دربارهی هانتینگتون بسیار نوشتند و من نیز به بهانهی مقایسهی او با پیشنهاد گفتوگوی تمدّنهای خاتمی چیزکی نوشتم ولی چیزهای زیادی ناگفته ماند که مهمترین آنها، رابطهی فوکویاما و هانتینگتون و دو اثر معروفشان با هم است. فوکویاما شاگرد هانتینگتون در هاروارد بود و حدود بیست سال هم از وی جوانتر. چیزی که همیشه نادیده گرفته میشود این است که نظریّهی برخورد تمدّنها که ابتدا در مقالهای در سال 1993 و بعد به صورت کتاب در سال 1996 ارائه شد، جواب استاد به کتاب شاگردش« پایان تاریخ و آخرین انسان» بود که در سال 1992 منتشر شده بود.
فوکویاما در این کتاب به نحوی بسیار خوشبینانه پیشبینی کرده بود که با فروپاشی کمونیسم، لیبرالیسم به پیروزی رسیده و دیر یا زود جهان را تسخیر خواهد کرد و انواع حکومتهای استبدادی نیز آرام آرام از بین خواهند رفت، پس جنگهای بزرگ جهانی و منطقهای نیز رو به کاهش خواهد رفت زیرا بین حکومتها دموکراتیک جنگی در نمیگیرد. این کتاب در ایران بسیار بد خوانده شد. از طرفی مذهبیان و طرفداران رفع فتنه در جهان، این که کسی پیروزی مکتبی غربی را جشن بگیرد نمیپسندیدند و از طرفی چپگرایان نیز با دیدگاهی متفاوت پیروزی لیبرالیسم را رد کردند و اصلاً مجالی برای فهم و تحلیل آن باقی نماند.
فوکویاما در این کتاب چند چیز را بدیهی فرض کرده است که هر کدام نیاز به به تحلیل جدّی دارد: الف: آیا فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی به معنای پایان حکومتهای کمونیستی است؟ ب: چرا باید فرض کنیم که چنین حکومتهایی بازنخواهند گشت؟ ج. آیا تجربهی اتحاد جماهیر شوروی به معنای این است که هر حکومت چپی همیشه مستبد است یا خیر میتوان مانند کسی چون ژیژک منتظر پیروزی کمونیسم بود ولی همزمان با استبداد نیز مخالف بود؟ د: چرا امکان طرح مدل جدیدی از حکومت در آینده نادیده گرفته شود؟ هـ. فقط یک نوع از حکومتهای استبدادی- طبق نظر فوکویاما- از بین رفته است ولی چرا باید این را به معنای پایان « همهی» حکومتهای استبدادی بگیریم؟ ز. اگر پای منفعت در میان باشد، چرا دو حکومت دموکراتیک باهم نجنگند؟ ح. چرا و به چه دلیل پیروزی حکومتهای لیبرال به معنای رسیدن به صلح و آزادی باشند؟ این قسم آخر چون مستلزم چون و چرا در برتری بیچون و چرای جهان مدرن در برابر جهان گذشته و سنّت است میتواند مناقشهبرانگیز باشد خاصّه برای آنانکه آنچنان این را مفروض گرفتهاند که حتّی به مدرنیزاسیون یا مدرن کردن دستوری معتقد و در پی آنند. به هرحال به یاد ندارم که نقد یا مطلب دندانگیری دربارهی کتاب فوکویاما خوانده باشم. یا ردّی بیتحلیل بود یا ارجاعی منفعلانه( ما و مدرنیّت، داریوش آشوری، بخشی از سخنان رامین جهانبگلو، ص292)
هانتیگتون که این ایده را بسیار سادهانگارانه مییافت دست به کار شد و ابتدا در یک مقاله جواب شاگردش را داد و سپس در یک کتاب. او در این کتاب معیار رویارویی را برخلاف گذشته سیستم اقتصادی یا سیاسی ندانست بلکه جهان آینده را جهان تقابل فرهنگها نام نهاد. وی با تقسیم جهان به چند تمدّن بزرگ(غرب، اسلام، چین، ژاپن، هندو، اسلاو، ارتدوکس، آمریکاى لاتین وآفریقا)، جنگ آینده را بین اینها دانست. باز هم در ایران- مانند مورد فوکویاما- تقابل اسلام و مسیحیّت از کتاب وی برجسته شد ولی او از تقابلها میگوید نه تقابل دو دین یا تمدّن. روایت او از آینده با حملهی فرضی چین به ویتنام شروع میشود و پس از آن هند به پاکستان. به قدرت رسیدن حکومتهای تندرو در کشورهای اسلامی و ایجاد جوّ ضدّ غربی به حمله منتهی میشود و البتّه پس از آن با آیندهگویی فالبینانه و رمّالگونه ادامهی جنگ را تا بوسنی و صربستان و حملهی الجزایر به بندر مارسی پی میگیرد. کلّ این نظریّه بر تقابل غرب با دیگر مناطق جهان بنا شده است و ادوارد سعید فقید هم دربارهی آن همین را گفت که از دید هانتینگتون، غرب باید حتماً با جایی تقابل داشته باشد، خواه شوروی، خواه چین یا اسلام.
بر خلاف نقد مشهوری که بر او وارد کردهاند که نظریّهاش بیش از حد کلّی است- که هست- من آنرا به دلیل مفروض گرفتن پیشفرضهای بسیار زیاد که همگی خدشهپذیرند، ضعیف و ناتوان میدانم گرچه به نظر رسد برخی رویدادها در جهان آنرا تأیید میکنند. این پیشفرضها در موارد زیادی با آنچه فوکویاما بدیهی گرفته یکسان است هرچند به نتایج مختلف منتهی میشوند. تقابلی که ادوارد سعید میگفت در هر دو نظریّه هست، ندیدن امکان همزیستی تمدّنها، و مثبت و ایدهآل دیدن تمدّن غرب و به ویژه آمریکا و ندیدن نقش مداخلهجویانهی این کشور در جهان از آن جملهاند. هانتینگتون در گفتوگو با اشپیگل دیدگاه فوکویاما را خوشبینانه میداند، از تفسیر تغییرگری که پیش از این گفتم پا را فراتر میگذارد و پا به قلمرو توصیه میگذارد و از بین بردن سیستمهای تسلیحاتی آمریکا را برای خلع سلاح نشدن در مقابل دشمنان جنگ آینده، اشتباه میداند. با نگاهی به انتقادهای سادهی روزنامهنگار اشپیگل میبینیم که وی پاسخی ندارد و با جملههایی توجیهکننده – علیرغم تمام موارد تناقض، مانند جنگهای درون تمدّنی یا دلیل جدادیدن آمریکای لاتین از غرب، تفاوت ایران و مالزی و تقابل ایران با طالبان و مانند آن- بر درست بودن نظر خود اصرار میورزد. فوکویاما و هانتیگتون نه تنها فیلسوف نیستند بلکه متفکّر سیاسی نیز لقبی گل و گشاد برای آنهاست. آنها کارگزارانی در خدمت نظام سیاسی آمریکا هستند که با مفروض گرفتن برتری بیچون و چرای این فرهنگ، جهان و اتّفاقات آنرا معنی میکنند؛ گاهی از بیرقیب بودن خود به شعف میآیند و مژدهی پایان تاریخ میدهند و گاهی با دیدن رقبای جدید اعلام خطر میکنند و به شیوهی فیلمهای علمی- تخیّلی، همهی جهان را در آستانهی حمله به دستاوردهای خود میدانند.
پ. ن-1: تلاش هدفمند نظریّهپردازان مدرنیزاسیون و همسویی با سیاست آمریکا در نوشتهی فوکویاما دربارهی هانتینگتون
پ. ن-2: پیشنهاد مطالعه: خطوط گسل در نظریّهی برخورد تمدّنها
پ. ن-2: پیشنهاد مطالعه: خطوط گسل در نظریّهی برخورد تمدّنها
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.