صفات انسانی را در یک تقسیمبندی کلّی میتوان به اصلی و فرعی یا ذاتی و عرضی بخش کرد. صفات ذاتی صفاتی هستند که به نحوی به صفت اصلی انسان یعنی عاقل و اندیشمندبودن او برمیگردد. ناطق در تعریف قدیمی « حیوان ناطق» نیز از آن جهت که گفتار، نشاندهندهی فکر و اندیشه است به عنوان فصل ممیّز انسان با دیگر موجودات لحاظ شده است. در مورد اهمیّت گفتار و زبان در شناخت انسان و ماهیّت او در مباحث جدید فلسفی بحثهای فراوانی مطرح شده است.
صفات فرعی یا عرضی صفاتی هستند که با نبود یا تبدیل و تغییر آنها، تفاوتی آشکار در سرشت انسان و اندیشهی او به وجود نمیآید. دارابودن یک یا چند عضو البتّه در روحیّه و رفتار انسان تأثیرمیگذارد ولی نه تا بدان حد که او را از فکر و استنتاج بازدارد. مولد، وطن، پدر و مادر و زبان مادری بسیار مهماند ولی نقشی تعیینکننده در عقلانیّت یک فرد ندارند. وطنپرستی و« پان»های افراطی با تأکید بیش از حد بر این صفات، انسان را در چارچوب تنگ ملیّت محصور میکنند و او را از آموختن و آمیختن با دیگر فرهنگها بینصیب میگذارند. مهم نیست که ما با یک مذهب مخالف باشیم( اگر از سر اندیشه باشد) ولی وقتی میگوییم ما آن آیین را نمیپذیریم چون از آن ِتازیان است، خود را در حدّ یک شوونیست دوآتشه و نابخرد فروکاستهایم. دین، هنر، اندیشه و عقلانیّت، سرزمین نمیشناسد و ما میتوانیم هر متاعی را از هرجا که بپسندیم و ارزشمند بیابیم، برگزینیم.
جنسیّت نیز یکی از صفاتی است که در روح و روان انسان بسیار تأثیرگذار است، امّا« همه»ی او نیست. کمترین فایدهی تغییر جنسیّتهای عصر ما این است که نشان میدهد یک زن با مردشدن، میتواند همچنان انسانی دارای فکر باقی بماند و به عکس. بعضی گرایشهای افراطی فمینیستی با تأکید بیش از حد بر جنسیّت در دامی افتادند که سنّت مردسالار، سالیان سال مرتکب شده بود و آن قائلشدن امتیاز برای جنس خود بود. آنان به جای از بین بردن تقابل نادرست ِزن- مرد کوشیدند با واکنش به ستمی که قرنها بر زنان رفته بود، آن را با با تلاشهایی تئوریک پاسخ گویند. همانطور که لزومی ندارد برای کارگردانان، دو بخش زن و مرد در سنجش و اهدای جوایز لحاظ شود، نیازی به چنین کاری در بازیگران نیز نیست. نیکی کریمی در مصاحبهای چندسال پیش در جواب به این پرسش که نقش زنانگی را در هنر چه میبینید گفت که بهتر است زنان را بدون تأکید بر این ویژگی دید و ارج نهاد و از ایران درّودی مثال آورد که صرفاً به عنوان یک نقّاش مطرح است. گفتم خدا را شکر که یکی حرف حساب زد ولی چندی پیش در جواب به پرسش مشابهی گفت که بله، من اعتراف میکنم که فمنیست هستم. این عنوان به عنوان پناهگاه یا جایی برای اعتقاد و دلبستن بسیار فریبنده است و هر زنی را میتواند به طرف خود متمایل کند.
باید دقّت کرد که نفس وجود دوگانگی و تقابل در عرصهی فرهنگ، خلاف شأن انسانی زنان- و مردان- است. البتّه نگاه زنانه، نثر زنانه، ادبیات زنانه، اندیشهی زنانه یا فیلمهای زنانه وجود دارد و حاصل تأثیر گریزناپذیر جنسیّت بر فرد است ولی از شما میپرسم که تا کنون عبارت نثر مردانه، ادبیات مردانه، روزنامهی مرد، مجلّهی مردان یا «...» ِمردانه را – جز برای نکوهش، مانند تاریخ مذکّر براهنی- شنیدهاید؟ نه؛ چون هم مردان و هم زنان، مرد را به عنوان «انسان» میبینند، پس لازم نمیدانند که صفتی دال بر جنسیّت، برای او بیاورند ولی برخی، در مورد زنان به عکس این عمل میکنند. آنان با این کار- ولو ندانند- آنان را به عنوان جنس دوّم مطرح میکنند، جنسی که «نمیتواند» فارغ از جنسیّتش، خود را تعریف کند. نگاهی به نام وبلاگهای دختران ایرانی بیندازید و ببینید که واژههای« دختر»، « زن» و دیگر کلمههای دال بر جنسیّت مؤنّث، چقدر به کار رفته است؛ چنین چیزی در وبلاگهای پسران بسیار کمتر است. قصد کوچکشمردن تلاش کسانی که ابزار نوشتن را برای انتشار افکار خود برگزیدهاند- و به هرحال اهل فکر به شمار میآیند- را ندارم ولی بلوغ این عزیزان را زمانی میبینم که بتوانند فارغ از جنسیّت- ملیّت، دین، زبان و هر صفت فرعی دیگر- خود را به عنوان یک انسان ببینند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.