انسان میکوشد هر شیء، اتّفاق، رویداد و معنایی را بفهمد و هضم کند تا بتواند جهت و سوی خود را در برابر آن تعیین کند حیطهی دانشش را گسترش دهد و انسانتر باشد. رویدادهای سیاسی نیز این امر مستثنا نیستند و برای امثال من بیش از آنکه قبول، ردّ و جبههگیری مهم باشد، فهم و تحلیل مهم است. میتوان مانند کانون نویسندگان بیانیّهای با ادبیات و لحن روزنامهدیواری مدارس صادر کرد و هم به میخ زد و هم به نعل ولی جای نقد و تحلیل کجاست؟
برای مثال اتّفاقات سیاسی چند سال اخیر مانند جهانیسازی، جنگهای اوّل و دوّم خلیج فارس و افغانستان و حمله به برجهای سازمان تجارت جهانی نیویورک بسیار تحلیل شده است و پیرامون آن مطلب نوشته شده است؛ از ژورنالیستها تا جامعهشناسان و فیلسوفان حرفهای. ژان بودریار متفکّر تازه درگذشتهی پست مدرن دیدگاه تندی نسبت به جهانیسازی داشت و غلبهی مجاز بر واقعیّت را محصول جهانی سازی میدانست. از دید او همهچیز با دور شدن از واقعیّت مجازی میشود پس میتواند به ضدّ خود تبدیل شود. زشتی در دنیای مد به زیبایی تبدیل میشود. در جهان سیاست، چپ به راست تبدیل میشود و در دنیای رسانهها حقیقت به دروغ. جهان ما دارد روسپیخانهای میشود که هرچیز را میتوان در آن معامله کرد. این نگرش او در کتابی که با نام طعنهآمیز« جنگ خلیج فارس هرگز اتّفاق نیفتاد» جنجال زیادی به پا کرد، قابل مشاهده است.
در برابر بیشمار تلاشهای اندیشگی امثال بودریار، میتوان پرسید که اندیشمندان ایران چه تلاشهای مهمّی در نقد وقایع معاصر از مشروطه و انقلاب بیست و دو بهمن، جنگ و قطعنامه گرفته تا دوّم خرداد، ۱۸ تیر و سوّم تیر کردهاند؟ چیزی که فراتر از محکوم کردن و سیاه و سفید دیدن قضایا باشد. چه کاری دربارهی گره کور مناقشهی فلسطین و اسرائیل انجام دادهاند؟
بودریار با سفر به آمریکا کتابی به نام« آمریکا» منتشر کرد. نمونهی ایرانی و ژورنالیستی و سالم آن «سفر به بهشت شدّاد» جلال رفیع است و نمونهی داستانی آن «بیوتن» امیرخانی، حتّی میتوان «نیویورک، کابل» اباذری و فرهادپور را هم کتابی تحلیلی دربارهی یازده سپتامبر دانست ولی برای اسرائیل چه رمان، سفرنامه یا کتاب تحلیلی نوشتهایم؟ چندی پیش از پیشنهاد مشّائی مبنی بر دوستی مردم ایران و اسرائیل حمایت ضمنی کردم و گفتم بد نیست اگر امکان دادوستد فکری بین دو کشور باشد. یکی از دوستان اعتراض کرد و من گفتم که این گفتهی من نافی موضعم دربارهی اشغالگر بودن اسرائیل نیست بلکه اوّلاً به معنای امکان شناخت ما از آنهاست و دوّم اگر معتقدیم که حرفی برای گفتن داریم نباید از گفتن آن حتّی به طرف مقابل ترسی داشته باشیم بلکه آنان هستند که از شنیدن حرف حق آسیب خواهند دید. امروز مد است که جلال آلاحمد را هوچیگر و غیردقیق بخوانند ولی کار او در سفر به اسرئیل و نوشتن« سفر به ولایت عزرائیل» بسیار قابل ستایش است. نمونههای امروزی جلال چه میکنند و چه قدمی را در شناخت اسرائیل، بنیادگرایی یهودی و صهیونیسم انجام دادهاند که فارغ از شعارزدگی اهل سیاست باشد؟ از دکتر موسی اکرمی در جمعی شنیدم که میگفت در بعضی مراکز پژوهشی وزارت خارجه، کتب مربوط به اسرائیل را جمع کردهاند؛ برای چه؟ ندانستن که فخری ندارد، آیا این به این دلیل نیست که ممکن است محقّقی با خواندن آنها به نتایجی جز آنچه سالهاست از رسانههای دولتی تبلیغ میشود برسد؟
بودریار مینویسد که:« همهی غرب در قهقهههای سادیستی سربازان آمریکایی نهفته است، همان طور که همهی غرب در پشت ساختن دیوار اسرائیلی قرار دارد. حقیقت این تصویرها در این امر نهفته است و معانی زیر را با خود دارد: بیرحمی ابرقدرت جهانی که خود را به شکلی برهنه نشان می دهد ودیگران را تحقیر میکند. این، حقیقت است و نه صداقت» ( روزنامه همشهری 17/3/83) فیلسوف ایرانی چه مینویسد؟
تفکر و تعقل مدت هاست از این دیار رخت بربسته.مدت هاست.
پاسخحذف