تسلّي در غياب جمع
1. اوّل شخص : جدال دو نیمهی نویسنده در فصل پنجم علنی میشود بدجور. او نام برمیگزیند و نیمهی شرقی را اوّل شخص مینامد. اوّلی زن ِدوّم گرفتن را توجیه میکند( و این عجب که اوّلی با چه قدرتی هنوز در وجود او هست؛ استدلال میکند و توجیه) به دوّمی نصیحت میکند که تا کی میخواهی ادای مبارزه را درآوری، دیگر پیر شدهای و اصلاً کدام مردی میتواند تمام عمر با یک زن سرکند؟ فکر کنید که جلال اگر سر سیمین هوو میآورد چه میشد؟ متوجّهید که او هر کسی نیست.
2. دوّم شخص: دوّمی کیست؟ امروزی؟ فرزند زمان یا هر که- به قول خودش- از عالم مذهب اخراج شد؟ این یکی چون و چرا میکند و ددر رفتن را تجویز میکند و هموست که در فرنگستان دهان اوّل شخص را میبندد تا کیسهی آب گرم از وسط خیابان برای خودش بلند کند. اینها را هم- مثلاً- برای امتحان نسخهی دکتر میکند که گفته اگر زن جوان بگیری، شانست از یک درصد میشود پنجاه درصد.
3. محاسبه: تمام محاسبهی جلال برای ارزیابی میزان فایدهی او این است که پنجهزار ساعت تدریس داشته است که خوب... کمی خندهدار است. آلاحمد به خاطر معلّمی آلاحمد نشد که پنجهزار ساعت باشد یا پنج میلیون. او نوشت و نقد کرد؛ عضو حزب شد، برید و نقشی فعْال در نقشدهی به اعتراض نخبگان- برای مثال تشکیل کانون نویسندگان- برای مبارزه و احقاق حق داشت. هم داستان نوشت هم نقد تآتر کرد، هم از دین برید و هم به ملاقات رهبر انقلاب ایران رفت و غربزدگی را به او هدیه داد؛ کلّاً هرچه از دستش برمیآمد انجام داد. امروز نقد فلان کتابش- با کپی کردن چند سطری از دیگران- آسان است ولی باید به نقش همینها در بستر زمانی خود و شکلدهی به فرهنگ معاصر نگریست و البتّه نقد محتوایی هم به جای خود. جلال، چند جلال بود، گیرم بعضی قویتر و بعضی ضعیفتر. چرا او آنها را حساب نمیکند و از خود تنها معلّمی میبیند؟ شاید چون کتاب، کتاب منطق و استدلال نیست. چاهی است که یکی خواسته حسرت و ناکامی خود را در آن بنالد، و اینجا نیز میخواهد و میپسندد که خود را ناچیز ببیند تا به تبع آن بار غمش را نیز فراموش کند؛ کاری که در فصل آخر عملاً به شکل دیگری انجام میدهد.
4. سوّم شخص حاضر: سوّم شخص غایب نیست، هست و آلاحمد دست آخر به سراغ او( پدر و دیگر درگذشتگان فامیل) میرود. برای سبک کردن بار که: آنها نیستند و ما هستیم، پس قدر این بودن را بدانیم و با ناکامیها تلخش نکنیم یا: عاقبت ما نیز این است چه با اولاد و چه بی آن، چرا باید غم بود و نبودی را داشت که در فرجام ما بیتأثیر است؟ گویا او دلخوشی ناچیزی یافته است از این هیچ و پوچانگاری و آن، احساس آزادی و رهایی از چرخهی بازتولید خود در سلسلهی حیات است. وهمی از آزادی که تازه به اختیار خود نیز نداشته است و گرنه چرا برای رهایی از آن تا فرنگستان هم رفت؟
5. اعتراف. در هنگامهی یلدابازی وبلاگستان بود که یکی نوشت، این گونه اعترافها بیمناسبت با تمدّن مدرن که ریشه در سنّت مسیحی دارد، نیست. اعتراف به گناه- یا کمبود و حسرت-، چیزی است که در سنّت مسیحیّت هست و در اسلام نه. نه تنها نیست بلکه از آن نهی هم شده است و آبروی مؤمن را بالاتر از آن دانستهاند که نزد دیگری- هرکه میخواهد باشد- اعتراف به گناه کند خاصّه آنکه گناهی فردی باشد. بعضی از پیشوایان دین اگر میتوانستند جلو این اعتراف را میگرفتند حتّی آنجا که ممکن بود به اجرای حد یا مجازات بر شخص منتهی شود و توبه یا تصفیهحساب با آنکه نزدیکتر از ما به ماست را بهتر میدانستند.
6. نجوای شخصی. زندگینامه نوشتن چیزی است و پرده از پنهانترین زوایای خود برداشتن چیز دیگر. بسیار بهتر بود که این گفتوگو یا جدال درونی را داستان میکرد. بسیاری از داستاننویسان بزرگ جهان نیز شاهکار خود را بر اساس زندگی خود نوشتهاند. از خاطراتشان وام گرفتهاند، معشوقهایشان را بازیافتهاند یا بیماری خود را به شخصیّت ساختهی ذهن خود بخشیدهاند و داستان، داستان شده است. احضار جنّی که گلشیری میگفت شاید یعنی همین. دغدغهها و کابوسها را پیش چشم آوردن. در آن صورت این دلخوشی به نقطهی ختام زنجیر جبربودن، زائیدهی سرنوشت داستانی و افکار شخصیّت داستان بود و داستان هم درست و نادرست ندارد، ضعیف و قوی دارد چون نمونهای از واقعیّت است. فکر کنید که هدایت بوف کور را به زبان عادی و روزمرّه و در توصیف خودش مینوشت، آن وقت آن نوشته چه ارزشی داشت؟ هدایت با داستانی کردن آن، نمونهای مثالی آفرید که به تعداد تصوّر خوانندگان خود تکثیر شد و به حافظهی جمعی ایرانیان راه یافت ولی جلال در بند اوّل شخص و دوّم شخص و سوّم شخص مفرد میماند؛ خود را با نوشته تسلّی میدهد ولی نمیتواند آیینهی درگیری سنّت و تجدّد یا گذشته و آینده شود. گرچه نقد میتواند به هرحال از همین «حسب حال» الگویی برای اندیشهی او بیابد ولی خود ِمتن، رفیق نیمهراه است و مؤلّف دغدغهی شخصی خود را نمودار درد مشترک سترونی سنّت این سرزمین نمیکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.