پروانک یا پروانگک؟


در آزمون و خطای نوشته‌های این دوساله، گذشته از ورزآمدن اندیشگی نظرها، کار روی نثر ایماها و انتخاب شیوه‌های بیانی موجز و رسا و تجربه‌ی نحوه‌ی برخورد با مخاطبان- خصوصاً آنان که نوشته‌ای را نپسندیده‌اند- و مسائلی از این دست، رسم‌الخط نیز طبعاً یکی از دغدغه‌های من بوده است که با رخ دادن چند اختلاف نظر درباره‌ی نوشتن واژه‌ها و خصوصاً جریانی که پس از مصاحبه‌های اخیر دکتر باطنی با بی بی سی راه افتاد، کمی برایم جدّی‌تر شد. پیش از این نیز به این فکر افتاده بودم خصوصاً وقتی دیدم که کسی مثل شهریار مندنی‌پور هم با رسم الخطّ جدیدی که در آنها تنوین را با نون می‌نویسد( حتمن، واقعن و...) به میدان آمده و شرط انتشار مطلبش را اعمال این نوع نگارش غلط کرده است، خیلی نگران شده بودم.
واقعیّت این است که اختلاف سلیقه‌هایی با دستور خط فرهنگستان داشتم و دارم و آنها را اعمال کرده‌ام و از طرفی در این دو ساله هم مدام به یک شیوه ننوشته‌ام و می‌توان لغاتی را یافت که به دو صورت نوشته شده‌اند و هربار، املایی که به نظرم درست‌تر آمده را نوشته‌ام تا وقتش برسد و تکلیف خودم با خودم روشن شود و فکر می‌کنم حالا وقتش رسیده است. سخنان اخیر نجفی که از صاحب‌نظران زبان فارسی است درباره‌ی شیوه‌ی نگارش و آنچه او بلبشو خوانده است مرا به این صرافت انداخت که چیزهایی در این باره بنویسم تا لااقل موضوع برای خودم شفّاف‌تر شود. ایراد او به شیوه‌ی نوشتن کلمه‌ای مثل« کتاب‌ام» به جای « کتابم»، در قیاس با« رفتم» و« رفته‌ام» که در دوّمی همزه تلفّظ می‌شود و در اوّلی خیر و باقی توضیحات او درباره‌ی نادرست بودن نوشتن بعضی واژه‌ها مثل کتاب‌مان به جای کتابمان هم جالب است.  
در یکی از دوره‌های جشنواره‌ی کودک در اصفهان، در بروشور جشنواره برای رساندن معنای پروانه‌ی کوچک از پروانک استفاده کرده بودند که با اعتراض خسرو دهقان مواجه شد که پروانگک درست است نه پروانک. درست می‌گفت ولی پروانک هم معنا را می‌رساند و هم ساده‌تر و خوشگل‌تر به نظر می‌رسید و برای همین هم مختصر جدال قلمی بین یکی دو نفر درباره ی شیوه‌ی نگارش آن شکل گرفت و بعد فراموش شد. نجفی گفته که زندگی را از این رو زندگی می‌نویسند که زنده در اصل زندگ بوده است ولی باقی کلمات مختوم به ه چطور؟ مرده هم مردگ بوده یا بنده هم بندگ بوده یا خواجه هم خواجگ بوده و ...الخ؟ از آنجا که تلفّظ این لغات بدون وجود حرفی صامت بین دو مصوّت، دشوار بوده گاف این وسط میانجی شده که هم در لغات مصغّر قریب‌المخرج با کاف است و هم در حاصل مصدرهایی مانند بندگی و زندگی و خواجگی مانند آن، بین کسره و ی آخر کلمه، ادای واژه را تسهیل می‌کند. آوردن ه آخر کلمه هم برای رساندن لزوم ادای کسره است- چون بیشتر لغات در فارسی به ساکن ختم می‌شوند- و میان کلمه‌ی بندگی و زندگی این لزوم وجود ندارد مثل باقی کلماتی که یکی از حروف میانی آنها کسره دارد و به ه احتیاج ندارند.
رسم‌الخطّ  من درآوردی جوانان در اینترنت و اجتهادهای شخصی و مختلف بسیاری از فرهیختگان رو به رشد است؛ به گفته‌ی انوری حتّی آموزش و پرورش هم دستور خط فرهنگستان را قبول ندارد و انگار وقت آن رسیده که جامعه‌ی ادبی و فرهنگی ما فکری برای این مشکل کند. نوشتن با شیوه‌های نگارش متمایز از دید من بدل به نوعی تشخّص‌جویی شده و گرچه سخن از اجبار گفتن در امور فرهنگی سخت و دشوار است ولی همین روند اگر ادامه پیدا کند، در آینده‌ی نزدیک با معضلی جدّی مواجه خواهیم بود. من خود نیز سلیقه‌ای گاه متفاوت با فرهنگستان دارم ولی از آنجا که رسم‌الخط ِدارای برخی اشکال‌ها ولی یک‌دست را بر رسم‌الخط‌های متعدّد ترجیح می‌دهم، حاضرم با کمال میل از سلیقه‌ی خود چشم‌پوشی کنم به شرط اینکه اجماعی در این میان حاصل شود.
این‌ها را محض مقدّمه نوشتم تا در دو سه روز آینده ببینم بعد از سه بحث زبان ، خط و رابطه‌ی خط و زبان ، آیا می‌توان راهی برای یکسان‌سازی شیوه‌ی نگارش یافت و آیا واقعاً شیوه‌ی نگارش ما آنطور که نجفی می‌گوید «اصلاح ناپذیر» است؟ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.