1. آمیختن جنبهی فردی دین یا بسیاری از قضایای اخلاقی با جنبهی اجتماعی آنها یکی از لغزشگاههای اندیشگی است. برای مثال ریا بد است ولی چه کسی میتواند به ضرس قاطع دیگری را- هرچند احتمال فراوان بدهد- متّهم به آن کند؟ نهی از ریا در درجهی اوّل و آخر برای این است که هر فرد خود را مهار کند نه اینکه ذرّهبین به دست بگیرد که چه کسی ریاکار است و چه کسی نیست. حالا یک نگاهی به خود و اطرافیان خود بیندازیم که تا چه حد از اینگونه احکامی که مستلزم اطّلاع بر درونهی افراد است برای دیگران صادر میکنیم.
2. مفاهیمی مانند « تفسیر به رأی» یا همان « مرید» که ملکیان میگفت نیز از همین دست است. نمیتوان به راحتی دیگری را متّهم به آن کرد و ملاک بحث علمی فقط باید انسجام منطقی خود کلام باشد ولی این دلیل نمیشود که شخص از ویرایش خود غافل شود. امروز شاید اینکه عدّهای معتقد باشند که مائو یکی از مصداقهای متّقینی است که در خطبهی متّقین نهجالبلاغه آمده، عجیب به نظر برسد ولی روزی برای بسیاری- که چه بسا اصلاً هم عناد و لجبازی نداشتند- امری بدیهی بود. در مقابل سؤالکنندگانی که میگفتند مائو چاق بود و متّقین- به قول علی- اجساد نحیف داشتند هم میگفتند که او بیمار بوده و گرنه جسم نحیفی میداشت!
3. یکی از روحانیانی که ردا و دستار از تن درآورد مصاحبهای کرده و گفته که:« برایم سخت بود. رفت و آمد در این لباس دشوار بود و درآوردم. حالا که نگاه میکنم میبینم چه بسا مصداق لباس شهرت هم باشد و حکمش از نظر من کراهیّت است.» خوب صرفنظر از تعریف نادرست لباس شهرت ( که به معنای خودنمایی است نه صرف تمایز) میتوان از ایشان پرسید که چرا حکم مکروهیّت را پس از خلع لباس کشف کردند و پیش از آن چه بسا مستحب یا واجب کفایی بود؟
4. پیشتر از ملاقات دو چهرهی برجستهی کلام سنّتی و روشنفکری دینی در ترکیه نوشته بودم. صاحب قبض و بسط- به گمانم- در مقدّمهی چاپ سوّم قبض و بسط نوشت که لاریجانی فهمیده اشتباه کرده ولی نمیخواهد بپذیرد. لاریجانی به او گفت:« به فرض که من اشتباهکار باشم ولی تو این لجاج و یکدندگی را از درون من چطور توانستی دریابی؟» و مخاطبش- طبق نقل قول شیخ صادق- پس از اندکی تفکّر اعتراف به اشتباه کرد؛ نمیدانم آن جملات در چاپهای بعد از کتاب حذف شد یا نه.
5. معروف است که یکی از فقها که میخواست دربارهی آب چاه حکم دهد و چاهی در خانه داشتند، ابتدا حکم به پر کردن چاه داد که مبادا تمایل وی به آن، موجب شود که حکم شرع را طبق میل خود بدهد. اگر ایشان بدون آن کار حکم میداد هیچ ملاکی برای مناقشه با ایشان به جز معیارهای علمی نبود ولی خودش تشخیص داد که کار از محکمکاری عیب که نمیکند هیچ، راست و درست هم میشود.
6. حرف دراین باره بسیار است ولی از آنجا که چند روز پیش از نادرست بودن نیّتخوانی دیگران نوشتم، گفتم این را هم بیفزایم که از بازبینی و اصلاح خود غافل نشویم و از این سوی دیوار نیفتیم. اگر تفسیر به رأی به معنای تفسیر بر اساس رأی شخصی بود که دیگر هر تفسیری تفسیر به رأی بود و دلیلی نداشت که در آموزههای دینی از آن نهی شود. تفسیر به رأی جایی است که رأی را بر متن تحمیل کنیم و این را تنها خود میتوانیم دریابیم و خدای خود. اگر گاهی هم به خود بپردازیم، به بسیاری از نزاعها و جدلهای فکری نیازی نخواهد بود.
2. مفاهیمی مانند « تفسیر به رأی» یا همان « مرید» که ملکیان میگفت نیز از همین دست است. نمیتوان به راحتی دیگری را متّهم به آن کرد و ملاک بحث علمی فقط باید انسجام منطقی خود کلام باشد ولی این دلیل نمیشود که شخص از ویرایش خود غافل شود. امروز شاید اینکه عدّهای معتقد باشند که مائو یکی از مصداقهای متّقینی است که در خطبهی متّقین نهجالبلاغه آمده، عجیب به نظر برسد ولی روزی برای بسیاری- که چه بسا اصلاً هم عناد و لجبازی نداشتند- امری بدیهی بود. در مقابل سؤالکنندگانی که میگفتند مائو چاق بود و متّقین- به قول علی- اجساد نحیف داشتند هم میگفتند که او بیمار بوده و گرنه جسم نحیفی میداشت!
3. یکی از روحانیانی که ردا و دستار از تن درآورد مصاحبهای کرده و گفته که:« برایم سخت بود. رفت و آمد در این لباس دشوار بود و درآوردم. حالا که نگاه میکنم میبینم چه بسا مصداق لباس شهرت هم باشد و حکمش از نظر من کراهیّت است.» خوب صرفنظر از تعریف نادرست لباس شهرت ( که به معنای خودنمایی است نه صرف تمایز) میتوان از ایشان پرسید که چرا حکم مکروهیّت را پس از خلع لباس کشف کردند و پیش از آن چه بسا مستحب یا واجب کفایی بود؟
4. پیشتر از ملاقات دو چهرهی برجستهی کلام سنّتی و روشنفکری دینی در ترکیه نوشته بودم. صاحب قبض و بسط- به گمانم- در مقدّمهی چاپ سوّم قبض و بسط نوشت که لاریجانی فهمیده اشتباه کرده ولی نمیخواهد بپذیرد. لاریجانی به او گفت:« به فرض که من اشتباهکار باشم ولی تو این لجاج و یکدندگی را از درون من چطور توانستی دریابی؟» و مخاطبش- طبق نقل قول شیخ صادق- پس از اندکی تفکّر اعتراف به اشتباه کرد؛ نمیدانم آن جملات در چاپهای بعد از کتاب حذف شد یا نه.
5. معروف است که یکی از فقها که میخواست دربارهی آب چاه حکم دهد و چاهی در خانه داشتند، ابتدا حکم به پر کردن چاه داد که مبادا تمایل وی به آن، موجب شود که حکم شرع را طبق میل خود بدهد. اگر ایشان بدون آن کار حکم میداد هیچ ملاکی برای مناقشه با ایشان به جز معیارهای علمی نبود ولی خودش تشخیص داد که کار از محکمکاری عیب که نمیکند هیچ، راست و درست هم میشود.
6. حرف دراین باره بسیار است ولی از آنجا که چند روز پیش از نادرست بودن نیّتخوانی دیگران نوشتم، گفتم این را هم بیفزایم که از بازبینی و اصلاح خود غافل نشویم و از این سوی دیوار نیفتیم. اگر تفسیر به رأی به معنای تفسیر بر اساس رأی شخصی بود که دیگر هر تفسیری تفسیر به رأی بود و دلیلی نداشت که در آموزههای دینی از آن نهی شود. تفسیر به رأی جایی است که رأی را بر متن تحمیل کنیم و این را تنها خود میتوانیم دریابیم و خدای خود. اگر گاهی هم به خود بپردازیم، به بسیاری از نزاعها و جدلهای فکری نیازی نخواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.