کیانوش عیّاری با شیوهی آساننما( سهل و ممتنع) و مبتنی بر اشارات خود، سطح پیدارسازی را در تلویزیون ایران ارتقا داده است. او مدّتهاست که از سینمای جشنوارهای«آن سوی آتش» فاصله گرفته است و هنر را در همین نزدیکی و سادگیهای زندگی میجوید. « بودن یا نبودن» نمونهی آشکار چنین رویکردی است که در میانهی سینمای داستانی رایج و سینمای مستندنمای کیارستمی قرار گرفه است. نمایی که عسل بدیعی خسته از دوندگی و بالا و پایین رفتن روی پلّهها نشسته و آب( نماد زندگی) جارو و شستوشوی زن همسایه آرام آرام از بالای پلّهها به او میرسد از نماهای زیبا و به یادماندنی یکی دو دههی اخیر سینمای ایران است.
مدّتها بود که در پیدار روزگار قریب به نظرم میآمد ورای ظاهر سادهی آن ایماهایی نیز کاشته شده است. در یکی دو قسمت اخیر یک بار دکتر قریب که برای دیدن پسر یکی از درباریان به سعدآباد رفته بود، با خواهش یکی از شاهدختها برای ویزیت سگش روبه رو میشود و عذر میخواهد که من پزشکم نه دامپزشک. خلاصه سر میز شام چند هفته بعد در حضور شاه گفتوگویی در میگیرد و یکی از چاکران اعلیحضرت در میان صحبت موافقان و مخالفان تنبیه او میگوید که قصد اهانت داشته یا نداشته ما باید به« تکلیف» خود عمل کنیم.
«تکلیف» در دایرهی واژگان آن زمان و فرهنگ نمیگنجد و آشکارا بار مذهبی دارد و در سه دههی اخیر بسیار شنیده شده است. هر بار که صحنهای از دربار و شیوهی گفتوگو و روابط بین آنان را میبینم، احساس میکنم که گرچه وی در پی ارائهی برداشت بیطرفانهای از تاریخ است- آن چنان که از اغراقها و سیاهنماییهای افراطی که در کار برادران خودی به چشم میخورد، میپرهیزد- ولی بدش نمیآید که انگشت روی نقاط تشابه ساختارهای قدرت بگذارد چه با نام سلطنت چه با نام دیگر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.