شبیه صدّام؛ کتابی برای نخواندن


  صدّام حسین  میخائیل رمضان
همواره شایعاتی پیرامون بدل یا بدل‌های صدّام و فرزندان او وجود داشت که تا دستگیری او و کشته‌شدن فرزندانش ادامه یافت. برای مثال به طور قطع قصی بدل داشت و همو بود که در جنگ اوّل خلیج فارس زخمی شد و تبلیغاتی گسترده برایش به راه انداختند. برای همین پس از کشف اجساد تا آزمایش ژنی نگرفتند مطمئن نشدند که اینها فرزندان صدّام هستند(اگر البتّه اطمینانی در کار باشد!). درباره‌ی بدل‌های صدّام حدس و گمان فراوان است امّا حکایت مشهورترین آنها میخائیل رمضان با چاپ کتابش« شبیه صدّام» که در ایران با ترجمه‌ی محمّدنبی ابراهیمی منتشر شده، از بقیّه معروف‌تر است.


او در سال 1944 در کربلا به دنیا آمد و معلّمی ساده بود که شباهتش در محافل عمومی به صدّام شگفتی دیگران را برمی‌انگیخت تا زمانی که اکرم سالم الکیلانی شوهر خواهرش که عضو حزب بعث بود از روی خودشیرینی او را معرّفی کرد. اوّلین ملاقاتش با صدّام که پس از گذراندن تشریفات عجیب و غریبی بود که از وسواس بیمارگونه‌ی صدّام چون دیگر دیکتاتورهای شرقی حکایت می‌کرد، تعجّب صدّام را در پی داشت. صدّام با یادآوری احتمال اینکه پدرش شاید در گذشته، سابقه‌ی رفاقتی کوتاه‌مدّت با مادر میخائیل داشته، هم تلاش کرد دلیلی برای این شباهت پیدا کند و هم ادب ِنداشته‌ی خود را نشان دهد. میخائیل زیر نظر مربّیش محمّدالجنابی نحوه‌ی سخن گفتن، سیگارکشیدن و راه رفتن صدّام را تمرین می‌کند و در اتاقی تاریک روزانه چند ساعت به فیلم‌های صدّام حسین نگاه می‌کند و هر چند وقت یکبار گزارش پیشرفت خود را به اطّلاع او می‌رساند. بنا به صلاحدید مربّی او- به وسیله‌ی پزشکی آلمانی- خال چهره‌اش برداشته می‌شود و بینیش بزرگتر می‌شود تا شباهت به حدّ اعلای خود برسد. اوّلین ملاقات او از زندان، بیمارستان و جبهه‌های شمال عراق موفّقیّت‌آمیز بود و کسی نتوانست او را بشناسد.


پس از اوّلین پیروز‌های ایران، شکست حصر آبادان و بازپس‌گیری بستان، میخائیل رضان به دستور صدّام، برای روحیّه‌دادن به نیروهای شکست‌خورده‌ی عراقی تا خطّ مقدّم پیش رفت. سه ایرانی که از نیروهای خودی بسیار جلوتر آمده بودند به خیال اینکه صدّام است، او را زدند و تیر به پایش خورد. ایرانیان ِخوشحال سوار جیپی شدند که برگردند ولی روی مین رفتند و این خبر را نتوانستند با خود به عقب ببرند. میخائیل مدّتها به خاطر این جراحت بستری بود و صدّام به خاطر این رشادت، مدال رافدین را به او داد. 


« شبیه صدّام» مملوّ از خاطرات میخائیل از اعمال دیوانه‌وار صدّام است. کتاب از ربودن زیبارویان و قتل آنها گرفته تا اعدام‌های دسته‌جمعی اسیران و حتّی شرح اهانت باورنکردنی او به بعضی شیوخ خلیج پیش می‌رود. برای اینکه میخائیل خلق و خوی انسانی خود را از دست بدهد، فیلم‌های وحشتناکی را از شکنجه، تجاوز و قتل در زندان‌های صدّام به او نشان می‌دهند. پس از حمله‌ی آمریکا به عراق، صدّام خود در پناهگاههای مطمئن در«الدّجیل» پنهان می‌شود ولی بدل خود را به کویت می‌فرستد تا رسانه‌های حزب بعث از شجاعت صدّام تعریف و تمجید کنند! صدّام شکست را قبول کرد ولی بوش گفت که تنها در صورتی‌ که صدّام شخصاً بیّانیّه‌ی عقب‌نشینی و تسلیم را قرائت کند، درخواست او را می‌پذیرد و گرنه راهی جز خودکشی نخواهد داشت. صدّام بین مرگ و خواری، دوّمی را انتخاب کرد و ذلیلانه بیّانیّه‌ی تسلیم را خواند. ادامه‌ی کتاب پر است از اتّفاقات ِپس از شکست صدّام مانند جنبش مردمی جنوب و شکست آنها، درندگی صدّامیان در برابر شیعیان انقلابی و تصفیه‌حسابهای صدّام با تک تک اطرافیانش، چه کسانی که به او پشت کرده بودند مثل حسین کامل دامادش و چه کسانی که بیش از آنچه که باید، قدرت یافته بودند و تهدیدی علیه او به حساب می‌آمدند مانند عدنان خیرالله طلفاح پسر دائی و برادر زنش.


برعکس دیگر کتاب‌هایی که تشویق به خواندن آن‌ها می‌کردم، این کتاب چیزی جز ناراحتی روحی- به علّت ِدیدن میزان وحشیگریی که یک انسان می‌تواند داشته باشد- برای خوانندی عادی نخواهد داشت و بهترین کار، خواندن چکیده‌هایی مانند همین مطلب است. گذشته از ارزش تاریخی این کتاب برای مورّخان، کار روی جنبه‌های روانشناختی و دراماتیک آن برای اهل روایت نیز بی‌فایده نخواهد بود زیرا به هرحال این کتاب درباره‌ی جلّادی است که سالهای زندگی دو سه نسل از ایرانیان با نام او عجین شده است.  


پ. ن: جالب اینجاست که هنوز که هنوز است، بسیاری از تصاویر صدّام در خبرگزاری‌ها و رسانه‌ها متعلّق به میخائیل رمضان است؛ به ویژه آن عکس‌هایی که با لباس نظامی و در جبهه‌ها گرفته شده است. به این تصویر از بی‌بی‌سی و همانندی آن با تصویر سمت چپ بالا دقّت کنید. با کمی گردش در گوگل و یاهو، تفاوت بسیار جزئی عکس‌های مختلف از صدّام آشکار می‌شود؛ حتّی با کمی جسارت‌ می‌توان گفت که ممکن است متعلّق به بیش از دو نفر باشند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.