهل» به خداوند است. صرف نظر از اشتباههای فاحش دیگر در این مصاحبه- که حتماً به آن خواهم پرداخت- و برداشت نامستدل صاحب سخن از فرایند وحی، این سخن لااقل سه پیامد دارد:
الف: هرگونه نقص در ذات خداوند منجر به امکان( عدم وجوب یا بطلان ِخدایی ِالله) میشود و در این باره بحثهای عمیق و درازدامنی در فلسفهی اسلامی در گرفته است.
ب: این باور با صراحت قرآن و احادیث، به عالم ِغیب بودن خداوند منافات دارد.
ج: با باور به این که خداوند از دو هفته یا دو ماه یا دوسال بعد خبر ندارد، قسمتهای زیادی از قرآن که مشتمل بر اخبار از آینده خصوصاً قیامت و احوال آن است، دروغ از کار در میآید. خدایی که از آیندهی نزدیک خبر ندارد، چگونه میتواند از آخرالزّمان و عاقبت جهان خبر دهد؟
ب: این باور با صراحت قرآن و احادیث، به عالم ِغیب بودن خداوند منافات دارد.
ج: با باور به این که خداوند از دو هفته یا دو ماه یا دوسال بعد خبر ندارد، قسمتهای زیادی از قرآن که مشتمل بر اخبار از آینده خصوصاً قیامت و احوال آن است، دروغ از کار در میآید. خدایی که از آیندهی نزدیک خبر ندارد، چگونه میتواند از آخرالزّمان و عاقبت جهان خبر دهد؟
پ. ن.۱: مسلمان بودن بر اساس فقه شیعی به دو یا سه باور بستگی دارد: یکی باور به خداوند و وحدانیّت او و دیگری اعتقاد به نبوّت پیامبر اسلام و برخی ایمان به معاد را هم اضافه کردهاند. پس چون و چرا در برخی صفات خداوند در علم کلام طبیعی است حتّی اگر پیامدهای نادرستی داشته باشد.
پ. ن.۲: بسیار خوشحال خواهم شد که دوستی با خواندن این جملات یا مراجعه به اصل مطلب، تفسیری از آن ارائه کند که با علم مطلق خداوند منافات نداشته باشد. اشتباه خود را در صورت اقناع میپذیرم و مطلب را اصلاح و جبران خواهم کر
پ. ن.۲: بسیار خوشحال خواهم شد که دوستی با خواندن این جملات یا مراجعه به اصل مطلب، تفسیری از آن ارائه کند که با علم مطلق خداوند منافات نداشته باشد. اشتباه خود را در صورت اقناع میپذیرم و مطلب را اصلاح و جبران خواهم کر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.