نگاهی به دستور خط فرهنگستان


از آنجا که نقد تفصیلی این کتاب* مستلزم زمان است و مطلب را بیش از حد طولانی می‌کند، به اجمال، مقدّمه و قوانین ابتدایی آن را به همراه چند مثال برمی‌رسم.
مقدّمه
1. گفتن اینکه این جزوه برای متخصّصان نیست و برای تحصیل‌کردگان آماده شده است، نشان می‌دهد که آنان تحصیل‌کردگان این مرزوبوم را دست‌کم گرفته‌اند و نگذاشتن قاعده و نیاوردن علّت‌ها به هر بهانه‌ای این جزوه را ضعیف و استثناهایش را بی‌دلیل جلوه داده و از اتقان و اعتبار آن کم کرده است.
2. شیوه‌ی فرهنگستان در میانه‌روی – نه پیوسته‌نویسی و نه جدانویسی – بسیار نادرست است. آن دو گرایش از آنجا که به اصلی معتقدند که بنا به تشخیص آنها استثنا می‌پذیرد می‌توانند ادّعا کنند که نگرشی بر اساس قانون و قابل پیروی و آسان دارند. در قوانین، همیشه اصلی به عنوان اصل پایه فرض می‌شود و اگر استثنایی بود، برای آن ذکر می‌شود. فرهنگستان با اتّخاذ این روش عملاً به هرج و مرج در خط دامن زده است و اگر جانب یکی از دو طرف را می‌گرفت الآن چنین بلبشویی- به قول نجفی- را شاهد نبودیم.
3. بند سوّم از مقدّمه نقصی برای این جزوه است که به نظرم نیاز به توضیح ندارد.
4. منظور از «شعر فارسی»، شعر کهن فارسی و نظم امروز است. مایه‌ی تأسّف است که هنوز اصحاب فرهنگستان، شعر نو را به رسمیّت نمی‌شناسند و گرنه چنین نمی‌نوشتند. شعر نوین فارسی مانند شعر منظوم تنگنای قافیه و وزن ندارد تا کلمات را تغییر دهد و اگر این کار را بکند، دلیل دیگری دارد، حتّی شعر جدید منظوم هم از ناقص آوردن کلمات خودداری می‌کند.
5. درست است که خوشنویسان به تشخیص خود در تابلوها کارهایی می کند ولی نباید این را از نظر دور داشت که وجوه زیبایی‌شناختی خط از شیوه‌ی نگارش آن نباید جدا باشد. تطبیق خطوط خوشنویسی با دستور خط و یافتن فونت‌های جدید برای نگارش فارسی- که ما در این زمینه بسیار فقیریم- باید از دغدغه‌های فارسی‌دوستان باشد.
6. نیاوردن علّت‌ها در این کتاب به دلیل قانون‌بودن آن پذیرفته نیست. با وجود اختلاف‌نظرهای زیاد در خط، با نیاوردن علّت، مخالفان را در کار خود مصمّم‌ترمی کند و قانون خواندن ِ« دستور خط» هم تا کنون که شوخی بوده است چون کوچکترین ضمانت اجرایی نداشته است.
قواعد کلّی
1.« حفظ چهره‌ی خط» همان است که من پیشتر از آن با نام ِنگه‌داشت سنّت‌ها نام بردم و گفتم به همین دلیل است که غربیان به خط خود دست نمی‌زنند و استثناهای ریز و درشت آن را برطرف نمی‌کنند. به این موضوع در آینده بیشتر خواهم پرداخت ولی جا دارد که بپرسم حفظ چهره‌ی کدام خط؟ به گفته‌ی نجفی تا چند دهه‌ی پیش این همه اختلاف سلیقه در نگارش نبود و اگر آن موقع سخن از حفظ چهره‌ی خط می‌شد جا داشت؛ امروز که – درست یا نادرست- سلیقه‌های مختلف وارد کار شده‌اند، ما« چهره‌های خط» داریم نه چهره‌ای واحد و فرهنگستان مشخّص نمی‌کند منظورش کدام چهره است و در عمل نیز می‌بینیم که یکی به نعل می‌زند و یکی به میخ.
2. حفظ استقلال خط و تابع خط عربی نبودن بسیار خوب است ولی نکاتی را باید یادآوری کرد:
الف. این نکته در نمونه‌های متعدّدی که در متن می‌آید رعایت نمی‌شود و مثلاً آوردن املای « داود»، «رحمن» یا برخی کلمات عربی - در فارسی- درست دانسته می‌شود.
ب. گفتن لزوم رعایت رسم الخط قرآنی نیاز به تذکّر نداشت و با وجود این تذکّر در متن، لزومی به آوردن نگارش هر واژه یا عبارت قرآنی در متن و ذیل هر قاعده نبود. درست مانند جایی که در متن فارسی گاه آوردن عباراتی انگلیسی نیاز است و کسی هم تذکّر نمی‌دهد که مثلاً تلفّظ آن را به فارسی ننویسید، عبارات عربی یا هر زبان دیگری- از جمله نقل قول‌های قرآنی- باید با همان خط آورده شوند. مثال‌های عربی و قرآنی بیش از اندازه در متن، فهرست استثناها را بی‌جهت طولانی کرده است.
ج. پس از رواج قرآن به کتابت عثمان طه، نقل قولی از آقای خامنه‌ای شنیده شد که قرآن‌ها را یک‌دست کنید که بعد معلوم شد این نقل قول درست نبوده و گویا ترفندی تجاری بوده است. الآن مدّتی است که صاحب‌نظران از دشوار بودن شیوه‌ی نگارش قرآن عثمان طه و لزوم بازگشت به رسم الخطّی فارسی‌تر و آشناتر برای فارسی‌زبانان می‌گویند، این موضوع در این جزوه لحاظ نشده است.
3. کوشش می‌شود که مکتوب با ملفوظ تطابق داشته باشد ولی در متن مثال‌های زیادی را می‌توان یافت که اینگونه نیست؛ مثل آمدن یای نکره پس از کلمانت مختوم به ی مانند « کشتی‌ای» و « داود» و «صلوة» با صورت ملفوظ آن تفاوت دارد.
4. فراگیر بودن قاعده. در متن به ندرت به چنین امری بر می‌خوریم و گاهی درست خلاف این را می‌بینیم. برای نوشتن قاعده ابتدا آنرا می‌نویسند و سپس استثناها را توضیح می‌دهند ولی شیوه‌ی نگارش این قواعد در متن بسیار پرتفصیل و دشواری‌آفرین است. برای مثال در صفحه‌ی 21 مدام گفته می‌شود که فلان کلمه باید جدا نوشته شود به جز در این موارد. باید یک بار با آوردن نام آن کلمات، لزوم جدانویسی آنان بیان می‌شد و سپس اسثناهای هر کلمه در تعقیب می‌آمد. در ادامه و در صفحه‌ی 22 ابتدا استثناهایی که« به» را سرهم می‌نویسند، می‌آورد و سپس قاعده‌ی لزوم جدانوشتن آنرا بیان می‌کند، یعنی درست برعکس آنچه باید انجام شود. نُه خط توضیح درباره‌ی« به» می‌توانست حداکثر چهار خط باشد و کل صفحه‌ی بیست و یک هم به چند خط محدود می‌شد. این شیوه‌ی نادرست درهم آوردن استثناها و قواعد در کل متن حاکم است. در موارد دیگر هم ذوق عمومی به سوی یکسان‌سازی می رود بر خلاف فرهنگستانی‌ها و مثلاً بیشتر نویسندگان بدون توجّه به حرکت ما قبل، تئاتر را تآتر می‌نویسند مانند لآلی یا قرآن.
5 و 6. سهولت خواندن و نوشتن تابعی از تمام قوانین پنج گانه‌ی دیگر است و نکته‌ی جداگانه‌ای نیست و با روشن نبودن آن قوانین، انتظار آسان بودن خواندن، نوشتن و آموزش این خط، انتظار عبثی است. برای نمونه بسیاری از لغات – حدااقل- دو جور نوشته می‌شوند، به رسمیّت شناختن آن دو جور، مشکلات خط را بیشتر می‌کند و انتخاب یکی از دو نوع نگارش و ترویج آن می‌تواند آموزش خط را ساده‌تر کند ولی هم در املاهای پایان کتاب و هم در انتخاب نکردن جدانویسی یا پیوسته‌نویسی و هم هرجایی که گفته شده، هردو جور نوشتن فلان کلمه درست است، این قاعده نادیده گرفته شده است. چرا باید ی پس از کلمه‌ای مثل پرتو بیاید؟( در ازل پرتو حسنت...) یا هم کتاب‌ها درست باشد و هم کتابها؟ جدانویسی جمع با ها، در صورت اینکه بخواهیم مفرد آن جمع معلوم باشد، یعنی چه و اگر کسی خواست تمام مفردها را معلوم کند، اصل قاعده زیر پا گذاشته نخواهد شد؟
7. درباره‌ی فاصله‌گذاری بالاتر توضیح دادم که فرهنگستان بی‌قانونی و آوردن استقرایی کلمات را بر اختیار یکی از دو شیوه ترجیح داده که از دید من نادرست است. پیرامون یافتن راهی برای نگارش را بعد توضیح خواهم داد.
یک نکته در پایان می‌ماند و آن هم اشاره به املای درست بعضی کلمات است که بی‌ضابطگی کاملاً در آن آشکار است. چرا باید تهران را با ت نوشت ولی توس را دو جور یا حتماً طوسی را با ط نوشت؟ آیا این اواخر جایی قوم لوط را لوت یا کویر لوت را لوط نوشته‌اند؟ املای« قدغن» یا « باجناق» امروز کاملاً جاافتاده و چرا نوع نگارش دیگری اختیار می‌شود؟ چرا نباید « هلیم» را درست شمرد تا با حلیم که صفتی عربی است اشتباه نشود؟ و باز تکرار می‌کنم که درست خواندن دو نوع نگارش یک کلمه، تنها به دشواری‌های زبان اضافه می‌کند.
یکی از دوستان دیروز می‌گفت که از زمانی که خواسته دقّت کند چطور بنویسد، نوشتن خودش را هم فراموش کرده است، با خواندن این آشوب‌نامه که نام دستور خط فارسی را بر خود دارد و بر هیچ قاعده و ضابطه‌ی روشنی استوار نیست به من یکی که درست همین حال دست داد. دیروز گفتم وقت آن شده که تکلیف خودم را با خودم روشن کنم که برخی لغات را چطور باید نوشت؛ با خواندن این کتاب، امروز حرفم را پس می‌گیرم تا آثار مطالعه‌ی آن از بین برود و دوباره بتوانم به سلیقه و درک خودم تکیه کنم. اگر کسی یکی از دلایل آشفتگی کتابتی خط فارسی را این دستور خط بداند، اغراق نکرده است چون نشان می‌دهد که- بعضی از- ادبای قوم، خود نیز درک درستی از قاعده‌گذاری برای نوشتن خط یک زبان ندارند.  

*
۱. دستور خط فرهنگستان چاپ ۸۲ با حجم کم ( دریافت)
۲. دستور خط فرهنگستان ویرایش جدید با حجم بیشتر ( دریافت)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.