7. گنجی می گوید که کدیور گفته که این امر مانند بسیاری از امور جدلیالطّرفین است و هر دو طرف دلایل خود را اقامه کردهاند و حداکثر این است که دو طرف به تکافؤ ادلّه رسیدهاند و میتوان بحث را پایان یافته تلقّی کرد. اگر این ادّعای کدیور باشد، من نیز مانند گنجی معتقدم که اصلاً اینطور نیست و من نمیدانستم که همجنسگرایان از آغاز خلقت[!] به بحث و استدلال هم میپرداختند تا حالا با ناهمجنسگرایان به تکافؤ ادلّه رسیده باشند. دلایل طبیعی و بدیهی بسیاری میتوان علیه عمل آنان اقامه کرد و اگر اینگونه باشد، تمام بحثهای علوم انسانی از آنجا که مانند علوم تجربی در آزمایشگاه قابل اثبات حسّی نیستند، جدلیالطّرفین هستند. گنجی در ادامهی ارجاعهایش به راولز استناد میکند. تئوری عدالت انصافی نیز در حکومت مبتنی بر دموکراسی باید مورد توافق اکثریّت قرار گیرد و اگر آنان اقلیّتی را منحرف از مسیر طبیعی بشری دانستند میتوانند جلو فعّالیّت آنان را بگیرند.
8. مفهوم شهروندی. ابتدا گنجی میگوید که نمیتوان این مفهوم را وارد ساختار فکری خود کرد ولی دیگر مفاهیم تغییر نپذیرند. اگر منظور سازگاری است این را میپذیرم و اگر منظور این است که« به جبر» به دلیل ورود یک مفهوم تازه، دست از باورهای خود برداریم، نه. آنچه گنجی از منتظری روایت میکند کاملاً دقیق است:« حقوق شهروندی یک واژهی کلّی است و حدود آن باید براساس عرف و قانون اساسی مورد پذیرش اکثریت مردم مشخص شود» شهروندی مربوط به حوزهی سیاست است امّا نمیتوان مردم را از باورهای شخصیشان جدا کرد. اگر عرف چیزی را پذیرفت نمیتوان خلاف آنها عمل کرد و عرف هر کشور را هم مردم و اعتقاداتشان تعیین میکند.
9. قدرت سیاسی: یکی از مواردی که شایان ذکر است این است که بحث من با گنجی اینجا در مورد روا بودن تحدید یک گروه بر اساس رأی اکثریّت و قانون اساسی در یک نظام عادلانه است. این میتواند متفاوت با نظام فعلی باشد و متولّیان نظام فعلی هم عملشان الزاماً مطابق با قانون اساسی نیست. پس دفاع من از این موضوع، نه به معنی دفاع از حاکمان فعلی و نه قانون اساسی فعلی است؛ پس اینکه اینان با اقلیّتها رفتار مناسبی ندارند و یا در بقیّهی کشورها همجنسگرایان به رسمیّت شناخته شدهاند، کمکی به او نمی کند. او بهتر است یکبار دیگر نظر منتظری دربارهی حقوق شهروندی را نگاه کند. اگر کسانی را عرف و قانون اساسی، درست یا نادرست از حقوقی محروم کرد- مانند زندانیان- میتوانند فرجامخواهی کنند ولی به قانون باید وفادار باشند.
10. متفاوت حیوان. آوردن فلان بیت یا بهمان نقل قول به او کمک نخواهد کرد. او پذیرفت که در چارچوب شهروند به اینان بنگرد، من ِنوعی آنان را نه حیوان- گرچه همهی انسانها حیوان هستند- ولی افرادی نیازمند به اصلاح میدانم.
11. ردیف کردن موارد غیراستدلالی و مصادره به مطلوب با شاهدباز خواندن ِحافظ ادامه مییابد. گذشته از اینکه کسانی هم مانند سیّد محمّد حسین طباطبایی او را نه تنها مقیّد به سنّت بلکه شیعه میپتدارد و غزل معروفی را که در آن اشاره به امام هشتم شده از آن او میداند، به فرض که او این کاره بوده است برای ما و فقه و عقل ما حجّت نیست. او مسؤول عمل خود است و اگر کسی اشتباه کرد دلیلی ندارد به صرف اینکه شاعر یا عالم مشهوری است از او پیروی کنیم.
12. این بار نوبت دریداست که مواد لازم را در اختیار او قرار دهد. بدون چون و چرا در نقل قولهای او از دریدا، زوجهایی را که برمیشمارد، اصلاً مشابه نیستند و اختلاف ِزن و مرد یا سیاه و سفید، تفاوتهایی براساس خلقت است ولی استعمارگر و استعمارشده، خیر و برعکس آن یعنی هویّتدهی به مظلومان( استعمارشدگان) در برابر ظالمان کاری پسندیده است و این تقسیمبندی را دربارهی مجرم و غیرمجرم هم میتوان اقامه کرد. بله، فکر و تمایل به جرم هم در غیرمجرمان هست و آنان با جداسازی آنان، خود را از کار آنها منزّه میدانند ولی این چه چیز را ثابت میکند؟ باید مجرمان را در جامعه رها کرد؟ در ایران به همجنسگرایی به عنوان جرم نگاه نمیشود و آنچه که ممنوع است، تظاهر علنی به این کار است و آن را هم خواست اکثریّت معلوم میکند.
13. دفاع از حق یک اقلیّت به معنای تأیید عمل آنها نیست. بله دقیقاً همین طور است مثلاً بهاییان باید بتوانند در ایران تحصیل کنند و مشغول به کار شوند ولی از آنجا که قانون اساسی، دین آنها را به رسمیّت نمیشناسد، به آنها اجازهی تبلیغ علنی داده نمیشود. بسیاری از مسائل مربوط به فرهنگ ما، مختصّ ماست مثل برخی محدودیّتهای مذهبی. در دیگر ادیان عنصری به نام خاتمیّت نیست، پس دیگر دینها را در عرض خود قبول میکنند ولی از آنجا که نفی خاتمیّت، نفی عقیدهای اساسی در اسلام است، تنها ادیان پیش از اسلام حقّ فعّالیّت آزادانه دارند ولی آنچه پس از اسلام آمده، خیر و تبلیغ آنها زیر سؤال بردن خود ِاسلام و ممنوع است. همجنسگرایان نیز تا زمانی که اظهار علنی به عمل خود نکنند« باید» از حقوق شهروندی برخوردار باشند، میتوانند تحصیل کنند و مشغول به کار شوند و رأی بدهند ولی نمیتوانند گروه و مجمع تشکیل دهند و ازدواج علنی کنند. کسی آنان را در ایران از حقوق شهروندی – مثل یک مجرم- محروم نکرده است.
14. نتیجهی بحث گنجی برگرفته از نقل قول مشهوری از مصطفی ملکیان است که وظیفهی روشنفکر کاهش درد و رنج آدمیان است نه قربانی کردن آنها در پای مفاهیم انتزاعی. به این گفتهی ملکیان نقد جدّی دارم که در جای خود به آن خواهم پرداخت. بدترین اتّفاق برای ما این است که تسلیم وضع موجود و خور و خواب شویم و فراموش کنیم که انسانیّت یعنی چه. هنر و فلسفه و دیانت، مفهومهایی انتزاعی و خیالی نیستند و گرنه وقت خود را با آنها تلف نمیکردیم. رسیدن به هر هدفی- کوچک یا بزرگ- نیازمند تحمّل مرارت و سختی است. اگر کسی ببیند که مردم با محروم ماندن از دانش و دین و هنر، زندگی خود را مفت درمیبازند و ساکت بنشیند، اخلاقاً گناهکار است و این به معنای پدرسالاری نیست.
من نیز مانند ملکیان به فکر همین آدمیان پیرامون خود هستم ولی او فاصلهی بین آمدن و رفتن آنها را میبیند ولی من رفتنی برای آنها نمیبینم و انسانها را رو به ابدیّتی کاملاً واقعی میدانم و هر تصمیم و کنش آنها را در آیندهی ابدیشان مؤثّر میدانم؛ پس اگر ببینم آسایش ابدی آنان گاهی مستلزم سختی کشیدن است، آن را با آسایش موقّت آنها عوض نخواهم کرد.
گنجی شعار دموکراسی میدهد ولی از ابتدا تا انتهای نوشتهی خود حکم صادر میکند، حقّ تصمیمگیری اکثریّت را برای جوّ عمومی جامعه نادیده میگیرد و طرف مجادلهی خود را به انواع اتّهامها مینوازد. اینجا نیز نقل قول ملکیان را که میگوید:« دغدغهی من انسان است» به « وظیفهی روشنفکر...است» تبدیل میکند. ملکیان از خود میگوید و به دیگران کاری ندارد ولی او برای دیگران تعیین تکلیف و وظیفه میکند و این عجیب نیست چون بسیاری از جوانان مسلمان دههی شصت که زمانی برای مخالفان خود با ادبیّاتی عصبی، خط و نشان میکشیدند، حالا جبههی فکری خود را عوض کردهاند ولی منطق و کلام یکسونگرانهی خود را همچنان تکرار میکنند.
برخی موضوعات مثل حجاب یا همجنسگرایی از مسائل همیشه مطرح هستند و این بار کوشیدم در حدّ توانم به آن بپردازم. متوجّه ِهمجنسگرایی به عنوان یک وضعیّت طبیعی بر اساس تفاوتهای هورمونی یا مغزی هستم ولی در این نوشته، تنها به نقد گنجی پرداختم. اجمالاً در پاسخ به دوستان در چند روز گذشته توضیحاتی دادهام و نوشتهام که راه برای تغییر جنسیّت یا مداوای جسمی و روانی باز است به شرط اینکه در میان ِدو قطب دارای وضع عادی دانستن یا مجرم دیدن ِهمجنسگرایان، حدّ وسطی دیده شود و آن هم بیمار دیدن آن کسانی است که صرفاً برای تفنّن به آن روی نیاوردهاند. یکی دو مقاله از نراقی باقی مانده که میماند برای بعد، فعلاً همین مقدار کافیست تا ببینیم از آنجا که مخاطب این مقالهی طولانی کدیور است، او چه جوابی به گنجی خواهد داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.