1.اگر شکاف بین روحانیّت و روحانیون مبارز، اتّفاقی در طبقهی حاکم بود، پس از دوّم خرداد، مذهبیان کشور نیز به دو دسته تقسیم شدند چون این دوراهی به میان مردم آمد. کسانی که تا دیروز دوست و همراه بودند از هم جدا شدند و چه بسا دیگر نتوانستند سر یک میز با هم بنشینند. در دانشگاهها نیز وضع همینگونه بود. یک روز که جدال بین دو دسته از دانشجویان که مسؤولیّتهایی هم به عهده داشتند بالا گرفته بود، بعضی از محافظهکاران آن زمان، با آیه و حدیث سخن از این میگفتند که خاتمی و خاتمیان« خطری برای اسلام» هستند و طرفداران آنها نیز باید از نهادها پاکسازی شوند. بزرگان دو طرف، یکی دو ساعت بعد کلاسی داشتند با استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی. ایشان روشهای متفاوتی برای تدریس دارد که یکی از آن به چالش کشیدن باورهای قطعی دانشجویان و دلیلطلبی از آنان است. او ناگهان بحث را به« توحید» کشاند که بگویید ببینم چه دلیلی بر وجود خدای خود دارید. حاضران یک مشت بچّه دانشجو یا طلبهی مبتدی نبودند و بسیاری از آنان خود مدرّس فلسفه بودند، پس شروع به استدلال کردند ولی هربار با پاسخ نقض آقای دینانی قدمی به عقب برمیداشتند تا جایی که دلیلی باقی نماند. او با خونسردی دست به سینه گذاشته بود و در کلاس قدم میزد و من از پشت سر حضرات فقط گوشهای قرمز آنان را میدیدم! آنان در فکر استیصال و درماندگی خود بودند و من در فکر این که از ناتوانی اثبات خدا تا اثبات بیدینی خاتمی چه راه درازی است.
2. دینانی آنقدر کتابها را تدریس کرده که نقل و شرح طوطیوار آنها، او را راضی نمیکند پس با نظرداشت زمینهی بحث، منتظر است که نکتهای بیابد و باب بحث با دانشجویان را باز کند. روش تدریس، نگارش و حتّی امتحان او اینطور است. برای ما که نمرات او بین پانزده تا هجده بود، نه بیشتر و نه کمتر. یعنی او در پی- به اصطلاح- انداختن دانشجویی نبود و از طرفی نمرهی کامل هم به کسی نمیداد ولی این به معنای بیتفاوتی دانشجویان نبود چون میدانستند که پانزده، در حقیقت چیزی بین صفر و پنج است، پس ناراحت میشدند. در یک دوره ایشان به افراد فقط هفده یا هجده میداد، هفده یعنی بد و هجده یعنی خوب. تا به حال ندیده بودم که کسانی از گرفتن نمرهی هفده تا به این حد ناراحت شوند. دو سؤال ایشان برای امتحان ربط مستقیمی به متن درسی نداشت و نوشتن تمام و کمال آن متن هم راهی برای گرفتن نمرهی عالی نبود. او منتظر بود که نشانی از تفکّر و تلاش دانشجو- فراتر از درسهای عادی دانشگاهی- ببیند تا واکنش نشان دهد. عیّار را دینانی به اسم و رسم و چهره نمیشناسد ولی تنها کسی بود که از او همیشه هجده گرفت که این موضوع کفر کسانی را که خرخوان حرفهای بودند و در مقابل بیخیالی وی را میدیدند، درمیآورد. یکبار با حواسپرتی همیشگی به هوای درس دیگری به جلسهی امتحان درس او رفتم. اصلا چیزی نخوانده بودم و با خود گفتم او که کمتر از پانزده نمیدهد، پس غمی نیست. سر جلسه، تکفیرگر خاتمی را دیدم که یک برگه را پشت و رو پر کرد و برگهی دوّمی خواست ولی من برای هر دو سؤال روی هم، نیم صفحه هم جواب نداشتم. نمرات که آمد، من بالاتر از او شده بودم. طرف با خشم میگفت که دینانی عشقی نمره میدهد و برگهها را نمیخواند، از امتحان بعد در برگه برایش فحش مینویسم چون او که نمیخواند، پس متوجّه نمیشود!
3. فلسفهی اسلامی در چنبرهی تکرار و شرح آرای گذشتگان منجمد شده است؛ یکی از معدود افرادی که آمادگی برای گفتوگو و نوکردن جامهی این فلسفه دارند، ابراهیمی دینانی است. کتاب سه جلدی«ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام» او حتّی برای غیر متخصّصان هم خواندنی است و سیر جالبی از درگیریهای موافقان و مخالفان فلسفه در جهان اسلام به دست میدهد. کتاب سه جلدی« دفتر عقل و آیت عشق» نیز هم برای اهل عقل و هم برای اهل دل خواندنی و جذّاب است. خود میگوید که دوست دارم جوری کتابم را بنویسم که خواننده احساس کند با او در حال گفتوگو هستم. گفتوگوهای بسیار متنوّع دیگری نیز دارد از بحث با ملحدان وعارفان تا محاورات پرثمرش با مرحوم طباطبایی که اگر مجالی بود، مینویسم. یک بار- که خودش میگفت جوان بودم و خریّت کردم!- برای گفتوگو با اصحاب تفکیک، به دعوت آنها به میانشان میرود. تفکیکیان- یا مکتب معارف اهل بیت- از روحانیان مخالف سرسخت ملّاصدرا هستند که در خفا او و پیروانش را زندیق مینامند و فقط در برابر کسانی مانند آیتالله خمینی- از ترس جان- تقیّه میکنند. اوّل جلسه بنا به رسم مجالس علما چای آوردند و همه خوردند. وقتی میخواستند استکانها را بردارند، صاحب مجلس به خدمتکار اشاره کرد که استکان دینانی را جدا کند و ببرد اوّل« آب بکشد» بعد میان بقیّه ظروف بگذارد تا ناپاکی آن به بقیّه سرایت نکند! دینانی که میبیند هنوز بحث شروع نشده، حکم به کفر و نجاست او دادهاند از کوره در میرود و به شدّت اعتراض میکند.
4. غرض اینکه همیشه تکفیرگران در برابر اهل فکر بودهاند، چه تکفیرگر ملّاصدرا و چه تکفیرگر خاتمی. آنان به سادگی با یقینی که نمیدانم از کجا آمده برای آخرت افراد حکم صادر میکنند؛ گویی بر مسند خدایی نشستهاند و تحمّل فلسفهورزان را نیز ندارند. چون عقلباوران در کار آنان چون و چرا میکنند و عقال بر پای آنان مینهند. عقال را عرب به پایبند شتر میگوید و عقل برای همین است که انسان حد خود را بشناسد و پای خود را به اندازهی گلیم خود دراز کند. مشکل اینجاست که زمانی دشمنان فلسفه را میشد به عنوان تنها مانعان خردورزی دید ولی الآن کسانی در لباس فیلسوف، یا عکسبرگردان فیلسوفان فرنگی شدهاند یا حرف متألّهان مسیحی را اینجا بازگو میکنند. دفاع بد از عقل، از دشمنی با آن خطرناکتر است و به اسم خردورزی، به نقل قول طوطیوار سخنان دیگران پرداختن، از دشمنی با فلسفه ویرانگرتر. وجود امثال دینانی در دانشگاهها، کورسوی امیدی است برای تربیت کسانی که بیتوجّه به اینکه آنچه میشنوند از کجا و کیست، خود جرأت اندیشیدن داشته باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.