در سلسله مطالبی که در نقد نوشتههای گنجی دربارهی همجنسگرایی نوشتم، دوست روانپزشکی به دیدگاه من اعتراض کرد و آنرا« غیر علمی» خواند. ایشان اظهارنظر عقلی- فلسفی دربارهی این امر را – که پاسخ به مطالب مشابهی از سوی گنجی بود- نظرات« فقهی» خواند و رد کرد. من جواب دادم که نوشتههای من بیشتر منطقی- فلسفی است و گنجی نیز با این روش استدلالی به نقد دین و دفاع از آزادی ازدواج و تبلیغ همجنسگرایی در ایران میپرداخت و من نیز با روش وی این دو مورد را بررسیدم. ارجاع به منبع هم خوب است ولی اوّلاً علوم تجربی خادم علوم متافیزیکی هستند و ثانیاً ارجاع صرف را درست نمیدانم. نوشتههای من هست، در هرکجایش ایرادی دیدید، مناقشه کنید تا من جواب بدهم. ایشان باز بر ارجاع به منابع تأکید کرد و من دو مقاله از آرش نراقی را که به امکان قبول همجنسگرایی از نگاه دین میپرداخت، پیشنهاد کردم و گفتم بحث در مورد غیرطبیعی بودن آن را( با توجّه به الف: ساختمان بدن انسان و ب: جفتنشدن دو همجنس در طبیعت) میتوان از همینجا شروع کرد. ایشان جواب داد که تعریف طبیعی و غیرطبیعی بسیار مبهم و کشدار است و امروز بسیاری از امور را که تا دیروز بیماری میپنداشتند، نمیپندارند. نوشتههای شما(یعنی من) بیشتر از نگاه فلسفه و« فقه» است و نظری« علمی» به حساب نمیآید.
جواب من به گنجی با همان روش او بود ولی ظاهراً این روش اگر در تأیید همجنسگرایی باشد، مخالفتی برنمیانگیزد ولی اگر در ردّ آن باشد، دافعه ایجاد میکند. دوّم تأکید جابهجای نویسنده در مورد این بود که نظرات من بر اساس فقه است. خوب این بیشتر کنایه بود تا واقعیّت. برای بحث فقهی باید آیه و حدیث آورد و از باید و نباید گفت که من مطلقاً چنین نکردم چون طرف بحثم اصلاً خود منتقد چنین فقهی بود حالا من بیایم و بگویم که فلان امام چنین میگوید؟ ولی آنچه که در گفتوگوی بالا مهم به نظر میآید این است که ایشان فقط به علوم تجربی،« علم» میگفت و دیگر منابع معرفتی را انگار علم نمیدانست. این مرا از طرفی یاد بعضی سنّتیان میاندازد که وقتی میگویند: پسر فلانی رفته درس علم بخواند، یعنی رفته در حوزه درس بخواند و دیگر علوم از نظر آنان علم نیست؛ و از طرفی به یاد اصطلاح« فلسفهبافی» در بحثهای خودمانی میافتم که تقریباً معادل مهملبافی است.
در دوران نو بسیاری از عالمان علوم تجربی، یا بعضی نحلههای فلسفی، مدّعی لزوم دورریختن بحثهای متافیزیکی شدند، بعضی به دلیل بیفایدگی، برخی به دلیل اثباتناپذیری تجربی و عدّهای به دلایل دیگر. امّا فلسفه همه جا هست، شما یا میتوانید آنرا به رسمیّت بشناسید و به کار ببندید، مقدّمات فکر و اندیشهی خود را منقّح کنید و آنگاه به نتیجهگیری بپردازید یا نه، آنرا نادیده بگیرید و ناخواسته و با قبول پیشفرضهایی به عقیدهای ملتزم شوید. تفاوت مغز افراد یک تحقیق تجربی است ولی در دو روز گذشته- صرف نظر از اینکه با چه موافق یا مخالف هستم- تلاش کردم نشان دهم که استدلال بر اساس یک آزمایش ساده هم، انتخابی از میان شقوق مختلف است. یا باید دیگر شقها را بشناسید و با استدلال رد کنید یا نتیجهگیری شما نادرست خواهد بود. بسیاری از تئوریهای نوین مانند تئوری تکامل یا تأثیر ناخودآگاه بر خودآگاهی و شخصیّت انسان یا شکل و شیوهی پیدایش جهان، مبتنی بر پیشفرضهای زیادی است که بسیاری آنرا بدیهی میپندارند یا اصلاً به آن توجّه ندارند؛ کافی است که پای ریزبینیهای منطقی- فلسفی پیش بیاید تا معلوم شود که به راحتی نمیتوان از کنار هم گذاشتن شواهد، به فلان نتیجه رسید. دقّت کنید که من نمیگویم با این سخنان مخالفم میگویم برای اثبات- یا معقول و مستدل نشاندادن- آنها نیز راهی دشوار در پیش است. وقتی دو ستارهشناس یا فیزیکدان در مورد شکل جهان، با دادههای تجربی یکسان به دو نتیجهی مختلف ِخوشهای یا همگنبودن جهان میرسند، یعنی پای پیشفرضهای دیگری در میان است که لزوماً تجربی نیستند یا لااقل تاکنون به تجربه درنیامدهاند.
نمیتوان از بحثهای متافیزیکی گریخت و آنها را غیرعلمی خواند چون مانند سایهای ما را تعقیب میکنند. برای شروع بهتر است با آموختن اصول منطق و تأمّل در هر گزارهای به امکان وجود یا درست بودن گزینههای مختلف مرتبط با آن فکر کنیم، نظر مخالفان آن گزاره را بسنجیم تا معلوم شود که « بر اساس یک تحقیق به اثبات رسید که...» یا« علم امروز ثابت کرده که...» یا« امروز دیگر این مطلب پذیرفته شده است که...» چقدر سادهانگارانه است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.