از واژهی خرافه در این وبلاگ بیش از آنکه پارچه گرهزدن به فلان درخت مقصودم باشد، عقاید نامستدل را مراد کردهام به ویژه نزد نخبگان یا کسانی که – درست یا غلط- میپندارند که جزو آنها هستند. به این تعریف میتوان تفسیر واقعیّت بر اساس نتیجهی پیشفرض گرفتهشده را نیز افزود. گاهی زور تفسیرمان به واقعیّت نمیرسد پس کمی در آن دست میبریم- گیرم ناخودآگاه- و بعد به راحتی واقعیّت تحریف شده را آنچنان که میخواهیم تفسیر میکنیم. مثال پیش پاافتادهاش تحریف روضهخوانان دربارهی واقعهی عاشوراست که پیشتر ایمایی معنادار به آن کردم( اینجا: حقیقت و بالماسکهی خرافات-1). حساب کنید که چقدر روضه برای لیلا مادر علیاکبر خوانده میشود در حالیکه به گفتهی تواریخ معتبر از زنان اباعبدالله فقط رباب مادر عبدالله یا علیاصغر در کربلا بوده است و ... . جالب اینجاست که این خرافهها گاه از دو طرف تأیید میشود؛ یکی از طرف کسانی که آن واقعیّت نامتعارف را جلوهای از اعجاز الهی میدانند و تلاش میکنند که با هرچه متفاوتتر کردن آن، مردم عادی را تحت تأثیر قرار دهند و دستهی دوّم کسانی که همین واقعیّت نامتعارف را دستاویز نفی و رد فلسفهی عاشورا و تشیّع میکنند. وجود خرافهها به سود هر دو گروه است؛ در این میان حقیقت است که قربانی میشود. به سه نمونه از این خرافهها توجّه کنید:
1.« دلیل محبوبیّت حسین و یارانش مظلومیّت آنان است.» این امر از طرف دستهی اوّل به گونهای جلوه داده میشود که اشک و زاری برای آنان تمام فلسفهی عاشوراست و خلق داستانهای عجیب و غریب و ساختگی نیز در همین راستاست. دستهی دوّم نیز این مطلب را جوری بیان میکنند که گویی اگر امر به عکس بود مثلاً در جنگی حسین بر عمر سعد یا یزید پیروز میشد، ممکن بود الآن طرف شکست خورده محبوب باشند! آنچه در این میان نادیده گرفته میشود- از سوی دو گروه- ندیدن حقّانیّت حسین است. حسین ِفرزند زهرا و علی، امامی است که به نص پیامبر همراه با برادرش مفترضالطاعه خوانده شده چه بنشینند( مانند امام حسن) و چه به پا خیزند( مانند امام حسین) و در زندگی جز نیکویی نکرده، طرف مقابل فرزندان کسانی هستند که جز از ترس جان مسلمان نشدند و پیش و پس از واقعهی کربلا فهرست بلندی از جنایات و کجرفتاری دارند. هیچ معیاری برای برتری این بر آنان نیست جز مظلومیّت؟
2.« جنگ کربلا، تلاش سیّدالشهداء برای به زیر کشیدن یزید از خلافت بود» این نیز یکی از خرافههای مراسم امروز است که شکل تغییریافتهی بعضی از تفسیرهایی است که طی توضیح نظرات مرحوم صالحی نجفآبادی به آن اشاره کرده بودم.(اینجا: سه دیدگاه پیرامون قیام کربلا) حسین بن علی طبق صلحنامهی امام حسن وارث خلافت پس از معاویه بود. ایشان پس مرگ معاویه با دعوت مردم کوفه روبهرو شد و از آنجا که خلیفهی قانونی به حساب میآمد نه یزید- که طبق آن صلحنامه نمیتوانست جانشین معاویه شود- ابتدا به طرف مکّه رفت و پس از آنکه با تهدید جانی روبهرو شد، زودتر از موعد اتمام حج به طرف کوفه به راه افتاد.
بدیهی است که اگر کسی خلیفهی قانونی باشد و برای رسیدن نزد کسانی که با او بیعت کردهاند حرکت کند، «براندازی» به حساب نمیآید. «براندازی» را جایی به کار میبرند که حکومتی بر سر کار باشد و کسی که از آن حکومت ناراضی است بخواهد با کودتا، شورش و مانند آن حکومت را عوض کند؛ در اینجا یزید اساساً خلیفهی قانونی نبود که کسی علیه او بشورد. کسی که بخواهد شورش کند از هر راهی برای رسیدن به مقصود استفاده میکند نه اینکه ابتدا آب به لشکر تشنهی دشمن بدهد تا بعد آب بر او ببندند؛ نه اینکه فرستادهاش مسلم از پس پرده حاضر به قتل ناجوانمردانهی ابن زیادی نشود که بعد فرمان به قتل حسین داد.
چیزی که همیشه در تفسیر قیام امام حسین از نظر دور میماند، نقش تعیینکنندهی امام حسن و صلح هوشمندانهی وی و مفاد آن صلحنامه بود که باید در جای دیگری به آن بپردازم. بدون زمینهچینی امام حسن، قیام کربلایی هم به وقوع نمیپیوست. اینجاست که معنی گفتار بلند و دوراندیشانهی پیامبر اسلام دربارهی این دو برادر آشکار میشود.
بدیهی است که اگر کسی خلیفهی قانونی باشد و برای رسیدن نزد کسانی که با او بیعت کردهاند حرکت کند، «براندازی» به حساب نمیآید. «براندازی» را جایی به کار میبرند که حکومتی بر سر کار باشد و کسی که از آن حکومت ناراضی است بخواهد با کودتا، شورش و مانند آن حکومت را عوض کند؛ در اینجا یزید اساساً خلیفهی قانونی نبود که کسی علیه او بشورد. کسی که بخواهد شورش کند از هر راهی برای رسیدن به مقصود استفاده میکند نه اینکه ابتدا آب به لشکر تشنهی دشمن بدهد تا بعد آب بر او ببندند؛ نه اینکه فرستادهاش مسلم از پس پرده حاضر به قتل ناجوانمردانهی ابن زیادی نشود که بعد فرمان به قتل حسین داد.
چیزی که همیشه در تفسیر قیام امام حسین از نظر دور میماند، نقش تعیینکنندهی امام حسن و صلح هوشمندانهی وی و مفاد آن صلحنامه بود که باید در جای دیگری به آن بپردازم. بدون زمینهچینی امام حسن، قیام کربلایی هم به وقوع نمیپیوست. اینجاست که معنی گفتار بلند و دوراندیشانهی پیامبر اسلام دربارهی این دو برادر آشکار میشود.
3.« حسین به دنبال شهادت و قربانیکردن خود بود». امام حسین پس از برخورد با سپاه حر و شنیدن نقض بیعت کوفیان خواست برگردد ولی به او اجازه ندادند و گفتند که یا با یزید بیعت میکنی و او را به عنوان امیر خود میپذیری یا باید بجنگی و او پس از سخنان بسیار زیادی که ردّ و بدل شد گفت که مرگ برای من از بیعت و تأیید یزید و زندگی زیر سایهی کسی مثل او بهتر است. امام(ع) تمام کسانی را که با او آمده بودند را مختار گذاشت که بروند و بسیاری هم رفتند و آنان که ماندند نیز شب عاشورا دوباره مخیّر شدند بین رفتن و ماندن که این بار همین عدّهی قلیل ماندند و شد آنچه شد. شما از آنچه نوشتم،« مرگخواهی» استنباط میکنید؟ همین مرگخواهی را منتقدان به عنوان نفی زندگی و لذّات و زیباییهای آن از سوی تشیّع میدانند. همهی این جماعت، زحمت یک مراجعهی کوچک به تاریخ را به خود نمیدهند که حسینی که به دنبال مرگ است چرا باید به حر پیشنهاد برگشتن به مدینه- یا هرجای دیگری - بدهد. چرا باید به آنان بگوید:« اگر با من دشمنید با زن و بچّهها چه کار دارید؟». چرا باید بگوید که:« چرا با من میجنگید؟ مگر بدعتی در دین نهادم یا حقّی را ناحق کردم یا شریعت را تغییر دادم؟» اینها محاجّه است و برای اقناع طرف مقابل به ترک مخاصمه؛ کسی که به دنبال مرگ است، چنین نمیکند. مگر اینکه اینان معتقد باشند که زندگی آنقدر ارزش دارد که به خاطر آن باید هر ذلّتی را پذیرفت که اینجا دیگر باید گفت که: نه! و دلیل تفاوت ما و شما هم همین است.
برخی از ایماهای پیشین مرتبط با واقعهی عاشورا:
1. حزن، شادی و ایرانیان 2. صلح امام حسین 3. مسلمانان مسلمانی ز سر گیریم 4. حماسهخوانی یا نوحهسرایی؟ 5. شاه بیت عاشقانهی وارث آدم 6. اخباریگری نوین؛ مجتهدان مقلّد 7. ضریح نو، بینش نو
1. حزن، شادی و ایرانیان 2. صلح امام حسین 3. مسلمانان مسلمانی ز سر گیریم 4. حماسهخوانی یا نوحهسرایی؟ 5. شاه بیت عاشقانهی وارث آدم 6. اخباریگری نوین؛ مجتهدان مقلّد 7. ضریح نو، بینش نو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.