مکتب در فرایند تکامل -1



                                         
سابقه نداشت که بین مقدّمه‌ی یک بحث و خود آن بحث، اینقدر در ایمایان فاصله بیفتند. پس از نوشتن آن مقدّمه، آنقدر درگیر نوشتارهای واکنشی و نقد بر این و آن شدم که از این کتاب واماندم. امیدوارم بتوانم در چند روز این کتاب را هم مرور کنم تا نوبت باقی موضوع‌های در انتظار برسد.
ایمای امروز به بخش اوّل این کتاب نظر دارد که به خلاصه‌ای از تاریخ تشیّع، از وفات پیامبر تا آغاز دوران غیبت می‌پردازد. این بخش از کتاب، گزارش‌وار است و ظاهراً هنوز به جایی که قابل نقد باشد نرسیده ولی توجّه به سه نکته به عنوان مقدّمه بد نیست:
1.ایشان می‌گوید که به تاریخ فکر می‌پردازد و کتاب فعلی درباره‌ی عقائد و بحث‌هایی مانند آن  نیست. در ادامه خواهیم دید که منظور ایشان از این ادّعا چیست ولی « موضع داشتن» برای مورّخ امری لازم است و با جانب‌داری تفاوت می‌کند. جانب‌داری یعنی تحریف تاریخ به دلخواه خود ولی هرکس باید با یک ایده یا عقیده‌ی اساسی و منقّح کردن پیش‌فرضهای خود پا به وادی علمی دیگر مانند تاریخ بگذارد. خود ایشان در مقدّمه می‌گوید که نظرات افراطی در چارچوب« نزّلونا عن الرّبوبیّه و قولوا فینا ما شئتم» را شیعیان از امام علی به دیگر امامان تسرّی دادند. این خود نوعی موضع‌گیری است. آنچه در گیومه آوردم از احادیث مروی از امامان است و نفی آن با این لحن ِحق به جانب، درست نیست. اگر بحث سند است، باید سند آن بررسی شود و یا اگر قصد ِمقایسه‌ی با قرآن در میان است باید در جای خود انجام شود. یک محقّق حتّی در مقدّمه‌ی کتابش نباید چیزی را صرفاً بنا به پسند خود و بی‌دلیل بیاورد. ایشان با همین مثال آوردن نشان داد که اوّلاً با عقیده‌ی خاصّی پا به وادی تاریخ فکر گذاشته و از دید من درستش هم همین است به شرط اینکه مستدل باشد و خود نیز به آن اذعان کند.
2. ثمره‌ی بحث فوق جایی آشکار می‌شود که ما بخواهیم بین عقیده‌ی امامان و اطرافیان خاص آنها و عامّه‌ی شیعه تفاوت بنهیم. اگر این تفاوت و تمایز را قائل نشویم، زمینه‌ی انواع سوء‌برداشت را آماده کرده‌ایم. از آنجا که این اشکال به کلّ کتاب می‌تواند تسرّی پیدا کند و ادامه‌ی مطالب ایشان را شامل شود، می‌گذارم در جای خود آنرا بیشتر باز کنم امّا به عنوان اشاره هم که شده، ایما می‌کنم به جاییکه ایشان می‌گوید تا زمان امام باقر، شیعیان برخی آداب عبادی خود را نمی‌دانستند و از زمان ایشان به بعد بود که از ایشان فرا گرفتند . خوب این موضوع شامل اطرافیان امام اوّل شیعیان و فرزندانش که نمی‌شود. اگر تا آن زمان که امام باقر به حج نرفته بودند، آداب آن برای دیگران مشخّص نبود پس کسانی که همراه امام حسین در حجّ معروفی که همراه با دعای جاودانه‌ی عرفه شد بودند، نمی‌توانستند آن را یاد بگیرند؟ حدیثی هم که نقل می‌شود اشاره به بخش سوّمی که بالا نوشتم است؛ یعنی عامّه‌ی مردم دارد نه خواص و اطرافیان آنها. همین عدم تمایز ممکن است وقتی ایشان بگوید که برای امام حسن عسکری فرزندی یافت نشد ولی از آنجا که شیعه عقیده داشت زمین بدون حجّت نمی‌ماند، پس لازمه‌ی آن وجود فرزندی بود ولو اینکه دیده نشود، این عقیده‌ی عامّه‌ی مردم، ناخواسته منجر به نفی وجود امام دوازدهم شود، هرچند خود آقای مدرّسی مخالف این برداشت باشد.
3. تجربه به من نشان داده که بهترین راه نقد یک متن یا لااقل آغاز آن، پرداختن به تناقض‌های درون آن متن است و این را در نقد سروش و شبستری و دیگران نیز نشان دادم. به این مثال دقّت کنید: اگر روز باشد، حتماً خورشیدی در آسمان خواهد بود. این قضیّه‌ی شرطیّه با نفی تالی، نفی مقدّم را نتیجه خواهد داد، یعنی: اگر خورشید نباشد، روز هم نخواهد بود. این دو قضیّه دقیقاً یک معنا دارند.
ایشان در پاورقی صفحه‌ی ۲۳ از قول مرحوم مرتضی حائری استدلال می‌کند که تا زمانی که انسان در جهان هست، سلسله‌ی اولیا و انبیا نیز خواهد بود زیرا خدا در قرآن در جواب اعتراض فرشتگان گفت که آدم توانایی آگاهی بر حقایق عالم را دارد پس شایسته‌ی جانشینی خداوند است. حال اگر حتّی برای یک لحظه نوع بشر بر زمین باشند ولی انسانی از آن نوع که شایسته‌ی آگاهی به حقایق عالم هست در میان آنها نباشد، ایراد فرشتگان بر خداوند وارد خواهد بود.
مدرّسی در صفحه‌ی چهل این کتاب آغاز غالی‌گری را در شیعه از جایی می‌داند که برخی شیعیان با گرفتن افکار خود از مذهب کیسانیّه مدعّی شدند که امامان موجوداتی فوق طبیعی هستند و اگر یک لحظه زمین بدون حجّت بماند، در هم فرو خواهد ریخت. اشاره‌ی ایشان به حدیث« لولا الحجّه لساخت الارض باهلها» است. با عقاید غالیان کاری ندارم ولی مضمون این حدیث همان گفتار آقای حائری است. چه بگوییم تا انسان هست، امام یا ولی نیز خواهد بود و چه بگوییم اگر ولی نباشد، انسانی هم در کار نخواهد بود. معنای حدیث در هر دو جا یکی است ولی اینکه فلان کس بنا بر این حدیث چه بگوید، بحث دیگری است و تمسّک ایشان به اینکه شریف مرتضی هم این حدیث را از غالیان دانسته، کمکی به ایشان نمی‌کند چون خودشان بنا را بر این گذاشتند که نه موافقت با آرای قدما عقیده‌ای را تقویت می‌کند و نه مخالفت با آنان، فکر و نظری را تضعیف. چنان که می‌بینید ایشان مضمون این حرف را ابتدا می‌پذیرد و سپس جای دیگر نفی می‌کند.
این به نظرم فتح باب مناسبی برای بررسی بخش‌های بعد کتاب بود تا ببینیم چه پیش خواهد آمد.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics