بازگشت خاتمي -4


اعتماد ملّی
آنچه خاتمی را خاتمی کرد، اعتماد ملّی مردم به وی بود. اصلاح‌طلبی بیش از آنچه اثبات چیزی باشد، نقد و نفی تک‌صدایی در جامعه‌ی ما بود. طلیعه‌ی دوران نو، نمادی یافت به نام سیّدمحمّد خاتمی و این امر برنامه‌ریزی‌شده نبود؛ چیزی مانند «امام»شدن ِسیّد روح‌الله خمینی که گرچه با پیشنهاد حسن فریدون روحانی بود ولی بلافاصله اقبال عام یافت. مردم در چهره‌ی این سیّد آرام و لبخند به لب، امید به آینده را می‌دیدند و همین اعتماد هشت سال ادامه یافت در حالیکه برای هیچ‌یک از اصلاح‌طلبان این ثبات و ماندگاری باقی نماند و هر کدام اوج و حضیضی را تجربه کردند ولی برای خاتمی علیرغم کوتاه‌آمدن‌ها و تزلزل‌ها و اشتباه‌هایش، این اعتماد باقی ماند.


دور گذشته‌ی انتخابات ریاست جمهوری، امتحان بسیار بدی برای اصلاح‌طلبان بود؛ آنان فکر می‌کردند که سفره‌ای پهن شده است و برای برچیدن لقمه‌ها تلاش کردند یکدیگر را کنار بزنند. نبود تفکّر حزبی به کنار، یک‌دست نبودن و عدم اتّحاد همان چیزی بود که محافظه‌کاران می‌جستند و با شکستن رأی اصلاح‌طلبان آنرا یافتند و به مقصود رسیدند. به آن سالها برگردید؛ چه کسی احتمال می‌داد نامزد ناشناخته‌ای چون محمود احمدی‌نژاد همه را – با شیوه‌های نوین امداد از بالا و پایین-  پشت سر بگذارد؟ آینده، چیزی جدای از امروز و گذشته نیست، امروز باید دوباره از خود بپرسیم که چرا- هاشمی و مهرعلیزاده به کنار- معین و کرّوبی همزمان به میدان آمدند؟ یا درست‌تر، کرّوبی چرا خلاف اجماع اکثریّت اصلاح‌طلبان نامزد شد؟


بررسی منش  و رفتار سیاسی کرّوبی هم امروز بی‌فایده نیست. وقتی کسی از پُستی استعفا می‌دهد ، بازگشت او به آن پست معقول نیست و برای همین نیز، نامزدشدن ِنمایندگانی که آن معرکه‌ی استعفا را راه انداختند، بی‌معنا بود؛ چون چیزی عوض نشده بود تا بازآمدن آنها را توجیه کند. همین امر را درباره‌ی کرّوبی می‌توان گفت که پس از قهر احساسی از تمام مناصب از جمله عضویّت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، بازگشت به قدرت چه معنایی دارد؟ او می‌پنداشت که ریاست جمهوری حقّ وی بوده که آنرا از او دریغ کرده‌اند و گزینه‌ی خروج از قدرت را برای ایفای نقش منتقد برگزید که راه درستی را نرفت چون در نظامی مانند ایران ، عضویّت در جایی مثل مجمع تشخیص مصلحت، گونه‌ای ایمنی در برابر تهدید‌های برخی قدرتمداران نیز به شمار می‌آید. اکنون باید از کرّوبی پرسید که کسی که از حاکمیّت خارج شد، چرا باید برای تصاحب پست ریاست جمهوری دورخیز کند و چه چیز زمان حاضر با سه چهارسال پیش فرق کرده که بازگشت وی را توجیه می‌کند و اساساً بازگشت یک نامزد شکست‌خورده به میدان رقابت در عرف سیاسی جهان چقدر پذیرفتنی است؟


کرّوبی در گفت‌وگو با عبّاس عبدی( شماره‌ی 69 شهروند امروز) گفت که اگر بین اصلاح‌طلبان نامزد مناسب‌تری بیاید کنار می‌کشد. من نیز فکر می‌کردم وی تسلیم برخی اطرافیان خود نخواهد شد و به موقع کنار می‌رود ولی جای سؤال هست که طرح این موضوع که«باید از میان میرحسین موسوی و کرّوبی و خاتمی بهترین گزینه را برگزید» تا چه بی‌طرفانه است؟ می‌توان پرسید که کرّوبی جز عضویّت در مجمع روحانیون مبارز و هم‌راهی با خاتمی چه تصمیم اصلاح‌طلبانه‌ای گرفته است و در این سه سال که به قصد نقد قدرت از آن فاصله گرفت، در مقابل چه اقدام اشتباه دولت یا بی‌عدالتی دستگاه قضا، سخنی گفت یا موضع گرفت تا هم‌اکنون بتوان او را «اصلاح‌طلب» نامید؟ موسوی تیزهوش‌تر از آن است که به دام دوستان ناآگاه و دشمنان آگاه بیفتد و کرّوبی نیز در وفاکردن یا نکردن به قولی که در مصاحبه با عبدی داد، مختار است ولی از دید من هنوز که هنوز است، روحیّه‌ی خودمحوری و تک‌روی در میان اصلاح طلبان وجود دارد و آنچه ما را به رهایی از وضع موجود امیدوار کرده، وجود شخص خاتمی است و گرنه باز مثل دوره‌ی گذشته، همان معرکه به پا می‌شد. کرّوبی لطف کرده و- اینجا- اجازه داده است که خاتمی به نفع وی کنار نکشد! این گفته نشان می‌دهد که وی از واقعیّات جامعه و وزن سیاسی – اجتماعی خود آگاهی کافی را ندارد.


انگیزه‌ی این ایما، نوشته‌ی حسین سلیمی در نقد و اعتراض به رویّه‌ی روزنامه‌ی اعتماد ملّی در نقد نابهنگام و یک‌سویه‌ی خاتمی و مطرح کردن کرّوبی در کنار اوست. این نوشته پاسخی از سوی مدیرمسؤول یافت و فردای آن با جواب دیگری از سوی کامبیز نوروزی روبه رو شد با نام« کشتی را سوراخ نکنید» که خود گویای جهت‌گیری نوشته است. محمّد قوچانی هم به اعتماد ملّی رفته است که به یاد داریم شیوه‌ی اداره‌ی شهروند امروز و گوشه و کنایه‌های آن نشریّه به خاتمی را که منجر به نوشتن نامه‌ی محسن آرمین به وی شد که جوابی هم دریافت کرد. آنجا قوچانی دلیل آن روش را با ردیف‌کردن نام‌های کسانی که- به زعم وی- دیگر همراه خاتمی نیستد برشمرد که به آن در نوشته‌ی جداگانه‌ای خواهم پرداخت. نقد خاتمی به جای خود ولی رقیب‌تراشی برای وی، از میان کسانی که به هیچ وجه دارای محبوبیّت او- چه میان مردم و چه نخبگان- نیستند، جای سؤال دارد. پراکندگی و تکروی در دوره‌ی گذشته اگر توجیهی داشت- که ندارد- ولی حالا معنایی جز قدرت‌طلبی و خودمحوری ندارد. کاستی‌های دوران خاتمی را نباید نفی کرد ولی چه کسی می‌تواند بهتر و کاراتر از او باشد و در ضمن، اقبال عام به وی در حدّی باشد که امدادهای- نه چندان- غیبی را بی‌اثر کند؟


پ. ن: عبّاس عبدی، نقد را با نفی اشتباه گرفته است و در این نوشته( چماقی که زرکوب شده است)، به کنایه گفته است که اصلاح‌طلبان نباید از نقد بهراسند؛ طبعاً هیچ‌کس نباید جلو نقد را بگیرد ولی نقد چیزی است و وقت ناشناسی و بمباران مواضع خودی چیز دیگر. در نقد کرّوبی نیز می‌توان نوشت و بسیار هم نوشت( به یاد بیاوریم اجرای حکم حکومتی و جلوگیری از واکنش نمایندگان به بستن فلّه‌ای مطبوعات را، آن زمان ریش‌سفیدی و توان چانه‌زنی او کجا بود؟) ولی حتّی همین را هم امروز من بهانه‌جویی برای کنارزدن رقیب و نادرست می‌دانم. درباره‌ی عبّاس عبدی- در ضمن بررسی نامه‌ی آرمین و پاسخ قوچانی- حرفهایی دارم که خواهم نوشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics