ایمایان اگر اوّلین وبلاگی نبود که از لزوم بازگشت خاتمی نوشت، یکی از آنان بود. از دو سال پیش زمانی که حرفی از انتخابات سال بعد نبود، نوشتم که فقط خاتمی میتواند ما را از این مهلکه برهاند و بعدها هم به هر مناسبتی از سرمایهگذاری رسانهای اصلاحطلبان بر اشخاصی چون نجفی و عارف تا جریان ایتالیا، باز نوشتم که تنها شانس خاتمی است. نه اینکه او را منجی بدانم یا انتقادی به دوران هشتسالهی او نداشته باشم که بارها و بارها نوشتهام که او علیرغم تمام محدودیّتها میتوانست بسیار بهتر از این باشد. طرح این موضوع در وبلاگها و سایتها را نیازمند تصحیح صورت مسأله میدانم خاصّه آنکه رسانههای اصلاحطلبان علاوه بر چند دستگی، سردرگمند و معلوم است که خیلی مانده تا به جمعبندی قابل قبولی برسند. پس در چند بخش مقدّماتی باب بحث را باز میکنم تا بعد چه پیش آید:
وضع کنونی: الآن و در این سه سال اگر بخواهیم رویکرد کلّی دولت را بدون جانبداری از یک گروه خاص تحلیل و خلاصه کنیم، میتوان این سه ساله را دورهی بیاعتنایی به تجربهی دو دهه و نیم جمهوری اسلامی- و بلکه پیش از آن- دانست. رئیس دانا و بسیاری از متفکّران اجتماعی و اقتصادی به عنوان یکی از نشانههای نبود تحزّب و عمل سیاسی در ایران، روی امثال نوربخش دست میگذاشتند که هم در زمان موسوی و هم رفسنجانی و هم خاتمی عضو دولت بود، حال آنکه اینان با هم تفاوت عمدهای داشتند. این حرف از این دیدگاه درست است و به نوربخش، افراد زیاد دیگری را نیز میتوان افزود امّا باید در نظر داشت که اتقلاب ایران از روی خامی،- مانند همهی انقلابها- سودای تغییر همهجانبه در ایران داشت که افتاد مشکلها. یعنی آرام آرام فهمیدند که نمیتوان از جیب مبارک راهی برای کشورداری درآورد و چسباندن پسوند« اسلامی» به اقتصاد و علم هم درمانی بر هیچ دردی نخواهد بود؛ پس به تدریج یاد گرفتند که باید گوشی برای شنیدن داشته باشند و از داشتههای دیگران نیز استفاده کنند. پس زدن ِنیروهای کارکشته و مهاجرت آنان به خارج، صدمهی بزرگی به ایران زد ولی بیتجربهها به مرور زمان پخته و پختهتر شدند تا رسید به زمان احمدینژاد که انقلابی در انقلاب راه انداخت و کرد آنچه کرد. این سه سال- فارغ از بحث اصلاحطلبی یا اصولگرایی- نفی تجربهی سه دولت گذشته بود.
صورت مسأله: از دو سؤالی که خاتمی برای بازگشت طرح کرده و نوشتههای علاقهمندان او نیاز به داشتن برنامه و امکان عملی کردن آن مشاهده میشود. این اگر از جانب خاتمی گفته شود ایرادی ندارد ولی از زبان دیگران نه. خاتمی را بعد میگویم ولی صورت مسألهی فعلی این نیست که« خاتمی بیاید تا کاری کند» بلکه این است« خاتمی بیاید تا از انهدام کامل اقتصاد و فرهنگ و وجههی بینالمللی ایران جلوگیری کند» الآن سال 76 یا 80 نیست که به دنبال انجام کاری باشیم، همین که شرّ افرادی که برای ادارهی کشور، برنامهای میان مدّت هم ندارند ولی برای تصاحب دو دهه قدرت نقشهی بلند مدّت کشیدهاند از سر ایران کم شود، پیروزی بزرگی است. باز گرداندن نهادهای منحل شدهی اقتصادی و توقّف دستکاریهای آمرانه در اقتصاد و اجتماع و فرهنگ و باز کردن درهای رابطه به جهان، به خودی خود کاری بزرگ خواهد بود.
دست پیش گرفتن: خاتمی باید چنین بگوید چون در مقامی نیست که برخی از مطالب بالا را به زبان بیاورد. از طرفی در سیاست باید مدام دست پیش را گرفت تا لااقل کمی از آنچه میخواهیم را به دست بیاوریم چه عاقلانه مانند خاتمی و چه ناعاقلانه مانند شهروند امروز. طرح کاندیداتوری عبدالله نوری از همان دست پیش گرفتنهاست- که اگر خیلی به اندیشمند بودن قوچانی خوشبین باشیم- برای این است که هم نوری از انزوای خود بیرون بیاید و دوباره پا به عرصهی سیاست بگذارد و هم جا برای خاتمی بازتر شود.
سنگ بزرگ نشانهی چیست؟: عبدالله نوری در جریان انتقاد صریح خود از رهبر توسّط او در نماز جمعه توبیخ شد. خطیب نماز جمعه برای او و خود از تمثیل علی(ع) و طلحه و زبیر استفاده کرد. برای طلحهای که نامهی درخواست عفوی هم مانند کرباسچی ننوشت، راهی برای بازگشت نیست مگر در یک صورت و آن این است که پُستی برای او نقش محلّل را ایفا کند: پست معاون اوّل ریاست جمهوری در دولت آیندهی خاتمی. نیازی به رأی نمایندگان نخواهد داشت و چهار یا هشت سال رفت و آمد با سران نظام، میتواند جبران ما فات کند و گرنه طرح کاندیداتوری او نه تنها کمکی به خاتمی نمیکند که با توجّه به معلوم بودن ردّ صلاحیّت او، نمایشی بیهوده بیش نخواهد بود.
سنگ کوچک کیست؟: سنگ کوچک کسی است که هم جناح مقابل را به ترس بیندازد و هم او را که به انزوا رفته به صحنه بیاورند و هم بهانهای برای ردّ صلاحیّت او نباشد. عطاءالله مهاجرانی پس از مشکلات خانوادگی که البتّه خود برای خود درست کرد ولی توسّط سربازان گمنام ذخیره شده بود برای روز مبادا، از صحنهی انتخابات گذشته بیرون رانده شد ولی حالا زمان طرح مجدّد نام وی است اگر البتّه حضرات عقلشان برسد و دست از سر عارف و نوری و دیگران بردارند.
نتیجهگیری: پس از اعلام اینکه علم از ثروت برتر است، عرض شود که حتّی در صورت ادامهی اوضاع گذشته در کشور و بسته بودن دست رئیس جمهور، اینبار بدون بلندپروازی و به قصد جبران مافات این سه ساله و سالهای قبل، آمدن خاتمی اجتناب ناپذیر است. او تنها کسی است که اقبال عام و خاص دارد و میتواند تقلّب میلیونی را بیاثر کند. دعوت به آمدن مهاجرانی با این حرف کمی متناقض به نظر میرسد ولی نه؛ پیروزی در انتخابات آینده برای محکمکاری نیاز به برنامه هم دارد که جای طرح آن اینجا نیست. این دولت در سه سال، به اندازهی دو دولت خاتمی و رفسنجانی درآمد ارزی افسانهای داشته و اوضاع همین است که میبینید. باید جلو روند تخریب ایران گرفته شود. میدانم دوستانی هستند که میگویند این بازی حکومت است که به مرگ میگیرد تا به تب راضی شویم و با آمدن خاتمی باز عمر جمهوری اسلامی طولانیتر خواهد شد ولی نظرم را پیش از این گفتهام که با آشوب و بحران مخالفم که معلوم نیست چه پیامدی خواهد داشت. راه ما از درون صندوقهای رأی میگذرد و شدیدترین مخالفتها نیز باید به صورت دادن رأی سفید یا تحریم هدفمندانه باشد نه انفعال و انتظار اینکه نادر یا کاوهای بیاید و کاری کند. تا انتخابات به هر بهانهای این بحث را ادامه خواهم داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.