1. مدّتها پیش وقتی حسین درخشان و مهدی خلجی با هم درگیر شدند و خلجی در اقدامی عجیب و با شکایت، در پی حذف مطالب انتقادی درخشان برآمد، دیدم که با اینکه نه سر پیازم نه ته آن ولی وظیفهی اخلاقی من ایجاب میکند که چیزکی بنویسم و با کار وی مخالفت کنم. نوشتههای درخشان البتّه مانند دیگر مطالبش با لحنی زننده و توهینآمیز نوشته شده بود ولی این دلیل نمیشد که کسی در پی حذف او باشد. در فضای قدرتمدار حاکمیّتها- فرقی نمیکند ایران یا جای دیگر- به اندازهی کافی همه در پی حذف هم هستند، بهتر است فضای وبلاگستان را جایی برای نوشتن آزاد بینگاریم ولو بسیاری از آن سوء استفاده کنند. من وبلاگخوان حرفهای نیستم ولی به نظرم کسانی که آن زمان در برابر سیاست حذف وبلاگ هودر، چیزی نوشتند بسیار اندک بودند؛ برخی هم عملاً از اینکه چنین بلایی بر سر آدم شلوغ و بیادبی مثل درخشان میآید، خوشحالی میکردند.
2. کاربران اوّلیّهی اینترنت و بلاگرها را ابتدا افرادی با سنّ بسیار جوان تشکیل میداد و میانسالان، هم بعد داخل گود شدند و هم کمتر توانستند وارد دادوستد با جوانترها شوند. بسیاری امکان نظر گذاشتن را به طور آزاد نداشتند و ندارند و – مثلاً- روزنامهنگارانی که عادت به حقّالتحریر گرفتن داشتند، نمیتوانستند مفت و مجّانی مطلب خود را روی نت بگذارند. هنوز که هنوز است بسیاری ترجیح میدهند نوشتهی خود را پشت اتوریتهی کاغذی رسانهی نوشتاری پنهان کنند و بسیاری از نشریّات – اگر نه تام و تمام- ولی بیشتر نظراتی را بازتاب میدهند که تعریف و تمجید است؛ آنان از زمان عقب ماندهاند ولی انگار خبر ندارند. خاطرات بانمکی از حذف کامنتهای عادی و مؤدّبانهی خود در سایتهای افراد مدّعی اصلاحطلبی دارم که صدای آزادیخواهیشان گوش فلک را کر کرده است. یکبار برای یکی از سردبیران نشریّات معروف نوشتم که فلان نوشتهی شما اخلاقی نیست چون به جای نقد عدّهای، آنان را با صفات نکوهیده، توصیف کردهای. در جواب نوشت که اوّلاً سر حرف خودم هستم! ثانیاً خوب شد که فضای وب به وجود آمد تا عدّهای که تریبونی برای نشر افکارشان ندارند، بتوانند چیزی بنویسند تا فضا طبیعی شود. این یعنی وبلاگنویسانی که عرضهی نشر نوشتههایشان را ندارند به همین وبلاگ و چهارتا خوانندهشان دلخوش باشند تا دستکم عقدهای نشوند! مشت نمونهی خروار.
3. متوسّط سنّ وبلاگنویسان که زمانی بیست سال و اندی بود، دارد از سی رد میشود و یک دههی بعد وبلاگستان، شاهد پختگی و اعتدالی به اقتضای سن و سال نویسندگانش خواهد بود. آرام آرام، سلیقههای مختلف دعواهایشان را خواهند کرد و به نوعی تعادل خواهند رسید. اینها را نوشتم که بگویم وبلاگنویسی در آینده، چه برای تازهکاران و چه برای حرفهایها مهمترین ابزار ارتباطی خواهد بود و میتواند به عنوان یکی از موتورهای پیشرفت ایران به شمار رود؛ پس حراست و حفظ مرزهای آزادی بیان و حمایت از یکدیگر وظیفهی اخلاقی و عقلی همه است.
4. به همّت عدّهای از بلاگرها نامهای در اعتراض به دستگیری حسین درخشان که از پایهگذاران وبلاگنویسی در ایران بوده، نوشته شده است. آن قسمت از متن که میگوید« دستگیری او به منظور ایجاد رعب و واداشتن دیگران به سکوت است»، میتوانست نباشد به خصوص اینکه این اواخر، نسخهی دوّم درخشان بیشتر مدافع حاکمیّت بود تا منتقد آنان. یک نکته که نباید فراموش شود این است که او به دلیل سفر به اسرائیل، طبق قوانین ایران مرتکب جرم شده است؛ پس با تأیید متن نامه، بر معلوم شدن مکان بازداشت وی، تفهیم اتّهام، امکان گرفتن وکیل و ملاقات با خانوادهاش تأکید بیشتری میکنم که حقّ هر متّهمی است. درخشان ممکن است پس از بیرون آمدن همان نسخهی دوّم باشد یا به نسخهی اوّل برگردد یا نسخهی سوّمی را رو کند و چه بسا حتّی سپاسی هم نثار امضاکنندگان این نامه نکند ولی آنچه مهم است، دفاع از شخصیّت حقیقی او نیست، بلکه دفاع از قانون فراموششدهی حقوق متّهمان در ایران است.« زندهباد مخالف من» یکی از شعارهای سیّدمحمّد خاتمی است که این روزها جای خالی ادبیات و منش او بیشتر از هر زمانی احساس میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.