این احمد غزالی از این علمهای ظاهر نخوانده بود. طاعنان طعن کردند در سخن او پیش برادرش محمّد غزالی که سخنی میگوید او را از انواع علوم هیچ نه. محمّد غزالی کتاب ذخیره و کتاب لباب که تصنیف او بود پیش برادر فرستاد به دست فقیهی و وصیّت کرد که برو و به ادب درآ و هر حرکت که او کند از تبسّم یا حرکت دست یا سر یا هر عضوی، از آن ساعت که نظر تو بر او افتد مراقب او باش. همه افعال او ضبط کن از پا به پا گردیدن؛ به انگشتان چه میکند.
این رسول چون درآمد، او نشسته بود در خانقاه خوشحال. از دور نظر او بر او افتاد، تبسّم کرد؛ گفت که ما را کتابها آوردی؟ لرزه بر آن رسول افتاد. بعد از آن گفت: من امّیام، امّی دیگر باشد، عامی دگر. آن عامی خود کور باشد و امّی نانبیسنده باشد. گفت: اکنون تو بخوان تا بشنوم. او از هر جای آن چیزی بخواند. گفت: اکنون بنویس بر دیباچهی کتاب این بیت را که املا میکنم:
اندر پی گنج تن خراب است مرا
بر آتش عشق دل کباب است مرا
چه جای ذخیره و لباب است مرا
معجون لب دوست شراب است مرا
بر آتش عشق دل کباب است مرا
چه جای ذخیره و لباب است مرا
معجون لب دوست شراب است مرا
مقالات شمس تبریزی- تصحیح محمّدعلی موحّد- ص 321
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.