از بخت بد دیشب گذرم به کانال یک افتاد و یکی از کارشناسان متعدّد سیمایی را مشغول افاضه دیدم. اواخر برنامه بود و ایشان داشت دربارهی نبود نقد در سنّت ما توضیح میداد که به جای شناخت علمی و قیاسی و استقرایی چرا ما به تمثیل رو میآوریم. گفت مثلاً همین مولوی با اوّلین حکایتش میدانید چقدر بدآموزی دارد؟ میگوید یک شاهی داشته میرفته بعد کنیزکی را دیده و... . داستان را به شکل نصفه نیمه و اشتباه توضیح داد. در ادامه اشتباههای مولوی را یک به یک فاش کرد. اوّل اینکه چه معنی دارد به یک انسان به عنوان برده نگاه شود؟ ثانیاً مگر انسان قابل خرید و فروش است که پول داد و کنیزک را خرید؟ تازه چرا باید او نظر ناپاک به او داشته باشد که عاشقش شود؟ شاه پس از خرید کنیزک به او«تجاوز» کرده است و متأسّفانه مولوی میآید و این کار زشت را در داستانش میآورد! و... . درپایان هم مرتکب قتل میشود و شربتی به معشوقش- که او مدام میگفت:« همسر» آن کنیزک!- میدهد و او را میکشد که توجیهکنندهی آدمکشی است.
یاد حکایت دیگری از مولوی افتادم که مؤذّن بدصدایی در شهری که غیرمسلمان هم در آن بود اصرار بر عرضهی نعرهی بدآهنگ خود به دیگران داشت و به نگرانیها دربارهی وقوع اختلاف بین دو گروه از مردم وقعی نمینهاد. روزی مردی با هدیّتی به پیش اوآمد تا از کارش تقدیر و تشکّر کند که من دختری داشتم که وصف ایمان مؤمنان را شنیده بود و دل در گرو آن داشت و نصیحت ما به گوشش نمیرفت، از زمانی که عربدهی گوشخراش تو را شنیده و فهمیده که شعار مؤمنان این است، دیگر از آن حبّ ایمان در دلش نشانی نمانده است و تو با اذانت کاری کردی که من به هزار جهد نتوانستم.
نام برنامه« عصر ایمان» است و این جناب دکتر ِمتخصّص پیدا کردن انحرافات در سنّت و ادب فارسی قرار است باز هم جهت تنویر افکار مردم تشریف بیاورند، اگر کسی را مانند دختر حکایت مولوی سراغ دارید، بگویید این برنامه را تماشا کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.