سلام
خانم زلیخا،
اینکه کسی از ورای سالیان و قرون نامهای به شما بنویسد عجیب نیست زیرا که آشنایی فاصلهها را کم میکند یا- چه میگویم؟- از بین میبرد. شما را در عرف به عنوان نماد بلهوسی و خیانت به همسر میدانند امّا من میپرسم: چه کسی از کودکی و نوجوانی شما پرسید؟ چه کسی پرسید که با طوع یا به رغبت شما را شوهر دادند و چه کسی گفت که زنی که به ازدواج مردی عنین درآید، اگر از تشنگی ِخواهش، دست به جام زهر برد هم عتاب نمیپذیرد چه رسد به یوسفی که شربت عسل بود؟ امروز عشقها، آشناییهای یکشبه و قهرهای پس از اوّلین همخوابگی است؛ لباسی که مانند لباس عروسی یکشبه مستعمل میشود. این عروسکان توخالی کجا و شمایی که از ابتدا گفتی یوسف و تا جان داشتی بر سر حرف خود ماندی کجا؟
گناه پیراهن چیست اگر پریرو تاب مستوری ندارد، گناه پیراهندران چیست؟ برادرانی که پیراهن از تن زیبای کنعانی به در کردند یا شمایی که چنگ بر آن پیراهن انداختی یا اصلاً خودش که پیراهن را برای شفای چشمان پدر فرستاد. آخر تویی که میخواستی پیراهن درآوری چرا سالها دست دست کردی؛ پیری را کور کردی و برادرانی را گنهکار و زنی را بدنام؟ ها؟ بنازم بازی بازیگردان را که کسی چون موسی دلیر و کلّهشق میخواهد تا روبهرویش بایستد و بگوید: همهاش زیر سر توست؛ إن هی الّا فتنتک!
داستان احسنالقصص را خود همین بازیگردان نوشته و گرنه چرا باید یوسف نبی در مجلس زنان مصر حاضر شود؟ به شما جواب رد داد، به درخواست حضور در مجلس زنان چشمچران نمیتوانست جواب رد دهد؟ مگر مجلس، مجلس نظربازی گناهآلود نبود؟ چرا باید پیامبری در این مجلس حاضر شود؟ گفتم زنان چشمچران ولی همینان مگر نه اینکه وقتی او را دیدند به جای اینکه از چشم و ابرویش بگویند، گفتند که« فرشتهی بزرگواری» است. زیبایی یوسف اگر فرشتهگون و روحانی بود و جسمانی نبود، پس عشق بر او هم روحانی است. مفتیان این نمیدانند، مگر عارفان بگویند که جزای عاشقان روحانی چیست؟
راست است که آنکه چشم بینا میکرد، زلیخا را هم جوان کرد و آنگاه بر وی عاشق شد و در چهل روزی که زلیخای جوانشده به او پاسخ رد میداد، به اندازهی چهل سال او- یعنی شما- کشید؟ راست است که بازیگردان به او گفت که بیرون گود ایستاده بودی و مجسّمهی عصمت و طهارت بودی، خواستم مزّهی لذّت و ذلّت عشق را به تو بچشانم تا اندکی از آنچه بر سر این زن آوردی- یا آوردم!- دریابی؟
شادمانه باش و ببین که قرآن و خدای قرآن چه مهربان است با تو که از زبان زنان مصر میگوید شغفها حبّاً: عشق به عمق جانش رسیده است. آدم بدهای ماجرا که یک جا برادرانند و جای دیگر زنان مصر هر دو به دو محبّ یوسف میگویند که در« ضلال مبین»اند؛ و عجب که یک طرف یعقوب نبی است و یک طرف شما. حالا من اگر شما را در عشق به یوسف با یعقوب مقایسه کنم، کار ناروایی کردهام؟
سلام بر همهی عاشقان، سلام بر یعقوب و آل یعقوب و سلام بر زلیخا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.