پس از خواندن بسوزان( یا کپی کن)، هجوی موقّرانه است؛ هم جدّی است و هم بیغلو. اگر بخواهیم فیلم را خیلی فشرده تعریف کنم، آنرا دست انداختن هرچه عادت است مینامم. این عادت یا کنش نیمهآگاهانه، رفتار مردم و حاکمیّت را شامل میشود تا فیلمهای سینمایی. فضای پس از یازده سپتامبر و جوّ پر از سوءظن و زیرنظر بودن با اخراج خندهدار یک مأمور سیا شروع میشود تا خاطراتش به دست زنی بیفتد که فکر و ذکرش انجام چند عمل جرّاحی روی بدنش است تا بتواند شانس بیشتری برای یافتن مرد زندگی خود بیابد. روابط جامعهی آمریکا از دید برادران کوئن نه بر اساس درستی و راستی بلکه بر اساس تقسیمبندی افراد به« برنده» و« بازنده» است. برای همین هم هست که لیندا لینسکی که با فاسق همسر مأمور اخراجشده (هری فارر) آشنا شده و از خوشحالی در پوست خود نمیگنجد به محض اینکه بوی بازندهشدنش را استشمام میکند، او را پس میزند. سایتهای دوستیابی و تلاش برای تحلیل چهرهی افراد که آیا حسّ خوشطبعی دارند یا نه، تصویر رقّتانگیزی از ناتوانی جامعهی نوین در جایگزین کردن شیوههای جدید آشنایی و همزیستی به جای سنّتهایی است که امروز دیگر وجود ندارد.
برادران کوئن مانند تمام کسانی که دیری با هم زندگی میکنند به همفکری و همزبانی بینظیری دست یافتهاند، آنچنان که در گفتوگوها با یکی دو کلمه قصد هم را میفهمند ولی به نظر میرسد به همین خلاصگی نیز از مخاطب خود انتظار دارند که فیلم را دنبال کند، پس به قیمت نود و چند دقیقهایشدن، فیلم را هرچه فشردهتر روایت میکنند. از صحنههای موجز فیلم در ارجاع به فیلمهای مشابه، سه چهار سکانس پس از خلوت زنان تاق و جفت با کلونی است که مرد از حمّام در میآید و زن- تمام زنان- در حال گوشواره به گوش کردن هستند و مرد جملهای تکراری را میگوید. مردمی که بیشترشان گذرنامهای ندارند و زیر بمباران شبکههای وطنی و فیلمهای سینمایی غلوآمیز از نگاه برادران کوئن، بعید نیست فکر کنند که بتوانند دیسکی را به روسها یا چینیها[!] بفروشند. این وسط روسها کمی عاقل هستند و فیلم، حدّ مشخّصی را در تمسخر افراد نگه میدارد.
ارجاع به فیلمهای پرهزینهی جنگی و نوآر از تیتراژ و شیوهی حک کردن اسامی شروع میشود تا نمای آغازین و قدمهای آزبورن کاکس و ورود به دفتر رئیس خود. اگر کسی کوئنها را نشناسد، احتمال غافلگیری بیشتری هست و امکان اینکه دیر متوجّه شود که با یک کمدی روبهروست بسیار است. جان مالکوویچ و فرانسیس مکدورمند عالی هستند و برد پیت بسیار مفرّح. چیزی که همیشه در برابر این گونه فیلمها که انتقادی هم به نظر میآیند احساس کردهام این است که جزئی از همان نظمی هستند که دست میاندازند. فیلم کنشپذیر هست ولی کنشگر نیست، کوئنها سینمابازی میکنند و در این بازی بسیار با ذوق و سلیقهاند امّا انگار برای نقد جدّی سیستم- به ظاهر- بازی مانند فرهنگ آمریکا، باید چونان قهرمان ماتریکس از آن نظم پنداری بیرون جست و گرنه حرفها نقوارههایی ابتر باقی میماند.
امیدوارم شبیه به این گونه فیلمها را- به جای کمدیهای وهنآمیز تلویزیونی امروز سینمای ایران- اینجا نیز ببینیم. جدیّتی ابلهانه به سبک وودی آلن و گفتارهایی معصومانه شبیه استن لورل مانند آنجا که مأمور زیرنظر گرفتن هری در جواب سؤال او که:« زنم تو را استخدام کرده؟» در حالیکه ترسیده – و از اوج یک مأمور سیا به حضیض کارمندی مفلوک نزول کرده- میگوید:« نه. زنت، شرکت ما را استخدام کرده و شرکت، من را استخدام کرده است»!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.