سهم آمریکا و سفر شاه در اشغال سفارت


                                     
در بررسی یک واقعه‌ی تاریخی، بی‌طرف بودن ناممکن است و هر مورّخ یا ناقلی حادثه را از دیدگاه خود می‌بیند. برای سهولت امر و پرهیز از اینکه متّهم به ارائه‌ی اطّلاعات ناقص یا مخدوش شوم، این مجموعه از مرکز اسناد انقلاب اسلامی را به عنوان  در دسترس‌ترین منبع پیشنهاد می‌کنم. با خواندن این اطّلاعات از افراد گلچین شده باز هم می‌بینم که افراد معتقد به درستی این کار هم اختلاف نظرهای اساسی در این باره دارند و مطلبی را که یکی می‌گوید، دیگری نفی می‌کند. این اختلاف آرا را می‌توان به دو دلیل دانست: یکی همان تأثیر عقیده بر حقیقت و اینکه چه کسی چه جور دوست دارد یا ترجیح می‌دهد این حادثه را ببیند و دوّم، برنامه‌ریزی نشده بودن این امر و وجود انگیزه‌هایی است که – شاید ناخودآگاه- پشت دشمنی با آمریکا یا خواست استرداد شاه وجود داشت؛ هرچند با مطالعه‌ی همین مقالات و دیگر نوشته‌های موجود در وب و رسانه‌های نوشتاری، بتوان پی برد که انگیزه‌ی اصلی برای بسیاری کاملاً روشن بوده است. امروز تنها به دو دلیلی که در رسانه‌های رسمی بر آن تأکید می‌شود یعنی سابقه‌ی آمریکا در ایران و سفر استعلاجی شاه به آنجا نگاهی کوتاه می‌اندازم.


سابقه‌ی بد آمریکا در ایران، یکی از عوامل مؤثّر در این جریان بود که بی‌جهت به وسیله‌ی عاملان و معتقدان به آن بزرگنمایی می‌شود. کشور روسیه- و بعد شوروی- بزرگترین دشمن سالیان قبل ایران بود که در چند جنگ و عهدنامه‌هایی خفّت‌بار، قسمتهای زیادی از ایران را به تصرّف خود در آورده بود. نقش این کشور بعدها در به توپ بستن مجلس مشروطه و تصرّف شمال ایران در جنگ جهانی دوّم و حتّی کودتای 28 مرداد آشکار است. کودتا علیه مصدّق، آمریکایی- انگلیسی بود ولی سکوت دستوری حزب توده هم یکی از علل موفّقیّت آن بود. انگلیس نیز سابقه‌ی سیاهی در ایران داشت که از اشغال جنوب تا دخالت‌های آشکار و روی کار آوردن رضاخان را شامل می‌شد. به هیچ وجه نمی‌توان نقش مسّلط آمریکا را در دوران پهلوی دوّم کوچک جلوه داد ولی خشم و نفرت از یک کشور، دلیل اشغال سفارت آن کشور نیست. عبدی اشغال سفارت را با جنگ ویتنام مقایسه می‌کرد ولی آن جنگ هم عملی مشروع بود- به خلاف اشغال و گرنه دلیلی برای پنهان کردن آن از رهبر وقت نبود- و هم آمریکا بیش از آنکه به خاطر افکار عمومی از ویتنام خارج شود، به خاطر ناتوانی از پیروزی و شکست‌های پی در پی از ویتنام خارج شد. بعدها هم حاکمان آمریکا بر خلاف خواست عمومی مثلاً به عراق حمله کردند ولی به دلیل پیروزی ظاهری، مخالفت افکار عمومی نتوانست مانعی در برابر آنان باشد. اشغال سفارت عملی بود که دانشجویان- و سپس همه‌ی ایرانیان را- در برابر مردم آمریکا و سازمان ملل قرار داد و شد آنچه شد؛ پس اشغال، عملی دوسر باخت بود و چشم‌بند زدن کودکانه و از سر عقده به کارکنان بی‌دفاع سفارت و آتش زدن پرچمی که نماد یک ملیّت است، تصوّری از ایرانیان به جهان داد که تا کنون از ذهن‌ها پاک نشده است. در یکی از گفت‌وگوهای سایت مرکز اسناد سؤال کننده از پوریزدان‌پرست می‌پرسد که آیا درست است که امام این کار را بچّه‌گانه دانستند ولی پس از گذشت یک روز از این کار استفاده‌ی سیاسی کردند و آنرا انقلاب دوّم نامیدند؟ من دلیلی بر درست بودن این مطلب ندارم ولی بسیار بعید است که در چنین ارگانی که دفاع جهت‌دار از تاریخ را سرلوحه‌ی فعّالیّت‌های خود قرار داده است، سؤالی غیرموثّق پرسیده شود که بیشتر شبیه سؤالاتی است که در بی بی سی یا رسانه‌های مانند آن انتظار می‌رود شنیده شود. بعید نیست که آقای خمینی وقتی ابتدا با نفس عمل روبه رو شده است، آنرا نپسندیده ولی انگیزه‌ی اصلی پشت واقعه را که متوجّه شده، تغییر عقیده داده است. فردا درباره‌ی آن انگیزه بیشتر می‌نویسم.


پیشتر سؤالی پرسیدم که استرداد شاه چرا برای انقلابیان آنقدر اهمیّت داشت و چرا به فکر از بین بردن نظام تک‌محوری نبودند؟ ولی جوّ انقلاب هرقدر هم پرتلاطم و داغ باشد، باز بی‌فایدگی بازگشت شاهی بیمار و رو به موت برهمه آشکار است. از طرفی عدم رضایت آمریکا به زیر پا گذاشتن غرور ملّی خود با تسلیم شاه به ایران، همان زمان هم بر بسیاری واضح بود و به صراحت گفته می‌شد. به فرض که پهلوی دوّم به ایران باز می‌گشت و می‌مرد یا کشته می‌شد، آنان که شاه‌پرست بودند فرزندش را علم می‌کردند و بعد؟ چرا چنین کاری بعدها درباره‌ی رئیس جمهور فراری ایران- یا سایر مقامات گریخته- انجام نشد؟ این انگیزه از زبان هرکس یک‌جور تعریف می‌شود. عبدی می‌گفت ما پیش‌بینی می‌کردیم که یک هفته‌ای تمام شود و شاه را پس بفرستند، دیگری آنرا سه روز و نمایش قدرت و اعتراض می‌خواند؛ یکی می‌گوید دلیل اصلی استرداد شاه است، دوّمی می‌گوید همه‌ی مشکلات پس از انقلاب از جمله کردستان و غیره به عهده‌ی آمریکا بود، آخری آن عمل را منتسب به گفته‌ی آیت‌الله خمینی می‌کند که: هرجایی باید با منافع آمریکا برخورد کرد( نقل به مضمون) پس این عمل در راستای فرمایش ایشان بوده است. استرداد شاه گرچه حرف اصلی اشغال‌کنندگان است ولی کمتر در رسانه‌های رسمی مانند صداوسیما روی آن تأکید می‌شود و تکیه‌ی اصلی بر نقش امریکا در زمان شاه و پس از انقلاب است. این نشان می‌دهد که حتّی رسانه‌ی رسمی دولتی نیز می‌داند این دلیل، امروز دیگر کسی را نمی‌تواند متقاعد کند. 


در خام بودن این عمل شکّی نیست ولی دو دلیل فوق بهانه‌ای ساده برای انقلاب دوّم بودند. نامگذاری رهبر فقید جمهوری اسلامی بسیار گویاست و واشکافی آن می‌تواند انگیزه‌ی پشت این بهانه را که روزگار در اختیار دانشجویان خشمگین گذاشت به ما نشان دهد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics