چی میدین بیام؟


                              
جهان‌پهلوان حسین رضا زاده مدّتهاست که فراتر از بُعد ورزشی خود، وجهه‌ای ملّی یافته است به گونه‌ای که پای ثابت افتتاح‌ ورزشگاه‌ها و کارخانه‌ها، مراسم و مناسبات ملّی و مذهبی یا حتّی انتخابات شده است. ایشان که سالها در پی شاد کردن دل مردم بود، در همین راستا به دعوت‌کنندگان خود « نه» نمی‌گفت و سعی می‌کرد که چهره‌ای متفاوت با کوه عضله‌ای که فقط بلد است وزنه‌های پولادی بلند کند، از خود نشان دهد.
ولی پس از اینکه دو سه بار در قبال حضور در اینگونه مراسم هدایایی دریافت کرد، متوجّه شد که منبع درآمد خوبی است که تا کنون از آن غافل بوده است. از آن زمان به بعد به هر دعوتی پاسخ نمی‌گفت ولی اینجور هم نمی‌شد چون هدایای خداداد از دست می‌رفت، پس راهی انتخاب کرد که به طرف بفهماند اگر چیز ناقابلی دریافت کند، حرفی نیست. آرام آرام طرفهای دعوت هم فهمیدند که جریان از چه قرار است و پس از لعنت فرستادن به جدّ و آباد کسانی که او را بدعادت کرده بودند و آرزوی جزّ جگرزدن برای بازماندگانشان، در پیشنهاد دادن پیش‌قدم می‌شدند. اگر هم فراموش می‌کردند، خود حاج حسین دیگر با کسی رودروایستی نداشت و می‌پرسید:« چی میدین بیام؟». مبالغ هم روز به روز رشد می‌کرد و اگر در اوایل دو سه سکّه بس بود، بعدتر این مقدار کافی نبود. برای یادآوری هم گفتنِ« فلان جا که فلان مقدار می‌دادند...» بس بود. پس گفتن ِاینکه« یکی از رفقا می‌گفت ده سکّه برای جهان پهلوان کنار گذاشتیم» با این جواب روبه رو می‌شد که:« وقت ندارم و درگیر تمرینات تیم ملّی هستم»، طرف می‌گفت که:« البتّه دوستان گفتن که قبول زحمت کردن قهرمان بیشتر از این‌ها ارزش داره و کمتر از پانزده‌تا زشته» جواب:« آخه باید بالای سر بچّه‌ها باشم، مسؤولیّتم از قبل که فقط وزنه می‌زدم بیشتر شده» دعوت‌کننده باز می‌گفت که:« من به همه‌ی دوستان گفتم که با شما مخالفم و مقدم پهلوون کمتر از بیست سکّه نمی‌ارزه» و حالا بود که رضا زاده می‌گفت که:« حالا که اصرار دارید باشه، برای شاد شدن دل مردم منطقه هم که شده،« نه» نمی‌تونم بگم»
یک‌بار به هنگام افتتاح شعبه‌ی جدید یکی از کارخانه‌ها‌ی خودروسازی برای جلوگیری از هرگونه سوءتفاهم، همان آغاز کار به او خبر دادند که اوّلین محصول کارخانه را برای او کنار گذاشته‌اند که پس از طیّ مراحل فنّی و قانونی تقدیم وی خواهد شد. رضازاده رفت و در مراسم افتتاح شرکت کرد. چند روز بعد به او خبر دادند که اتوموبیل آماده است و او می‌تواند بیاید و آنرا تحویل بگیرد. رضازاده کمی تأمّل کرد و بعد پرسید:« چی میدین بیام ماشینمو بگیرم؟»  
پ. ن: این ایما، نوشته‌ای انتقادی نیست و نسبت ناروایی نیز به رضازاده نداده است تا اتّهام محسوب شود؛ پول گرفتن برای حضور در هر مراسمی هم کاری عادی و مشروع است. جمله‌ی آخر رضازاده را در همشهری جوان خواندم و به نظرم بانمک آمد، گفتم برای انبساط خاطر بگذارم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.